فرمان ما کن ای پسر با ما وفا کن ای پسر
نسیه رها کن ای پسر کامروز فرمان می رسد ب |
به سر سبز تو ای سرو قسم که گر خاک شوم
ناز از سر بنه و سایه بر این خاک بینداز *ی |
یکی گوید که این از عشق ساقیست
یکی گوید که این فعل شراب است ت |
تنت در جامه چون در جام باده
دلت در سینه چون در سیم آهن *ن |
نه عالم بد نه آدم بد نه روحی
که صافی و لطیف و آبگون ست ک |
کی بر این کلبه ی طوفان زده سر خواهی زد
ای پرستو که پیام آور فروردینی *آ |
آن کیست بدین حال و که بودست و که باشد
جز شیر خداوند جهان حیدر کرار ح |
حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم *ف |
فتوح اندر فتوح اندر فتوحی
توی مفتاح و حق مفتاح ابواب ق |
قیاس کردم و آن چشم جاودانه ی مست
هزارساحر چون سامریش در گله بود ژ |
ژاله را دیدم به مستی
گوسفندان را هی می کرد با چوبدستی د |
دیریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است ط |
طریق عشق ز هفتاد و دو برون باشد
چو عشق و مذهب تو خدعه و ریاست بخسب س |
ساقیا مایه ی شباب بیار
یک دو ساغر شراب ناب بیار داروی درد عشق یعنی می کوست درمان شیخ و شاب بیار خ |
خارکش پیری با دلق درشت
پشته خار همی برد به پشت لنگ لنگان قدمی برمی داشت هر قدم دانه شکری می کاشت .... ه |
خرقه پوشان دگر مست گذشتند و گذشت
قصه ماست که در هر سر بازار بماند ی |
هر کسی را خسرو آسا شور شیرینی ست بر سر
گر به جانبازی یکی فرهاد می شد بد نمی شد و |
والله که خواب امشب بر من حرام باشد
کاین جان چو مرغ آبی در کوثرست امشب هر چی دلت خواست |
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد |
حرف یادت رفت!
آواز داد اختر بس روشنست امشب گفتم ستارگان را مه با منست امشب ز |
مگه می ذاری؟آدم و دیوونه میکنی!:102:
زاهد از کوچه ی رندان به سلامت بگذر تا خرابت نکند تهمت نامردی چند ل |
لاله ای دارم که آن را نه چمن نه باغ دارد
لاله من این دل من کوه زاران زار دارد ش |
شبی در شهر چشمانت فقط یک رهگذر بودم
ندیده دل به تو دادم شدی سلطان و معبودم ی |
یاری که غمش دوای هر بیمار است
او را یار است هرکه با او یار است گویند مرا باش در کار مدام من بی کارم ولیک او در کار است ن |
نیست در شهرنگاری که دل ماببرد
بختم ار یار شودرختم ازاینجاببرد ظ |
ظالم به ستم دست برآورده نترسد
مظلوم هم آخر به دعا دست برآرد ا |
از آنرو هـست یاران را صفـاها با مِـی لعـلش
که غیر از راستی نقشی در آن جوهر نمیگیرد ک |
کی شاد شود آن شه کز جان نبود آگه
کی ناز کند مرده کز شعر کفن دارد ن |
نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است
شراب خوردن ما شیشه خوردن است اینجا ی |
یا رب این بوی که امروز به ما می آید
ز سراپرده اسرار خدا می آید ت |
تو آنی کز آن یک مگس رنجه ای
که امروز سالار سر پنجه ای ز |
زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز
شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغ غ/ |
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است ک |
کاری نداریم ای پدر جز خدمت ساقی خود
ای ساقی افزون ده قدح تا وارهیم از نیک و بد ه |
در پيشه ای بی پيشگی کردست ما را نام زد هر روز همچون ذره ها رقصان به پيش آن ضيا ... . هر جا که بينی شاهدی چون آينه پيشش نشين هر جا که بينی ناخوشی آيينه درکش در نمد م |
ما را چو ز عشق میشود راست مزاج
عشق است طبیب ما و داروی علاج پیوسته بدین عشق نخواهد رفتن این عشق ز کس نزاد و نی داد نتاج ن |
نغز گفت آن بت ترسا بچه باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد گ |
گر همچو من افتادهی این دام شوی ای بس که خراب باده و جام شوی ث// |
ثریا چون منیژه بر سر چاه
دو چشم من بدو چون چشم بیژن م |
مرا هرگه بهار اید به خاطر یاد یار آید
به خاطر یاد یار آید مرا هرگه بهار آید *ع |
اکنون ساعت 07:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)