من باکمر تو در میان کردم دست
پنداشتمش که در میان چیزی هست |
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که میرويی |
يادباد ان صحبت شبها كه با زلف توام
بحث سرّعشق وذكر حلقه عشّاق بود |
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
الا اي همنشين دل كه يارانت برفت از ياد
مرا روزي مباد آن دم كه بي ياد تو بنشينم |
مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق
راه مستانه زد و چاره مخموری کرد |
دل من به دور رويت ز چمن فراق دارد
كه چو سرو پايبند است و چو لاله داغ دارد |
در شاهراه دولت سرمد به تخت بخت
با جام می به کام دل دوستان شدم |
ما شبي دست برآريم و دعايي بكنيم
غم هجران ترا چاره ز جايي بكنيم |
من باکمر تو در میان کردم دست
پنداشتمش که در میان چیزی هست پیداست از آن میان چو بربست کمر تا من ز کمر چه طرف خواهم بربست |
تكيه بر حاي بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگي همه آماده كني |
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
ماییم و آستانه دولت پناه تو |
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند |
در شگفتم که درین مدتِ ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت |
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهست |
تا به گيسوي تو دست ناسزايان كم رسد
هر دلي از حلقه اي در ذكر يارب يارب است |
ممنون از همراهیت:53:
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین کس واقف ما نیست که از دیده چهها رفت |
قابلي نداشت :p
تا به دامن ننشيند ز نسيمش گردي سيل خيز از نظرم رهگذري نيست كه نيست |
تشویش وقت پیر مغان میدهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر میکنند |
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث |
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد |
در مقامات طريقت هر كجا كرديم سير
عافيت را با نظر بازي فراق افتاده بود |
دگر کریم چو حاجی قوام دریادل
که نام نیک ببرد از جهان به بخشش و داد |
در دل ندهم ره بس از اين مهر بتان را
مهر لب او بر در اين خانه نهاديم |
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما |
اعظم جلال دولت و دین آنکه رفعتش
دارد همیشه توسن ایام زیر ران |
نه هفت هزار ساله شادی جهان
این محنت هفت روزه غم میارزد |
دارای دهر شاه شجاع آفتاب ملک
خاقان کامگار و شهنشاه نوجوان |
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد |
در آن مقام که سیل حوادث از چپ و راست
چنان رسد که امان از میان کران گیرد |
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
حاصل خرقه و سجاده روان در بازم |
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو |
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت |
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
تا بود فلك شيوه او پرده دري بود |
دریغ و درد که تا این زمانندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق |
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق |
قدم منه بخرابات جز بشرط ادب
كه ساكنان درش محرمان بادشهند |
در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گل
بربست مشاطهوار پیرایهٔ گل |
لبش ميبوسم و در ميکشم مي به آب زندگاني بردهام پي
نه رازش ميتوانم گفت با کس نه کس را ميتوانم ديد با وي |
نقل قول:
به آب زندگانی بردهام پی نه رازش میتوانم گفت با کس نه کس را میتوانم دید با وی ******* یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود |
اکنون ساعت 11:17 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)