روز هجران و شب فرقت يار آخر شد
زدم اين فال و گذشت اختر و کار آخر شد |
دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد
دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد |
ديدي اي دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه کرد |
درون پرده گل غنچه بین که می سازد
ز بهر دیده خصم تو لعل پیکانی طرب سرای وزیر است ساقیا مگذار که غیر جام می آنجا کند گرانجانی |
يک قصه بيش نيست غم عشق وين عجب
کز هر زبان که ميشنوم نامکرر است |
تو شمع انجمنی یک زبان و یک دل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش |
شهريست پرظريفان و از هر طرف نگاري
ياران صلاي عشق است گر ميکنيد کاري |
يا رب به که شايد گفت اين نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجايی |
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود |
ديشب به سيل اشک ره خواب ميزدم
نقشي به ياد خط تو بر آب ميزدم |
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست |
ترک ما سوی کس نمینگرد
آه از این کبریا و جاه و جلال |
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادي طلبيم |
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
که قدر گوهر یک دانه جوهری داند |
میوزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب تخت زمرد زده است گل به چمن راح چون لعل آتشین دریاب |
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را |
ای دوست دل از جفای دشمن درکش
با روی نکو شراب روشن درکش با اهل هنر گوی گریبان بگشای وز نااهلان تمام دامن درکش |
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست |
تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن |
نه وصل بماند و نه واصل
آن جا که خيال حيرت آمد |
در پیچ و تابهای ره عشق مقصدیست
در موجهای بحر سعادت سفینههاست |
تا معطر کنم از لطف نسيم تو مشام
شمهای از نفحات نفس يار بيار |
رونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را |
از امتحان تو ایام را غرض آن است
که از صفای ریاضت دلت نشان گیرد |
در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتو روی حبیب هست |
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست |
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما |
اگر دشنام فرمايی و گر نفرين دعا گويم
جواب تلخ میزيبد لب لعل شکرخا را |
اگر به باده مشکین دلم کشد شاید
که بوی خیر ز زهد ریا نمی آید |
دل من در هوای روی فرخ
بود آشفته همچون موی فرخ بجز هندوی زلفش هیچ کس نیست که برخوردار شد از روی فرخ |
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آنجاست حقیقت نه مجازاست |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
در ازل هر کاو به فیض دولت ارزانی بود
تا ابد جام مرادش همدم جانی بود |
دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم
چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد |
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن |
نوش کن جام شراب يک مني
تا بدان بيخ غم از دل برکني |
یکی تیغ داند زدن روز کار
یکی را قلمزن کند روزگار |
رخ تو در دلم آمد مراد خواهیم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم سمر شود |
دلی همدرد و یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود |
اکنون ساعت 11:15 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)