![]() |
من به درماندگي صخره و سنگ من به آوارگي ابر ونسيم من به سرگشتگي آهوي دشت من به تنهايي خود مي مانم من در اين شب كه بلند است به اندازه حسرت زدگي گيسوان تو به يادم مي آيد ... من در اين شب كه بلند است به اندازه حسرت زدگي شعر چشمان تو را مي خوانم ... چشم تو چشمه شوق چشم تو ژرفترين راز وجود برگ بيد است كه با زمزمه جاري باد تن به وارستن عمر ابدي مي سپرد تو تماشا كن كه بهار ديگر پاورچين پاورچين از دل تاريكي مي گذر و تو در خوابي و پرستوها خوابند و تو مي انديشي به بهار ديگر و به ياري ديگر نه بهاري و نه ياري ديگر حيف اما من و تو دور از هم مي پوسيم غمم از وحشت پوسيدن نيست غمم از زيستن بي تو دراين لحظه پر دلهره است ديگر از من تا خاك شدن راهي نيست از سر اين بام اين صحرا اين دريا پر خواهم زد خواهم مرد غم تو اين غم شيرين را با خود خواهم برد ... .. |
برادر جان نمی دونی چه دلتنگم
برادر جان نمی دونی چه غمگینم نمی دونی نمی دونی برادر جان گرفتار کدوم طلسم و نفرینم نمی دونی چه سخته در بدر بودن مثه طوفان همیشه در سفر بودن برادر جان برادر جان نمی دونی چه تلخه وارثه درد پدر بودن دلم تنگه برادر جان برادر جان دلم تنگه دلم تنگه از این روزهای بی امید از این شبگریهای خسته و مایوس از این تکرار بیهوده دلم تنگه همیشه یک غم و یک درد و یک کابوس دلم تنگه برادر جان برادر جان دلم تنگه دلم خوش تیست غمگینم برادر جان از این تکرار بی رویا و بی لبخند چه تنهایی غمگینی که غیر از من همه خوشبخت و عاشق,عاشق و خرسند به فردا دلخوشم شاید که با فردا طلوع خوب خوشبختی من باشه شب و با رنج تنهایی من سر کن شاید فردا روز عاشق شدن باشه دلم تنگه برادر جان برادر جان دلم تنگه |
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن من در کنار توست اگر چشم وا کنی خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن امشب برای ماندنمان استخاره کن اما به آیه های بدش اعتنا نکن |
دلی دیرم چو مرغ پا شکسته چو کشتی بر لب دریا نشسته همه گویند طاهر تار بنواز صدا چون میدهد تار شکسته ... |
خدایا داد از این دل داد از این دل
که یک دم مو نگشتم شاد از این دل چو فردا دادخواهان داد خواهند بخواهم صد هزاران داد از این دل |
دردم از ياراست و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم |
شکایت از که کنم از غم عزیزانم
زبیقراری و اندوه و اشک لرزانم اگر به جور و جفا خو گرفته ام چندی همیشه خنده به لب با دلی پریشانم به چرخ دون چه کنم کاین چنین کند با من ستم کند به دل خسته جان نالانم محمد طلوعی |
دیروز ز خاک راه بر داشتی ام امروز کنار راه بگذاشتی ام
ای خرمن گل گیاه پنداشتی ام ؟ ور گوئی نه . بگو چه انگاشتی ام |
من بي تو هيچم تو باورم نكن
خيسم ز گريه تنهاترم نكن عاشق نبودم تا با تو سر كنم آتش نبودم خاكسترم نكن اگه عاشقت نبودم اگه بي تو زنده بودم تو بمون كه بي تو غصه مي خورم اگه دل به تو نبستم اگه اين منم كه هستم ولي از هواي گريه ات پرم اگه شكوه دارم از تو، اگه بي قرارم از تو تو بمون كه آشيانه ام تويي به هوايت اي ستاره، به تو مي رسم دوباره اگه عاشقم بهانه ام تويي دل كنده بودم از همزبونيت پنهون نكردي از من نشونيت من پا كشيدم از عهد بسته ام تو پا فشردي بر مهربونيت اگه همزبون نبودم اگه مهربون نبودم چه كنم دل، اين دل شكسته رو اگه سرد و مرده بودم اگه پر نمي گشودم به تو بستم اين دو بال خسته رو اگه شكوه دارم از تو، اگه بي قرارم از تو تو بمون كه آشيانه ام تويي به هوايت اي ستاره، به تو مي رسم دوباره اگه عاشقم بهانه ام تويي |
میدانم که روزی راحت وازاد میمیرم.
میدانی که بی تو زیر این طوفان تنهایی شبی تنهای تنها/درحصار باد میمیرم اگر عمری سکوت من کلید حرفهایم شد در ان لحظه با دنیایی از فریاد میمیرم عاقبت بنگر.در تنهایی یک شب اخر خوب میبینی.تو میمانی ومیبینی که من در گوشه ای در نا کجا اباد.میمیرم. |
اکنون ساعت 09:06 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)