هرکه دلارام ديد از دلش آرام رفت چشم ندارد خلاص هر که در اين دام رفت گر به همه عمر خويش با تو برآرم دمي حاصل عمر آن دم است باقي ايام رفت ... |
دوستمون از شهریار گفت
اینم یه شعر از شهریار از زندگانيم گله دارد جوانيم شرمنده ى جوانى از اين زندگانيم دارم هواى صحبت ياران رفته را يارى كن اى اجل كه به ياران رسانيم پرواى پنج روز جهان كى كنم كه عشق داده نويد زندگى جاودانيم چون يوسفم به چاه بيابان غم اسير وز دور مژده ى جرس كاروانيم گوش زمين به ناله ى من نيست آشنا من طاير شكسته پر آسمانيم گيرم كه آب و دانه دريغم نداشتند چون ميكنند با غم بى همزبانيم اى لاله ى بهار جوانى كه شد خزان از داغ ماتم تو بهار جوانيم گفتى كه آتشم بنشاني، ولى چه سود برخاستى كه بر سر آتش نشانيم شمعم گريست زار به بالين كه شهريار من نيز چون تو همدم سوز نهانيم |
آن یار که عهد دوستداری بشکست
می رفت و منش گرفته دامان در دست می گفت دگر باره به خوابم بینی پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست http://l6685853520.com/pic/albums/us...al_2laejq1.jpg |
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی دوستان عیب کنندم که چرا دل به دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی |
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل (صبر)ماند و نه هوشم حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم مرا به هیچ بداری و من هنوز بر آنم که از وجود تو مو یی به عالمی نفروشم با وجود اینکه میانه خوبی با افتخاری ندارم اما این آواز رو خوب میخونه و دوست دارم ----------------------------- باز از سعدی مشابه این اینو داریم : شعر خیلی عظیمه بذارید کاملشو بذارم : اکسیر عشق از در درآمدی و من از خود به درشدم گوبی کز این جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم او را خود التفات نبودی به صید من من خویشتن اسیر کمند نظر شدم گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم =============================== یا باز از سعدی : تصنیف 4گاه سیمین سعدی نامه سالار عقیلی بیا که نوبت صلحست و آشتی و عنایت به شرط آن که نگوییم از آن چه رفت حکایت بر این یکی شده بودم که گرد عشق نگردم تو را بدیدم و بازم به توست چشم ارادت ============================== |
خوشتر ز عیش و صحبت باغ و بهار چیست ساقی کجاست ؟ گو سبب انتظار چیست هر وقت خوش که دست دهد ، مغتنم شمار کس را وقوف نیست که انجام کار چیست پیوند عمر بسته به مویی ست هوش دار غمخوار خویش باش ، غم روزگار چیست معنی آب زندگی و روضه ی ارم جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست مستور و مست هر دو چو از یک قبیله اند ما دل به عشوه ی که دهیم ؟ اختیار چیست راز درون پرده چه داند فلک؟ خموش ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست سهو وخطای بنده گرش اعتبار نیست معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست؟ زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست تا در میانه خـــواسته ی کردگار چیست ! عجب شعریست... اجرای بی بدیلی از شجریان با تار لطفی عجب عالی میخونه ... من که همیشه گام بالا و اوج گوش میدم و خیلی پایین نمیام اما اینو که پایینه واقعا دوست دارم یکی از حرفه ای ترین اجراهای شجریانه کاملا مسلط کاملا راحت و کاملا سنگین و قرا میخونه... |
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی (در آمد اصفهان) تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد ریاضت من شب تا سحر نشسته، چه دانی؟ (جامه دران اصفهان) من ای صبا! ره رفتن به کوی دوست ندانم تو میروی به سلامت، سلام ما برسانی (اوج اصفهان) سر از کمند تو سعدی، به هیچ روی نتابد اسیر خویش گرفتی، بکش چنان که توانی این هم قسمتی از یک آواز فوق العاده زیبای اصفهان که من چند ساله قول میدم اپلودش کنم براتون و نمیکنم ! تمرین اواز شجریان با استادش (شجریان مسلط تر میخونه ) و تمرین اواز شجریان با پریسا(من مطمئن نیستم پریسا باشه) که استاد کولاک میکنه ! (ظاهرا میدونسته بعدا منتشرش میکنه ;) ) و تمرین اواز شجریان با بیژن کامکار که هیچ کدومشون با حس نمیخونن :21: |
هرکس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا میشکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا می شکند بشکست دلم کس صدایش نشنید آری دل من چه بی صدامی شکند |
یک شعر زیبا از سعدی - شاعر شیرین سخن
عجب شعریه شاید هیچ نکته تازه ای توش به اون صورت به چشم نیاد شاید برای هر بیتش 10 تا دیگه بیت از جاهای دیگه یاد آدم بیاد اما بازم تکراری نیست بازم کولاک میکنه و میگه عجب ادمایی بودن که توی عمر کوتاهشون نه تنها تمام چیزایی که گفتند رو تجربه کردن بلکه در جایگاه یک مصلح اجتماعی خوب و بد اینا رو همه شو میدونن همه ش رو تحلیل کردن و بازگوش کزدند اصلا هیچی نمیشه گفت واقعا فقط باید شعراشو خوند و لذت برد امیدوارم خدا مهر بقیه شاعران پارسی گو رو هم در دل ما قرار بده و بتونیم اونقدر از خوندن شعرهای اونا هم لذت ببریم نمیدونم شاید به خاطر سن و ساله... امیدوارم یه روز بشه من شعرهای عرفانی مولوی رو هم خوب بفهمم و جذبش بشم اشعار سعدی رو لزوما به خاطر مجتواش نیست که آدم رو جذب کنه یا نه و ارتباطی به سن و سال داشته باشه شما زیبایی کلمات و جمله بندی و ارایه های ادبی فراوان و مناسب رو در کنار هم میبینی لذتش به اندازه کافی زیاد هست شاهد مثالش اینه که بعضی از ابیات رو که معنیشو هم نمیفهمی به همون قدر دوست داری پس این به معنای این نیست که مثلا کسی باید حتما اندیشه خیامی داشته باشه تا بخواد از شعرای اون خوشش بیاد کسی عارف باشه تا از مولوی خوشش بیاد و یا کسی وطنپرست باشه تا فردوسی بخونه و یا کسی عاشق تا سعدی سعدی یه مکتبه کدوم یک از نسل پیشنیان ما این جمله و این درس معروف سعدی رو که در کتابا بوده یادشون میره « منّت خداي را عزّوجلّ كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزيد نعمت » هر نفسي كه فــرو مي رود ، ممّـد حيـات است و چـون بر مي آيد ، مفرّح ذات ، پس در نفسي دو نعمت موجود است و بر هر نعمتي شكر واجب . در هر نفسی دو نعمت موجود است . هر نفسي كه فرو ميرود ممد است و چون بر میآید مفرح ذات پس خدای را شکر کن، موقع دم و خدای را شکر کن به هنگام بازدم. ================================================= ================================================= وه که من گر باز بینم روی یار خویش را تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را خب توضیح نمیخواد فقط زیباست :Dیار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند بیوفا یاران که بربستند بار خویش را بگذاشتند در اینجا به معنای جاگذاشتن و رها کردنه . یار رمیده و رفته و شاعر را که باید میرفت با راهرویی در مسیر عشق به تکامل برسه رو در اون راه زمین گیر کرده همون طور که میگه بارش افتاده , بار افتادن کنایه و ضرب المثله کسی که در راهی طی طریق میکنه و باری رو میخواد ببره به مقصد برسونه اگر در راه به خاطر سختی ها بارش به زمین بیفته دچار مشکل شده و زمین گیر شدهمردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق دوستان ما بیازردند یار خویش را مردم بیگانه خاطر خلق را نگه میدارند دوستان و همسفرانم خاطر مرا آزردند همچنان امید میدارم که بعد از داغ هجر مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را اگر چه تلخ باشد فرقت یاررای رای توست خواهی جنگ و خواهی آشتی ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را قلم در سرکشیدم اختیار خویش را ... یعنی من اختیار خودم رو تسلیم تو کردم از خودم اختیاری ندارم شما از لیست چیزهایی که دارین یکیشو بخواین حدف کنین روش قلم میکشین و خطش میزنین قلم کشیدن کنایه از درنظر نگرفتن و ابطال چیزیه حتما شنیدین میگن دور ما یکیو خط بکش ..... یا جای دیگه میگه هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را معشوق رفته و عاشق به دنبالش پا در کوه و بیابان و این شهر و اون شهر میگذاره این کوی به اون کوی این دشت به اون دشت این یم به اون یم و دیگه برای وصال باید بره و بگرده و ترک آشیانه کنه
عافیت خواهی نظر در منظر خوبان مکن ور کنی بدرود کن خواب و قرار خویش را خب یاری که وصفشو میدونین رو اگر عاشق ببینه دیگه چشم ازش بر نمیداره دیگه خواب و خوراکی براش نمیمونه همه ش میشه هجر وصل و درد و نیش و نوش در هر حال خواب و خوراک و قرار ادمی گرفته میشه چه با معشوقی مهربان چه با معشوقی خونریز و جفاکاردرد دل پوشیده مانی تا جگر پرخون شود به که با دشمن نمایی حال زار خویش را همونطور که پیشتر گفته بود امیداوره و حتی از تصورشم خوشحاله که باز یار رمیده رو بازیابه پس در این شور و شعف میمونه چرا درد دل کنه و حال زار خودش رو بروز بده و دشمنانش از ضعف و افتادگی اون خبر دار بشن ؟ مخاطبش "درد دل" هست که باید پوشیده نگاه داشته بشهالان متوجه شدم که این شعر کامل نبوده و اصلش بیشتر از اینه و جتی چند بیت ناب دیگه در اون قسمت هست فعلا این رو پست میکنم تا سر صبر ویرایش کنم .... |
انتظار واژه ی غریبی است ... واژه ای که روزها یا شایدم ماههاست که با آن خو گرفته ام. که چه سخت است انتظار .. هرصبح طلوعی دیگراست برانتظارهای فرداهای من! خواهم ماند تنها در انتظار تو |
اکنون ساعت 06:59 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)