پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 08-07-2011 03:27 PM


با خون شعرهايم

با ديدگان بسته، در تيرگي رهايم
اي همرهان كجاييد؟ اي مردمان كجايم؟

پر كرد سينه‌ام را فرياد بي شكيبم
با من سخن بگوييد اي خلق، با شمايم!

شب را بدين سياهي، كي ديده مرغ و ماهي
اي بغض بي‌گناهي بشكن به هاي‌هايم

سرگشته در بيابان، هر سو دوم شتابان
ديو است پيش رويم، غول است در قفايم

بر توده‌هاي نعش است پايي كه مي‌گذارم
بر چشمه‌هاي خون است چشمي كه مي‌گشايم

در ماتم عزيزان، چون ابر اشك‌ريزان
با برگ همزبانم، با باد هنموايم

آن همرهان كجايند؟ اين رهزنان كيانند
تيغ است بر گلويم، حرفي‌ست با خدايم

سيلابه‌هاي درد است رمزي كه مي‌نويسم
خونابه‌هاي رنج است شعري كه مي‌سرايم

چون ناي بينوا، آه، خاموش و خسته گويي
مسعود سعد سلمان، در تنگناي نايم

اي همنشين ديرين، باري بيا و بنشين
تا حال دل بگويد، آواي نارسايم

شب‌ها براي باران گويم حكايت خويش
با برگ‌ها بپيوند تا بشنوي صدايم

ديدم كه زردرويي از من نمي‌پسندي
من چهره سرخ كردم با خون شعرهايم

روزي از اين ستمگاه خورشيدوار بگذر
تا با تو همچو شبنم بر آسمان برآيم.

فریدون مشیری

behnam5555 08-07-2011 03:29 PM

خواجه ای برتر از مردان!

http://barikan.org/images/EditorUplo...8%A7%D9%86.jpg

متن زیر بر پایه مطالب و سفرنامه های انگلیسی می باشد، چرا که درباره تاریخ ایران هیچ نسخه فارسی قابل اعتماد نیست!!
چرا همه ما عادت کردیم که هر مطلبی رو که یک نفر توی صفحش آپ می کنه بدون اینکه حتی ذره ای به درست یا غلط بودنش شک کنیم نه تنها اون رو باور می کنیم،که از همه بدتر ما هم بلافاصله کپیش می کنیم و توی صفحمون قرارش می دیم تا اگر یکی هم این مطلب رو جستجو کرد صد تا صفحه مثل هم پیدا کنه!! حالا ای کاش اون مطلبی که می نویسیم درست باشه، نه جعلی و بی اساس!!
چند وقت پیش در حال گشتن توی صفحات وب به دو تا حکایت برخورد کردم درباره آقا محمدخان قاجار، بعد از خوندن اون دو تا حکایت ناخود آگاه با خودم گفتم متاسفانه خیلی کم درباره این مرد می دونم و نمی تونم تشخیص بدم که این دو حکایت درسته یا غلط؟! از اون روز به بعد شروع کردم به تحقیق درباره موسس سلسله قاجار در ایران و با کمال تعجب متوجه شدم که هیچ کدوم از مطالبی (حتی کتابهای تاریخ دوران دبیرستان و دانشگاه) که درباره خواجه قاجار صحبت کرده نه تنها بدون غرض نسبت به این مرد نیست که بعضی از اونها از پایه و اساس جعلی و دروغه!! بعد از تحقیق روی کتابهایی که درباره سلسله قاجار و خصوصا" آقا محمد خان در بازه زمانی سالهای 1340 تا 1350 در ایران به چاپ رسیده به نتایج زیر رسیدم :
امروز ما ایرانیها درباره آقا محمدخان قاجار تنها در حد یک اسم و به عنوان موسس سلسله قاجاریه می دانیم در حالیکه آقا محمدخان در حد یک اسم نبود و با مطالعه شاید 200 صفحه درباره زندگی او خواهیم دانست که این به اصطلاح خواجه به واقع از بسیاری از مردهای این سرزمین مردتر بود!!
هنگامی که آقا محمدخان بعد از مرگ کریم خان زند به تهران فرار کرد و دعوی سلطنت نمود، کریم خان تنها به شیراز و قسمتی از اصفهان حکومت می کرد!! (فقط همین از ایران مونده بود!!) مشهد توسط شاهرخ (نوه نادرشاه)، تبریز و ارومیه توسط حکمرانان محلی ترک، کردستان توسط والی کرد، گرجستان توسط روسیه ، شمال کشور توسط حکام لاریجانی، بخشی از اصفهان توسط افغانها، شیراز و قسمتی از اصفهان توسط نوادگان زندیه (که دائما" در حال کشتن همدیگر بودند) و ... اداره می شد!!! اگر آقا محمدخان بر نمی خواست و تمام این قلمرو را (حتی گرجستان و قفقاز) را یکپارچه نمی نمود امروز از ایران با شکوه به جز مساحتی در حد شیراز نمانده بود البته به الطاف شاهانه نسل او کم مانده بود که زحماتش به باد برود!
آقا محمدخان مردی دانشمند (به گفته کریم خان و فضلا شیراز که در علم و دانش زبانزد خاص و عام اند – در برهه ای از زمان کریم خان به جهت محبوبیت بیش از حد آقامحمدخان در بین علما او را از شیراز دور کرد)، اهل نماز(هیچگاه نماز صبح آقامحمدخان قضا نشد، حتی در هنگام جنگ تفلیس و شوشی – همچنین، ضریح حرم امام علی در نجف کار دست استادکاران اصفهانیست که به دستور آقامحمدخان ساخته شد و در آن محل نصب گردید )، اهل کتاب (به عقیده ژان گوره مورخ نام آشنای فرانسوی او برترین پادشاه کتابخوان به شمار می آید –حتی برتر از ناپلئون بناپارت- چرا که آقا محمدخان حتی در جنگهایش هم کتاب به همراه داشت) ، شجاع ( در همه جنگها بدون پوشش نفرات می جنگید و هیچگاه صحنه نبرد را ترک نکرد) و سیاستمداری میهن پرست بود ( همیشه حساب شده و از روی فکر عمل می کرد و هر چه از ایران جدا شده بود همه را بازگرداند و دست روسها را از شمال ایران کوتاه نمود) و شاید آخرین فرمانروای پیروز ایران!
لذا، برخی از خطاها و سخت گیریهای او در برخورد با تجزیه طلبان نباید باعث شود ما نیز همگام با دشمنان بدگویی این مرد بزرگ را بکنیم!


behnam5555 08-07-2011 03:31 PM




پنجـره

تو باز می کنی پنجره را برای پرندگانی که اصلا" نمی دانند پنجره چیست!




behnam5555 08-07-2011 03:33 PM



مکث در یک عکس!

شادی کن، زندگی کن ...

مرگت به اندازه کاقی طولانی هست!

نذار همه خوشی ها نصیب کرم های قبر بشه!

تو هم سهم خودت رو بردار، قبل از اینکه خیلی دیر بشه ...




behnam5555 08-07-2011 03:36 PM

http://www.persianblog.ir/Avatar/281...0721.116885463

امیدم را مگیر از من خدایا ...


هیچ وقت فکر نمی کردم در جشن ده سالگی مجله ای که با آن بزرگ شدم وجهت فکری پیدا کردم , و باآن نوشتن و خوندن راتمرین کردم , اینقدر خسته و نا امید باشم , روزی که چلچراغ را بستند حتی این حال را نداشتم . آن روز در راه پله های ساختمان نو ساز قیطریه که اشکهای آن آدم نازنین را دیدم هم این حال را نداشتم , داستان , داستان بود و نبود امید است . در آن بد ترین روزها امید بود و در این روزها ی نه چندان بدتر امیدی نیست و شما بی شک می دانید بودن این امید چقدر حیاتی است , چقدر آدم رو به مرگ با امید سالیان سال پیش بینی همه فرمول های پزشکی رابهم ریختند و چقدر آدم های سالم با مردن امیدشان خودشان هم مردند.
خود من درزمستان نحس 87 حالی داشتم که گمان می کردم دیگر هرگز نمی توانم به زندگی عادی برگردم . اما برگشتم چون امید داشتم که شاید ..شاید.. شاید ,هنوز بتوان منتظر ماند . منتظر یک خبر خوب , یک حس خوب , یک کلمه حتی که نشان بدهد هنوز هم ارزش هایی هست که می شود به خاطرشان و برایشان نوشت و زنده ماند . ..
چه می گویم ؟ من زیر آن ناودان طلا از خدا صبر خواستم و این که خدا به ملتم به مردمم به جوانهایمان نگاهی کند , و صلح و دوستی را به سرزمین من ارزانی دارد , من هنوزهم ته دلم امیدی دارم که خدا وندهر سه چیزی را که از او خواستم به من می دهد,اما دروغ چرا امیدم کم شده , فکر می کنم نوبت ما دارد دیر می شودو میگذرد . از خدا می پرسم که پس نوبت مردمی که حرمت زن و آبروی داغداری و مردم نوازیشان سینه به سینه حفظ شده و زبانزد بوده کی می رسد ؟
نوبت مردم سرزمینی که در آن شیعه ایرانی بزرگترین داغ مذهبی اش شکستن پهلوی فاطمه (س)و به خاک سپاری شبانه اش دور از چشم اغیار است کی می رسد ؟ و شاید حالاوقت آن است که از خود بپرسیم ما سال ها به یاد این حوادث گریسته ایم یا برای این حوادث؟ و اگر در جلوی چشم ما کسی به ناحق , کسی نه زنی مورد هجوم قرار گرفت ما چه می کنیم ؟ نه این جور مواقع زن گرا نمی شوم .به اعتقادم حرمت زن نه در ضعف او که در تقدس مادری او نهفته است در تقدس خلق کردنش . واگر پدر بزرگمان می گت زن که زدن ندارد از این روی نبود که معتقد باشد زن را خدا زده . نه او از دسته مردانی بود که این تقدس را می فهمید و حس می کرد ...
ای وای که .دیگر چهار شنبه ها را دوست ندارم . که در ظهر چهار شنبه ای در سرزمین شیعه من زنی به تا حق به خاک می افتد و برگ از برگ تکان نمی خورد و او بی صدا و آرام به بیماری قلبی اش و خاک سپرده می شود تا ما به یاد بیاوریم که چقدر دل مرده ایم , چقدر پیریم و چقدر معلول و چقدر نا امید و بعد مرد نازنینی چون افشین اعلا پیامک بدهد " : تف بر من که اسم مرد بر من نهاده اند "... و زن مستاصلی چون من فقط زمزمه کند که " : آدمی را آدمیت لازم است ...
این روز ها چلچراغ ده ساله می شود و ما هیچ کدام رمق و شور و حس جشن گرفتن نداریم .
من و ما نا امیدیم ! فقط وقتی به حس آن ناودان طلا فکر می کنم می ترسم که مبادا نا امیدی گناه بزرگی باشد . بعد به دنبال مر همی می گردم . به دنبال بارقه ای از امید , از شور .. این روز ها دلم از همه سیاست های عالم پر است , از همه جناح های فکری و اجتماعی خسته ام , از همه ایده ثولوگ ها و ایده ها بیزارم , این روز ها مثل یک زن ساده روستایی دلم اندکی صلح می خواهد , اندکی امید و زمینی که بتوان در آن چند دانه کاشت بی آن که گندمش بوی خون بدهد , همین و به خدای احد واحد قسم که این توقع زیادی نیست ...
نزار قبانی هم که به شاعر زنان معرف بود سال ها پیش بر حال این روز های من سرود :
محبوبم
من از اخبار جنگ خسته ام
از اخبار صلح نیز خسته ام
از شنیدن دلاوری هایم
و نام هواپیماهایی که سقوط می کنند
من خسته ام
نه محبوبم نه این روز ها از من انقلاب چشم مدار
که حس می کنم آخرین انقلاب من
تو بوده ای ....


behnam5555 08-07-2011 03:40 PM



بلند ترین دکل های انسانی!
عکس های خیلی دیدنی از مسابقه ی بلند ترین برج های آدمی!.واقعا مسابقه ی جالبی و پر هیجانیه.
http://elipic.persiangig.com/elitanz...an_Tower_1.jpg

http://elipic.persiangig.com/elitanz...an_Tower_2.jpg

http://elipic.persiangig.com/elitanz...an_Tower_3.jpg

http://elipic.persiangig.com/elitanz...an_Tower_4.jpg
http://elipic.persiangig.com/elitanz...an_Tower_5.jpg



shokofe 08-07-2011 08:35 PM

تا بحال
هیچ فکر کرده ای که تخصص تو چیست ؟
تخصص تو این است که ((تو)) باشی !
هیچ کس در ((تو)) بودن ، به اندازه ی ((تو)) متخصص نیست
اما می دانی مشکل من و تو چیست ؟
مشکل من و تو این است که سعی می کنیم شبیه دیگری باشیم !
و چون هیچیک از ما متخصص دیگری بودن نیستیم ،
در این مورد شکست می خوریم!
و خودمان نمی دانیم!
ما نسل جدید را نیز به همینسان تربیت می کنیم
درست همانگونه که ما را تربیت کردند !
ما به نسل جدید می آموزانیم که ((خود))ش نباشد ! بلکه شبیه دیگران باشد !
ما اینهمه می گوییم که انسان خلیفه ی خداست !
و هیچ چیزی شبیه خدا نیست ( لیس کمثله شی)
اما
چطور می شود که این پیام ساده را درک نمی کنیم
انسان ، خلیفه ی خداست
یعنی
انسان ، منحصر بفرد و یکتاست !
هر انسانی یکتاست !
زیرا یکتا آفریده شده !
درست مثل آفریننده اش !
تمام افراد موفق در طول تاریخ ،
کسانی بودند که این راز ساده را کشف کردند !
شبیه خودت باش
دوست من
دوست یگانه ی من !
شبیه خودت باش




behnam5555 08-08-2011 12:26 PM


قوانین فیلمهای هالیوود

عملیات پلیسی همیشه حتما به کلوب استریپ‌تیز کشیده میشه
.
هر شماره تلفنی با 555 شروع میشه.
تختخوابها یک روکش مخصوص با فرم L دارند که خانمها رو تا سینه بپوشونه و آقایون رو از کمر به پایین.
در هر ساک خریدی دست کم یک نون باگت پیدا میشه.
هر کس میتونه یه هواپیمای در حال پرواز رو به زمین بنشونه، به شرط اینکه یک نفر از برج مراقبت بهش قدم به قدم توضیح بده.
ماتیک لب هرگز پاک نمیشه، حتی حین غواصی.
لوله‌های سیستم تهویه مطبوع در هر ساختمونی بهترین نقطه برای مخفی شدن هستند و ضمنا میشه از طریق اونها به هرجای ساختمون راه پیدا کرد.
اگه کسی بخواد اسلحه‌اش رو پرکنه همیشه خشاب اضافه همراه داره.
برای زنده موندن در هر جنگی کافیه که آدم از نشون دادن عکس عزیزانش به این و اون پرهیز کنه.
هر کسی میتونه بدون دونستن زبون، خودش رو با ملیت خاصی معرفی کنه، به شرط این که کمی لهجه داشته باشه.


اگه یه هیولا یا یک فاجعه، شهری رو تهدید کنه، همیشه تنها فکر و ذکر شهردار کم شدن توریستها یا بازدیدکنندگان یک نمایشگاهه.

اگه خانمی با موهای بلند بخواد از کسی جدا بشه و خداحافظی کنه یه دفعه باد میاد.
کلا تعداد خانمهای مو بلند و خوشگل و خوش هیکل میره بالا. از نظافتچی گرفته تا منشی و مدیر کل همه میتونند در مسابقه دختر شایسته، بالاترین مقامها رو به دست بیارند. ولی قیافه و هیکل آقایون تغییر زیادی نمیکنه.
برج ایفل ازهر نقطه شهر پاریس قابل دیدنه.
مردها بدون این که خم به ابرو بیارند تا جون دارند کتک میخورند، اما همین که زنی با پنبه و الکل زخمهاشون رو تمیز میکنه دادشون درمیاد.
ویترین مغازه‌ها فقط به درد این میخوره که یکی با کله یا ماشین از وسطشون رد بشه.
برای پرداخت کرایه تاکسی کافیه که یه اسکناس از کیف پول بیرون کشیده بشه. همیشه مبلغش صحیحه.
تولید مثل با هر موجودی در کهکشان ممکنه.
آشپزخونه‌ها خودشون هیچوقت چراغ ندارند. با نور چراغ یخچال میشه همه چیز رو دید.
هر وقت توخونه‌ای خطری، روحی، هیولایی، چیزی باشه، خانم صاحبخونه حتما با لباس زیر بدن نما باید بره ببینه چه خبره.
کامپیوترها هیچ سیستم یا برنامه خاصی ندارند. روی صفحه مونیتور همیشه فقط نوشته enter password و بعد از نوشتن کلمه رمز متن مورد نظر رو نشون میده.
مادرها همیشه در حال آشپزی هستند. مهم نیست که آخر کسی چیزی بخوره یا نه.
روسای پلیس همیشه یا بهترین همکارشون رو اخراج میکنند، یا بهش چهل و هشت ساعت وقت میدند که پرونده رو ببنده.
شعله یه چوب کبریت بزرگترین سالنها رو روشن میکنه، ولی قویترین نورافکن هالوژن اون گوشه رو که مهمتر از همه است تاریک میذاره.
دندونهای دهاتیهای قرون وسطی مثل برف سفید و مرتب هستند.
هر کس کابوس میبینه باید از جاش بپره و نفس نفس بزنه و خیس عرق بشه.
حتی اگه جاده صاف و مستقیم باشه باید راننده عین دیوونه‌ها فرمون رو به چپ و راست بچرخونه.
همه بمبها یک عالم سیم و چراغهای قرمز چشمک‌زن دارند و یه ساعت دیجیتال که نشون میده کی میرن هوا.
هر جا بری جلوی ساختمون مورد نظر یه جای پارک پیدا میشه.
پلیسها فقط موقعی موفقند که اخراج شده‌اند.
اگه کسی وسط خیابون برقصه همه همراهی میکنند، اونهم با هماهنگی کامل.
هر کامپیوتری میتونه رابطه موجودات فضایی با سفینه شون رو مخدوش کنه یا رمز ورودشون رو پیدا کنه.
مهم نیست که چند نفر به یکی حمله میکنند، با اینحال همیشه یکی یکی میان جلو.
هر وقت به اره‌برقی احتیاج پیدا کنی یکی دم دستته.
هر دری رو میشه با یک سنجاق سر یا کارت اعتباری باز کرد، مگه اینکه مال یه ساختمون در حال سوختن باشه و بخوای یه بچه‌رو که اون تو گیر کرده نجات بدی.
هر وقت تلویزیون رو روشن کنی داره اخبار نشون میده. یکی از خبرها هم همیشه مربوط به خودته.
زنها بلد نیستند دو قدم بدوند. همیشه میخورند زمین و مچ پاشون ضرب میبینه.
اسبها در برابر نیزه و گلوله و توپ و تانک روئین تن هستند، ولی در حساسترین لحظه پاشون به یه مشت علف گیر میکنه و میخورند زمین (اگه سوارکار زن باشه مچ پاش ضرب میبینه)
گلوله به سوپرمن اثری نداره، ولی اگه خود هفت‌تیر رو به طرفش پرت کنی سرش رو میدزده.
هر ماشینی به راحتی تو هر گاراژی جا میگیره.
سفینه‌های فضایی توالت ندارند.
مسافرین دهاتی ساده لوح و مهربون که تنها یه آرزوی ساده دارند، مثلا دیدن مجسمه آزادی نیویورک، بعد از نیم ساعت میمیرند.
بچه‌های با استعداد همیشه دارای والدین الکلی یا سنگدل هستند.
هیچ ماشینی تو جنگلهای تاریک و ترسناک به موقع روشن نمیشه.
اگه یه ماشین بخواد کسی رو زیر کنه طرف به جای به کنار پریدن مستقیم جلوی ماشین میدوه.
ضمنا حتی بهترین و سریعترین ماشین نمیتونه بهش برسه و زیرش کنه.
هر موجود فضایی که میاد به زمین همیشه اول میره آمریکا و اول از همه بیس بال یاد میگیره.
هر ماشینی که تصادف میکنه بلافاصله منفجر میشه.
البته اگه راننده‌اش آدم خوبی باشه ماشینه اول صبر میکنه تا طرف پیاده بشه و چند متر بره اونورتر، بعد منفجر میشه.
اگه در حال فرار باشی گلوله‌ها ماشین رو آبکش میکنند و شیشه جلو و عقب خورد و خاکشیر میشن ولی دریغ از یک گلوله که به سرنشینها بخوره.
اگه آدم بدی خودش رو عوض کنه و توبه کنه بی برو برگرد به زودی میمیره.
آدمهای بد همیشه بازنده هستند.

چرت وپرت سرا

behnam5555 08-08-2011 12:45 PM


طنز.....

تفاوتهای زن و دوست دختر


زن مثل تلویزیونه
، دوست دختر مثل موبایل.
تو خونه تلویزیون تماشا میكنی، وقتی میری بیرون موبایلتو میبری.
وقتی پول نداشته باشی تلویزیون خونه ات رو میفروشی، وقتی پول بدست میاری گوشی موبایل رو عوض میكنی.



بعضی وقتها از تلویزیون لذت میبری، اما بیشتر اوقات با موبایل بازی میكنی.
تلویزیون برای تمام عمرت مجانیه، اما اگه قبض موبایل رو پرداخت نكنی ارائه خدمات متوقف میشه.
تلویزیون بزرگ و گنده است و معمولا كهنه، اما موبایل خوشگل و باریك و خوشدسته و همیشه میشه همه جا با خودت ببریش.
معمولا هزینه استفاده از تلویزیون منطقی و قابل قبوله، اما هزینه استفاده از موبایل زیاده و همیشه هم بدهكاری.
تلویزیون كنترل از راه دور داره، اما موبایل نداره.
و مهمترین نكته اینكه موبایل وسیله ارتباطی دوطرفه است (صحبت كردن و گوش دادن)، اما فقط باید به تلویزیون گوش بدی ! چه بخواهی چه نخواهی.و آخرین نكته اینكه تلویزیون ویروس نداره اما موبایل . . .

behnam5555 08-08-2011 01:04 PM


درس مردانگی در داستان کورش و پانته آ

تابلویی که می بینید، اثر «وینسنت لوپز» نقاش اسپانیایی قرن 18 روایت کننده ی یکی از داستان های تاریخ ایران باستان است.

http://1doost.com/Files/Pictures/138...oroosh/001.jpg


در لغت نامه ی دهخدا زیر عنوان «پانته آ» بر اساس روایت «گزنفون» آمده است که هنگامی که مادها پیروزمندانه از جنگ شوش برگشتند، غنائمی با خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به کورش بزرگ عرضه می کردند.
در میان غنائم زنی بود بسیار زیبا و به قولی زیباترین زن شوش به نام پانته آ که همسرش به نام « آبراداتاس» برای مأموریتی از جانب شاه خویش رفته بود. چون وصف زیبایی پانته آ را به کورش گفتند، کورش درست ندانست که زنی شوهردار را از همسرش بازستاند و حتی هنگامی که توصیف زیبایی زن از حد گذشت و به کورش پیشنهاد کردند که حداقل فقط یک بار زن را ببیند، از ترس اینکه به او دل ببازد، نپذیرفت. پس او را تا باز آمدن همسرش به یکی از نگاهبان به نام «آراسپ» سپرد. اما اراسپ خود عاشق پانته آ گشت و خواست از او کام بگیرد، بناچار پانته آ از کورش کمک خواست.
کوروش آراسپ را سرزنش کرد و چون آراسپ مرد نجیبی بود و به شدت شرمنده شد و در ازا از طرف کوروش به دنبال آبراداتاس رفت تا او را به سوی ایران فرا بخواند. هنگامی که آبرداتاس به ایران آمد و از موضوع با خبر شد، به پاس جوانمردی کوروش برخود لازم دید که در لشکر او خدمت کند.
می گویند هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت: «سوگند به عشقی که میان من و توست، کوروش به واسطه جوانمردی که حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حق شناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند و نیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم.»
آبراداتاس در جنگ مورد اشاره کشته شد و پانته آ بر سر جنازه ی او رفت و شیون آغاز کرد. کوروش به ندیمان پانته آ سفارش کرد تا مراقب باشند که خود را نکشد، اما پانته آ در یک لحظه از غفلت ندیمان استفاده کرد و با خنجری که به همراه داشت، سینه ی خود را درید و در کنار جسد همسر به خاک افتاد و ندیمه نیز از ترس کورش و غفلتی که کرده بود، خود را کشت. هنگامی که خبر به گوش کوروش رسید، بر سر جنازه ها آمد.
از این روی اگر در تصویر دقت کنید دو جنازه ی زن می بینید و یک مرد و باقی داستان که در تابلو مشخص است.

معلوم نیست چرا ایرانیان سعی نمیکنند داستانهای غنی خود را گسترش دهند و به جای آن به سراغ داستانهایی میروند که عربها چگونه زنان را به صیغه خود در میاوردند.
متاسفانه از اونهایی که وظیفشون ترویج فرهنگ اصیل ایرانیه انتظاری نمیتوان داشت چون اصولا اعتقادی به این فرهنگ اصیل ندارند و فرهنگ وارداتی و تهاجمی عرب را با فرهنگ اصیل و نجیب ایرانی ترجیح میدهند. بیایید خودمان با انتشار و گسترش این گونه مطالب به یکدیگر کمک کنیم تا مردانگی اجدادمان را در برابر تهاجم نامردی دیگران به خود و فرزندانمان بشناسانیم.


اکنون ساعت 06:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)