دوش از مسجد سوي ميخانه آمد پير ما
چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما |
ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما |
اي صبا نکهتي از کوي فلاني به من آر
زار و بيمار غمم راحت جاني به من آر |
ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما |
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را |
اعظم قوام دولت و دین آنکه بر درش
از بهر خاکبوس نمودی فلک سجود |
دردم نهفته به زطبيبان مدعي
باشد كه ازخزانه غيبش دوا كنند |
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز |
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند ـــه ، مهدی زودتر اومد |
در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گل بربست مشاطهوار پیرایهٔ گل |
لطيفه ايست نهاني كه عشق از ان خيزد
كه نام ان نه لب لعل و خطّ زنكاريست |
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در ميخانه به رخساره نرفت |
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت |
تيمار غريبان اثر ذکر جميل است
جانا مگر اين قاعده در شهر شما نيست |
تا سر زلف تو در دست نسيم افتاده است
دل سودازده از غصّه دو نيم افتاده است |
تو بندگی چو گدايان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند |
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت |
توانگرا دل درويش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند |
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست وكليدش بدلستاني داد |
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
الا يا ايها الساقي ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکلها |
اول به وفا می وصالم درداد
چون مست شدم جام جفا را سرداد |
درخت دوستي بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمني برکن که رنج بيشمار آرد |
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نيکی به جای ياران فرصت شمار يارا |
آيتي بود عذاب انده حافظ بي تو
که بر هيچ کسش حاجت تفسير نبود |
در کوی نيک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغيير کن قضا را |
آنان که خاک را به نظر کيميا کنند
آيا بود که گوشه چشمي به ما کنند |
دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی من این مقام به دنیا و آخرت ندهم اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی |
يار مردان خدا باش که در کشتي نوح
هست خاکي که به آبي نخرد طوفان را |
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را |
اي نسيم سحر آرامگه يار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عيار کجاست |
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود |
دل من در هواي روي فرخ
بود آشفته همچون موي فرخ |
خوبان جهان صید توان کرد به زر
خوش خوش بر از ایشان بتوان خورد به زر نرگس که کله دار جهان است ببین کاو نیز چگونه سر درآورد به زر |
رفتم به باغ صبحدمي تا چنم گلي
آمد به گوش ناگهم آواز بلبلي |
يک قصه بيش نيست غم عشق وين عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
ای دوست دل از جفای دشمن درکش
با روی نکو شراب روشن درکش |
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست |
تو گوهر بین و از خر مهره بگذر
ز طرزی کن نگردد شهره بگذر چو من ماهی کلک آرم به تحریر تو از نون والقلم میپرس تفسیر |
اکنون ساعت 09:25 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)