تو مرغ عالم قدسي نديم مجلس انسي دريغ باشد اگر تو درين خرابه بماني |
امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را |
دوشينه مرا گذاشتي خوش خفتي امشب بدغل به هر سويي ميافتي |
متاع راستی پیش آر و کالای نکوکاری
من از هر کار بهتر دیدم این بازارگانی را |
انداخت عيب هاي متاع غرور را بگزيد عشق يار و عجايب دري گزيد |
چو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبل
مکن که آن گل خندان برای خویشتن است |
ماننده گل ز اصل خندان زادي
وز طالع و بخت خويش شادي شادي |
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است |
هزار شاخ برهنه قرين حله گل شد هزار خار مغيلان رهيده گشت ز خاري |
در موسم گل، ابر نوبهاری
بر سرو و گل و لاله اشکبار است |
میگريم و مرادم از اين سيل اشکبار
تخم محبت است که در دل بکارمت |
از ساحل تن گر کناره گیری
سود تو درین بحر بی کنار است |
در بحر غمي كه ساحل و قعرش نيست نظاره گر آمديم و پست افتاديم |
غم غريبي وغربت چو بر نمي تابم
به شهر خود روم وشهريار خود باشم |
از عشق من به هر سو در شهر گفتگوئی است
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد جز وصف پیش رویت در پشت سر نگویم رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد |
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم ازرخ توگل چیدن |
گل شكفته خداحافظ اگرچه لحظه ديدارت
شروع وسوسه اي در من به نام ديدن و چيدن بود |
هر نگاه تو،هوایی تازه تر از قبل دارد
حال من نو می شود هر لحظه با تکرارهایش |
در آينه وجود كرديم نگاه ماييم و نماييم كه باقي ماييم |
عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم
بی تماشاگه رویش به تماشا نرویم بوستان خانه عیشست و چمن کوی نشاط تا مهیا نبود عیش مهنا نرویم |
تا به گریبان نرسد دست مرگ
دست ز دامن نکنیمت رها دوست نباشد به حقیقت که او دوست فراموش کند در بلا |
مبتلا گشتم در اين بند و بلا
کوشش آن حق گزاران ياد باد |
چون از پدر جدا شد يوسف نه مبتلا شد تو يوسفي هلا تا جز با پدر نخسپي |
صید بیابان سر از کمند بپیچد
ما همه پیچیده در کمند تو عمدا |
میرود تا در کمند افتد به پای خویشتن
گر بر آن دست و کمان چشم اوفتد نخجیر را |
چون کسی را خار در پایش جهد
پای خود را بر سر زانو نهد |
گر خار بدين ديده چون جوي زني
ور تير جفا بر دل چون موي زني |
دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو می رسم اینک به سلامت نگران باش |
ما ملامت را به جان جوییم در بازار عشق کنج خلوت پارسایان سلامت جوی را |
با چنین حیرتم از دست بشد صرفه کار
در غم افزوده ام آنچ از دل و جان کاسته ام |
شور غم عشقش چنین حیفست پنهان داشتن در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را |
همان هفتاد لعبت را بدو داد
که تا بازي کند با لعبتان شاد |
لعبت شیرین اگر ترش ننشیند
مدعیانش طمع کنند به حلوا |
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را |
ساقیا می ده که ما دردی کش میخانهایم
با خرابات آشناییم از خرد بیگانهای |
آن حکیم خارچین استاد بود
دست میزد جابجا میآزمود |
چند نصیحت کنند بیخبرانم به صبر
درد مرا ای حکیم صبر نه درمان اوست |
من که با مویی به قوت برنیایم ای عجب
با یکی افتادهام کو بگسلد زنجیر را |
آن کیست که میرود به نخجیر
پای دل دوستان به زنجیر |
آن شراب حق ختامش مشک ناب
باده را ختمش بود گند و عذاب |
اکنون ساعت 03:34 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)