عشق پیرانه سرم شیفته ی طفلی کرد که به یک غمزه زند راه دو صد دانا را سیلی از گریه ی من خاست ولی می ترسم که بلایی رسد آن سرو سھی بالا را ب |
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی دیدش واز دور خدایا می کرد **ف |
فغان کین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خان یغما را |
حرف یادتون رفت، چون ش داره منم با ش می نویسم
شیوه ی چشمت فریب جنگ داشت ما ندانستیم و صلح انگاشتیم **س |
بله از تذکرتون سپاسگزارم
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد ل |
خواهش میکنم؛این بیت شعری که نوشته بودین خیلی عالی بود
لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن **ت |
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هردم از نو غمی آید به مبارکبادم ز |
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی دریاب این حکایت **ب |
به عمري يك نفس باماچوبنشينندبرخيزند
نهال شوق در خاطرچوبرخيزندبنشانند:53: ( س) |
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی **ع |
عيش امروز علاج غم فردا نکند
مستي شب ندهد سود به خميازه صبح // خ |
نقل قول:
و خیال روی کسی در سر است هرکس را مرا خیال کسی کز خیال بیرون است ک |
نقل قول:
ممنون رهای عزیزم:53::53::53:، کی بر این کلبه ی طوفان زده سر خواهی زد ای پرستو که پیام آورفروردینی **و |
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود ب |
به روز واقعه تابوت ما زسرو كنيد
كه مي رويم به داغ بلند بالايي:53: (ف) |
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم ق |
قرار در کف آزادگان نگیرد مال
چو صبر در دل عاشق چو آب در غربال ی |
یارب این شمع شب افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسیدکه جانانه کیست چ |
چون گل و مي دمي از پرده برون آي ودرآي
كه دگر باره ملاقات نه پيدا باشد:53: (م) |
مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای
هر بهاری که به دنبال خزانی دارد ص |
صد نامه فرستادم وآن شاه سواران
پيكي ندوانيد و پيامي نفرستاد |
پس حرفت کوووو؟؟
در آ که دل خسته توان در آید باز بیا که در تن مرده روان در آید باز ز |
زبان تیشه با فرهاد گفتا در دم رفتن که راه کوی شیرین را ز سر باید قدم کردن فلک از کعبه ی کویش مرا بیرون کشید امشب که نتوان قتل صید محترم را در حرم کردن پی تعظیم ابروی کجش برخاستم از جا که زیر تیغ او باید به مردن قد علم کردن ب |
بر لب کوثـرم ای دوست ولی تشنه لبم
در کنار منی از هجر تو در تاب و تبم ل |
لب چون آب حیات تو هست قوت جان
وجود خاکی مارا از دست ذکر رواح **ق |
قــــلم عشــق کـَـشم بـر ورق ِ دفـــتر خــویش
هان که در عشق من وحُسن تو گفتاری نیست ص |
صوفي كه بي تو توبه زمي كرده بود دوش
بشكست عهد چون در ميخانه ديد باز:53: (ع) |
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه ی جادو ی تو بود هر چی(...) |
پس حرف بعدي كوووووووو؟
|
من با واو بنویسم؟
واعظ شحنه شناس ای عظمت گو مفروش زانکه منزلگه سلطان دل مسکین منست ج |
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هرکس که این نداردحقا که آن ندارد **خ |
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خال تو خاکم شود عبیر آمیز د |
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم // ف |
فرمان ما کن ای پسر با ما وفا کن ای پسر
نسیه رها کن ای پسر کامروز فرمان می رسد ش |
شیوه ی چشمت فریب جنگ داشت
ما ندانستیم و صلح انگاشتیم **, |
**,خواب آمد و در چشم نبد موضع خواب
زیرا ز تو چشم بود پرآتش و آب ا |
اگز خواهم غم دل با تو گویم جا نمی یابم
اگر پیدا کنم جایی تو را تنها نمی یابم اگر پیدا کنم جایی و دریابم تو را تنها ز شادی دست و پا گم مبکنم خود را نمی یابم **ی |
یک لحظه نهان شود ز صورت آن چیز
یک لحظه ز لامکان زند بر صورت س |
سرو چمان من چرا سوی چمن نمی رود
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند **ز |
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته سنج عشقی بشنو تو این حکایت ت |
اکنون ساعت 08:17 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)