![]() |
گریه کن جداییا ما رو رها نمی کنن آدما انگار برای ما دعا نمی کنن گریه کن حالا حالا از هم باید جدا باشیم بشینیم منتظر معجزه خدا باشیم گریه کن منم دارم مثل تو گریه می کنم به خدای آسمونامون گلایه می کنم گریه کن واسه شبایی که بدون هم بودیمتنهایی واسه سنگینی غصه کم بودیم گریه کن سبک میشی روزای خوب یادت میاد گرچه که تو تقویمامون نیستن اون روزا زیاد گریه کن برای قولی که بهش عمل نشد واسه مشکلاتی که بودش و هست وحل نشد گریه کن واسه همه ، واسه خودت ، برای من توی بارونی ترین ثانیه حرفاتو بزن گریه کن تا آینه شه باز اون چشای روشنت واسه موندن لازمه ، فدای گریه کردنت |
دلم تنگ است نه با غصه
دلم تنگ است نه با اندوه دلم تنگ است براي تو دلم تنگ است براي او دلم تنگ است براي خاطرات خوب پائيز دلم تنگ است براي لحظه رفتن دلم تنگ است براي با تو بودنها دلم تنگ است از اينجا تا خدا دلم تنگ است براي سبزي دلها دلم تنگ است براي خدائي كه من را آفريده دلم تنگ است براي بوي تازه نان دلم تنگ است براي لبخند مادر دلم تنگ است براي نگاه خسته بابا دلم تنگ است براي رفاقتهاي يكدل دلم تنگ است براي خستگيهاي گذشته براي گريه هاي بعد از امتحان آخره سال دلم تنگ است براي هر چه كه بود و حالا گم شده در خاطرات دور ما (تاري) |
كاش در روح تو من خاطره ای گم بودم
تا به جستجوی من ، همیشه پیدا بودی كاش هر لحظه تو را به جای خود می دیدم در تمام لحظه ها ، عاشق و شیدا بودی كاش در خانه چشمان تو جایی داشتم تا كه هر ثانیه را از دل من می دیدی كاش من خنده پنهان لبانت بودم تا به شوق روح من ، همیشه می خندیدی كاش من حادثه بزرگ عمرت بودم تا كه هر شعر دلت ، سراغی از نامم داشت كاش گلدان دلم در برِ دستانت بود دست تو در دل من غنچه رویا می كاشت كاش من طلوع یكباره عشقی بودم در دلِ ساده و خو گرفته بر ظلمت تو كاش من آینه ای به عمق دریا بودم می نشستم به كویر دل پرغربت تو كاش من در دل تو بهار سبزی بودم تا كه پاییز زِ دیوار دلت پر می زد كاش صندوقچه بودم و پر از راز درون تا كه هر شب دل تو به قلب من سر می زد كاش من ثانیه بودم و تو قرنی بی حد ذره ذره های من به روح تو جان می داد كاش من حادثه بزرگ عمرت بودم تا دلم به قصه ات شروع و پایان می داد http://static.cloob.com//public/images/smiles/16.gif |
يادم باشد امروز باز به تو سلام کنم
سلام مي شناسي ؟ چندين بار است در پس اين کوچه ها سلامت کرده ام مي شناسي ؟ همان رهگذر تنها همان که روزي با روي باز به او سلام کردي نمي دانم چرا دگر سلامم را جواب نمي دهي ؟ ولي من باز هر صبح بعد از يک جدال سخت به رويت لبخند مي زنم و به تو مي گويم سلام چه حس سختي است که من برايت غريبم چه حس تلخي است که سلامم دگر هيچ معنايي ندارد نمي دانم شب چه از من ربود ؟ تو را ؟ شايد مرا را از خودم ربود و تو مي روي من مي خندم شايد روزي با تمام آرزوهايم بميرم و تو بر سر مزارم گل بياوري گريه کني سلام مرا مي شناسي ؟ همان که به اميد جواب سلامت چندين بار در خم کوچه منتظرت ماند مي شناسي ؟ همان که شب ها به اميد صبحو شايد به اميد تو اشک ريخت همان که خواب خوشش هيچ شبي بي اشک معنا نداشت مرا مي شناسي؟ همان که با اميد حضور تو وجودش کمرنگ شد و با ياد تو مُرد و شايد در آرزوي تو مُرد آري... مي دانم که نمي شناسي |
دلم برای كسی تنگ است كه زیبایی روح را می ستاید مهربانی را دوست دارد گذشت را می فهمد سادگی را زیور می داند وفا را گوهر دلم برای كسی تنگ است كه چشمان خیس از اشك را می بوسد و با سر انگشت مهربانش آبی آسمان را نشان می دهد كسی كه به خاطرم آفتابی می شود
|
در عشق اگر عذاب دنیا بکشی، با اشک دیده طرح دریا بکشی، تا غربت من هزار فرسنگ باقی ست، تنها نشدی که درد تنهایی بکشی ...
|
دلم تنگ است برای گریه کردن
|
هرچند كه درد دل هر خسته بسیست وزدست فلك رشتۀ بگسسته بسیست زنهـــــار ز كار بسته دل تنگ مـــــــــدار در نامۀ غیب راز سربسته بسیست |
ید امشب بروم |
تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست ... |
اکنون ساعت 02:34 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)