آتشست این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد |
دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
کز عکس روی او شب هجران سرآمدی |
یار با او غار با او در سرود
مهر بر چشمست و بر گوشت چه سود |
در زیر بار منت پرتو نمیرویم
دانستهایم قدر شب تار خویش را |
از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود |
در پاکی گهر ز صدف دست بردهایم
آبی که میخوریم گهر میکنیم ما |
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست |
تمام روز ازان همچو شمع خاموشیم
که خرج آه سحر میشود نفس ما را |
اگر بدان صنم ماهروی بر گذری
یکی ز حزن من آگه کنش به صوت حزن |
یاس
سحری بود و هنوز ، گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود! من به دیدار سحر می رفتم نفسم با نفس یاس درآمیخته بود. |
اکنون ساعت 08:59 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)