تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش **ق |
قرص خورشید در سیاهی شد
یونس اندر دهان ماهی شد م |
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم ار آتش مه رخ جانانه بسوخت خ |
خواهم ز خدایم که به دلخواه بمیرم
یعنی که تو را بینم و آنگاه بمیرم **ه |
هنوز آن نغمه ساز بی قرارم
که جز آوای دل بر لب نیارم بگیرم انتقام گل ز گلچین که با گل الفتی دیرینه دارم علی ترکی ن |
نذر کردم گر ازین غم بدرآیم روزی
تا در میکده شادان وغزل خوان بروم ب |
باز هم پس کوچه های سادگی
می شود سرشار از دلداگی مرغک دل بیقراری می کند چشم ها هم اشک جاری می کند م |
مكن عتاب ازين بيش وجور بر دل ما
بكن هر آنچه تواني كه جاي آن داري:53: چ |
چو پیراهن شوم آسوده خاطر
گرش همچون قبا گیرم در آغوش ک |
كعبه يك سنگ و نشاني است كه ره گم نشود
حاجي احرام دگر بند ببين يار كجاست // ب |
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
کاخر ملول گردی از دست و لب گزیدن ل |
لاله ساغرگير ونرگس مست وبر ما نام فسق
داوري دارم بسي يارب كه را داور كنم ص |
صوفیان جمله حریفند و نظر باز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بد نام افتاد ر |
رهرو منزل عشقيم وز سر حد عدم
تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم آ |
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش //ي |
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستداران راچه شد :53: ك |
كيست كه از دو چشم من در تو نگاه مي كند
آينه ي قلب مرا همدم آه مي كند شاهد سرمدي تويي ويم دل سالخورد من عشق هزار ساله را بر تو گواه مي كند |
? آنجاست دل من و هم آنجاست کان کج کله بلند بالا ست خوابش دیدیم دوش و مستیم کان خواب هنوز در سرماست ز |
ز رقيب ديو سيرت به خداي خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددي دهد خدا را // ن |
نه تو پیدا نه من پیدا نه آن دم نه آن دندان که لب را می گزیدم منم انبار آکنده ز سودا کز آن خرمن همه سودا کشیدم م |
من راه ترا بسته تو راه مرا بسته
اميد رهايي نيست وقتي همه ديواريم // ت |
تیر غم دنیا به دل ما نرسد
زخم دل عاشق از کمانی دگر است آ |
آسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه كار به نام من ديوانه زدند // ك |
کس نیست که اندر هوسی شیدا نیست
کس نیست که اندر سرش این سودا نیست ن |
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد |
در بیشه شیران رو وز زخم میندیش
کاندیشه ترسیدن اشکال زنانه ست س |
سرزنشم مكن اگر از همه پا كشيده ام
طبع لطيف آدمي با همه سر نمي كند // ط |
|
یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست درد آن بود که از پا درمان من بیفتد // م |
من محو خدایم و خدا آن منست
هر سوش مجوئید که در جان منست سلطان منم و غلط نمایم بشما گویم که کسی هست که سلطان منست ت |
تا به شادی می نشینی، غم رسد از گرد راه
بر لب خنـدان هر گـل، اشک شبـنم دیـده ام // گ |
گوییا باور نمی دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند ک |
کنون که بر کف گل جام باده صاف است
به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است غ |
غيرتم بين كه برآرنده حاجات هنوز
از لبم نام تو هنگام دعا نشنيدست // ل |
لاله ساغر گير ونرگس مست وبر ما نام فسق
داوري دارم بسي يارب كه را داور كنم |
مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
که پیش چشم بیمارت بمیرم ک |
كفر زلفش ره دين مي زد وآن سنگين دل
در پي اش مشعلي از چهره برافروخته بود د |
دست از طلب ندارم تا كام من برآيد
يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد // ي |
یارب این شمع دل افروز ز کاشانه ی کیست جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیست س |
ساقي بهار مي رسد ووجه مي نماند
فكري بكن كه خون دل آمد زغم به جوش و |
اکنون ساعت 06:17 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)