یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب |
سر برگ گل ندارم به چه رو روم به گلشن
که شنیده ام ز گلها همه بوی بی وفایی ب |
بس کسان را جامه و چوب شبانی بود لیک |
گفتم دل و دین بر سر کارت کردم هر چیز که داشتم نثارت کردم گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی آن من بودم که بی قرارت کردم |
فرق است از آب خضر که ظلمات جای اوست
تا آب ما که منبع اش الله اکبر است م |
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس |
نشود فاش كسي آنچه ميان من و تو ست تا اشارات نظر نامهرسان من و توست گوش كن با لب خاموش سخن ميگويم پاسخم گو به نگاهي كه زبان من و توست ش |
شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه ام |
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت
ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت درویش مکن ناله ز شمشیر احبا کاین طایفه از کشته ستانند غرامت م |
مدعی گر چه زند لاف منم محرم راز
پیر ما گفت خلافست ملامت باشد گ |
اکنون ساعت 11:28 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)