پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   بیا با خدای مهربان حرف بزنیم (خسته ای؟ دلتنگی؟ سریع بیا اینجا) خدایم ای خدایم ، صدایت می کنم بشنو صدایم (http://p30city.net/showthread.php?t=3113)

ابریشم 02-25-2011 05:51 PM

لهی!
الهی! راز دل گفتن دشوار است و نگفتن دشوارتر
الهی! چگونه خاموش باشم كه دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم كه خرد مدهوش و بیهوش است
الهی! ما همه بیچارهایم و تنها تو چاره ای و ما همه هیچ كاره ایم
و تنها تو كاره ای
الهی! چون عوامل طاحونه چشم بسته و تن خسته ام، راه بسیار می روم و مسافتی نمی پیمایم. وای من اگر دستم نگیری و رهایی ام ندهی
الهی! خودت آگاهی كه دریای دلم را جزر و مدّ است
الهی! ناتوانم و در راهم و گردنه های سخت در پیش است
و رهزنهای بسیار در كمین و بار گران بر دوش.

ابریشم 02-25-2011 05:52 PM

نمی خواهم خدایم بیکران باشد

نمیخواهم عظیم و قادرو رحمان

نمی خواهم که باشد این چنین آخر

خدا را لمس باید کرد

نگو کفراست

خدارا می توان در باوری جا دادکه در احساس و ایمان غوطه ور باشد

خدا را می توان بوئید

واین احساس شیرینی است

نگو کفر است که

کفر این است که مااز بیکران مهربانیها برای خود

خدایی لامکان وبی نشان سازیم

خدا را در زمین وآسمان جستن ندارد سودی ای آدم

تو باید عاشقی باشی و

گوش بسپاری به بانگ هستی وعالم

که در هر خانه ای آخرخدایی هست

نگو کفر است

ابریشم 03-02-2011 06:45 PM

خـدايا به كه واگذارم مى كنى آيا به خويشاوندى كه از من بِبُرَد يا بيگانه اى كه مرا از خود دور كند يا به كسانى كه
خوارم شمرند و تويى پروردگار من و زمامدار كار من بسوى تو شكايت آرم از غربت خود
بـه فـضل خود فراوان گردانى
اى كه عطاياى شايان را به كرم خود بدهى
اى ذخيره ام در سختى
اى رفيق و همدمم در تنهايى
اى فريادرس من در گرفتارى
اى ولى من در نعمتم
اى معبود من ...

ابریشم 03-07-2011 07:33 PM

خدایا!


تو را شکر می گزارم بر سرنوشتی نیک،


که برایم رقم زده ای


و بر بدی ها و بلاهایی،که از پیش پایم برداشته ای.


پس نصیبم را از مهربانی ات،به مواهب این جهان


و آنچه در آن است،


محدود و منحصر مکن...


الهی آمین

ابریشم 03-07-2011 07:34 PM

همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل افتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و ایند و تو همچنان که هستی
دل درد مند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی

ابریشم 03-07-2011 07:35 PM

مصاحبه با خدا!!!

خدا از من پرسید: دوست داری با من مصاحبه کنی؟

پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید.
خدا لبخندی زد و پاسخ داد: زمان من ابدیت است، چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟
من سؤال کردم: چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟

خدا جواب داد:

- اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند.

- اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند.

-اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند.

- اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند.
دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت...

سپس من سؤال کردم: به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟

خدا پاسخ داد:

- اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.

- اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.

- اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.

- اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند.

- یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است.

- اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند.

- اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

- اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند.
با افتادگی خطاب به خدا گفتم: از وقتی که به من دادید سپاسگزارم، چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟
خدا لبخندی زد و گفت:

فقط اینکه بدانند من اینجا هستم... "همیشه"

sorenablue 03-07-2011 09:31 PM

سلام خدای خوب من
تو این لحظه فقط یه چیز ازت میخوام و اون اینه : کمک کن هر چیزی رو بوقتش تجربه کنم.

ابریشم 03-10-2011 09:21 PM

سرمست بیمخانه گذر کردم دوش
پیری دیدم مست و سبوئی بردوش

گفتم زخدا شرم نداری ای پیر

گفتا کرم از خداست می نوش خموش

ابریشم 03-14-2011 05:56 PM

خدایا مگذار دعا کنم که مرا از دشواریها و خطرهای زندگی مصون داری
بلکه دعا کنم تا در رویارویی با آنها بی باک و شجاع باشم.
مگذار از تو بخواهم درد مرا تسکین دهی
بلکه توان چیرگی بر آن را بر من ببخشی

ابریشم 03-14-2011 05:57 PM

ميخوانمت در بلندي كه خودت بلند تريني

ميخوانمت به مهرباني كه خود مهربان تريني

ميدانمت به رحمتت كه خودت رحيم تريني

ميدانمت به بزرگي كه خودت بزرگتريني

همه اين ميخوانمت ها و ميدانمت ها بهانه اي هست تا بگويم

خدايا دوستت دارم

GhaZaL.Mr 05-19-2011 02:04 PM

خدا جون اینجا باید بات حرف زد ؟
چی بگم ....
امروز 5 شنبه س..............
انگاری بقیه یادشون رفته 5شنبه ها زجر آورترین روز هفته س برام
و پاهام برای رفتن به آرامگاه سست میشه...
خداجووووووووووووووووووووووووون
دلم خیلی امروز گرفته ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه _:2:
عین 5شنبه های دیگه دارم دیوونه میشم...
یه بغض توو گلومه که نمیخوام گریه شه !
اون روزا روزای اوج پروازم بود و حالا یه پرنده زخمی م که با حسرت پرکشیدن پرنده های دیگه رو نیگا می کنه ...........
خداجون ... قربونت برم... هیشوقت از هیچی گله نکردم
هر اتفاقی که افتاد بازم گفتم شکرت ...
دارم یا یه گلوی پره بغض برات می نویسم ...

من صبورم اما ...
آه
این بغض گران صبر چه می داند چیست ..!


آره صبورم... بدتر از اینام سرم بیاد هیچیم نمیشه !
بازم دوباره روپام وایمیسم و می پرم
ولی ...
الان خیلی خسته م..........
کمکم کن...........
برای پریدن به آغوشت نیاز دارم
اینجا هیشکی منو نمی فهمه ...
هیشکی دستمو نمی گیره .._:2:
همه میخوان بگن که منو می فهمن ولی همه فقط میگن !

تو همیشه سر وقت می رسی
درست اون لحظه که داغونم
بیا به دادم برس که این 5شنبه ی لعنتی رمقی برام نذاشته !

خداجون ........... دلتنگم..........._:2:

GhaZaL.Mr 05-19-2011 02:13 PM



ﺗﻮ ﺑﺎرون ﻛﻪ رﻓﺘﻲ ﺷﺒﻢ زﻳﺮ و رو ﺷﺪ
‫ﻳﻪ ﺑﻐـﺾ ﺷـﻜـﺴـﺘﻪ رﻓﻴـﻖ ﮔـﻠﻮ ﺷﺪ
‫ﺗﻮ ﺑـﺎرون ﻛﻪ رﻓﺘـﻲ دل ﺑﺎغ ﭼﻪ ﭘﮋﻣﺮد
‫ﺗـﻤﺎم وﺟـﻮدم ﺗـﻮي آﻳـﻨﻪ ﺧﻂ ﺧﻮرد
‫ﻫﻨﻮز وﻗﺘﻲ ﺑﺎرون، ﺗﻮ ﻛﻮﭼﻪ ﻣﻲﺑﺎره
‫دﻟـﻢ ﻏــﺼـﻪ داره دﻟـﻢ ﺑـﻲ ﻗـﺮاره
‫ﻧﻪ ﺷﺐ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ اس ، ﻧﻪ روﻳﺎ ﻗﺸﻨﮕﻪ
‫دﻟـﻢ ﺑﻲ ﺗـﻮ ﺧـﻮﻧﻪ دﻟـﻢ ﺑﻲ ﺗﻮ ﺗﻨﮕﻪ ..........


_:2:

GolBarg 06-04-2011 11:21 PM

خیلی وقته از اون پستی که چند وقت پیش زده بودم میگذره...چقدر شرایطم و حال و هوایم فرق کرده...

شکر میگوییم تو را... خیلی جاها شده دلشکسته و ناراحت بودم..
غزل جان درکت میکنم...که گاهی زمانها تو را به یاد چیزهای تلخ میندازن

با زبان ساده میگوییم...با تمام سختی ها و ناراحتی هایی که داشتم اگر اینها شاید منم اینجا نبودم ..هدفم اینقدر بزرگ نبود...

میگن در هر کار خدا حکمتی هست ..اینو حس میکنم که حکمتی بود که کل مسیر زندگیم عوض بشه...شکر..
امشب یه قدم برداشتم..خسته م..کلی حرف زدم..ولی دلم ارومه ...هنوز خیلی کارها دارم ...
امیدوارم نا امیدی و ترس فلجم نکنه و خدای بزرگ همراه همیشگیمو داشته باشم:53:

GhaZaL.Mr 06-06-2011 12:01 PM

هنوز خدا هست ...
 
نقل قول:

نوشته اصلی توسط Mina110 (پست 216596)
غزل جان درکت میکنم...که گاهی زمانها تو را به یاد چیزهای تلخ میندازن

دلتنگی خیلی سخته ..
بدتر از دلتنگی ، اینه که نتونی کسی که دلتنگش میشی رو ببینی
که آروم شی........
مث امروز که دلم خیلی گرفته و هیچی آرومم نمی کنه ..
با همه ی اینا هنوز خدا هست...



[IMG]http://*****************/images/nt7vsaby03klru7rh2r.gif[/IMG]

منو دوس جون مهربونم هر شب راس ساعت دلتنگی قرار داریم....
روی پنجره ی اتاقم...
هر شب زل می زنم توو صورتشو باش حرف می زنم ،
گاهی دستامو میگیرم طرفش تا بگیره تو دستای مهربونش... ، گاهی دوتا دستامو باز می کنم تا منو توو آغوشش بگیره ......

اون سنگ صبور خوبیه.. همش نق نق هامو میشنوه و هیچی بهم نمیگه .........
من خیلی دختر بدیم... خیلی بد ! همش همه رو اذیت میکنم و همه هی ازم دور و دورتر میشن
اما اون نه ! همش توی سکوتم... دور از همه .. اما از اون نه!

وقتی همه تنهام میذارن اینقد محکم بغلم می کنه که با همه ی وحشتناک بودن شرایطم ، یه امید کوچولو توو دلم سبز میشه ...
همش انگار دلش می خواد بهم بگه .. غزل ! اگه هیشکی بات نباشه من هستم .. من دوست دارم... تو فرشته کوچولوی خودمی ..
نترس.. تنهات نمیذارم !
ولی روش نمیشه بگه... فقط وقتی تو بغلشم عاشقونه نیگام میکنه ...
من همه ی اینارو از توو چشماش خوندم...

می پرستمش .. نه چون همه می پرستن ! نه چون باید بپرستمش ! چون وجودم پر از یه حس آروم و دوست داشتنی میشه وقتی میاد بهم سر بزنه...
و وقتی دارمش..چون آروم ترین آغوش دنیاست ...

خدای مهربون ...هرچند امشب بات قهرم ! چند هفته س دارم هرشب بت میگم دلم دریا میخواد.. نصفه شب ! ولی هنوز منو نبردی ! _:2:؛
با این حال تو لیلی منی ! قد همون 10تای بچگی م دوست دارمhttp://hodhodshop.com/forum/Smileys/default/017.gif

غزل






GolBarg 06-06-2011 07:15 PM

یه محیط مجازی و یه درد دل با خدا

مینویسم برای دل خوشی دل خودم

یکی از خوبی درد دل با تو اینه که دیگه انتظار پاشخی از نوع این چیزی ک نوشتمو ندارم...

دکتر هلاکویی یه بار گفت
انتظار یعنی دروغ....
به نظر من انتظار ذره ذره از بین میبره... از این سیاهی شب بدم می آید.. دست خودمم نیست
من ادبیاتم خوب نیس...من ذره ذره شکستم..من دلم نمیخواد دلتنگ کسی باشم..نمیخوام هزار بار یکی صدا بزنم بعد بگه چی میخوایی ...

GhaZaL.Mr 06-07-2011 12:56 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط Mina110 (پست 216718)
دست خودمم نیست .. من دلم نمیخواد دلتنگ کسی باشم..نمیخوام هزار بار یکی وصدا بزنم بعد بگه چی میخوایی ...


این روزا این چیزا مد شده !!
----------

مرا بگذار و بگذر..دیگر نمی خواهم به دنیای بزرگ تری دل ببندم .. دنیایی که قد یک آغوش گرم برای من جای ندارد..
می خواهم به شانه های تهی .. سرد و پریشان باد تکیه دهم !مرا بگذار و بگذر ...!


غزل

کنستانتین 06-07-2011 01:10 PM

خدایا
تو خدای منی ؟

shokofe 06-20-2011 03:09 PM

وای خدا جونم این قدر دلم گرفته که نمیدونم باید چی کار کنم
باز این اشک لعنتی ولم نمیکنه
باز نمیدونم چمه
خدایا خودت میدونی که خیلی وقتا شاید دلم گرفته و اشک هم میریزم اما تو رو زیر سوال نمیبرم بهت شکایت نمیکنم ،خودت خوب میدونی مگه نه؟
اما الان فرق داره دارم دق میکنم
اشک برام امون نذاشته
خدایا خودت بگو چی کار کنم
از صبح هر کاری میکنم حواسم پرت بشه نمیشه طبق معمول نقش بازی میکنم
خدایا از این نقش بازی کردن خسته شدم_:2:
خدایا نمیخوای ی فکری به حالم بکنی؟؟؟؟؟؟؟؟
دیگه از دست خودم کاری بر نمیاد
دیگه نمیدونم باید چی کار کنم_:2:
بعضی وقتا مرگ خیلی شیرینه خیلی
نمیخوام کفر بگم اما بریدم ،بریدم بریدم
فقط کارم شده گفتن ذکرت شاید به آرامش برسم
خدایا بهت محتاجم ،کمکم کن



GhaZaL.Mr 06-20-2011 03:17 PM

شکوفه مهربونم...
خیلی ناراحت شدم پستتو خوندم....
می دونی دیشب شب وحشتناکی بود برام........
اگه بدونی با چه ترفندایی خودمو آروم کردم.................
عزیزم گریه کن .. گاهی ادم باید گریه کنه تا دلش سبک شه..
من دیشب روی تختم دراز کشیدمو سعی کردم به هیچی فک نکنم
درحالی باید داغون می بودم
وقتی فکرای ناراحت کننده میومدن سراغم صلوات می فرستادمو میگفتم خدایا می دونم تو امشب نمیذاری غزلت به هم بریزه.....
وای اینقد آروم شدم م م م م م م م م م م
مدامم اینو میگفتم :
الا بذکرالله تطمئن القلوب ...........
می دونم گاهی هیچی آرومت نمی کنه ولی من دیشب توی آغوش پروردگارم عجیب آروم شدم...
من خیلی دوست دارم و از ناراحتیت ناراحت میشم.... :-*

GolBarg 06-20-2011 04:46 PM

قفون تمام دلهای شکسته(این قفون و بوج بوج و خجگله را از تو فیسسس یاد گرفتم :d چه چیزهای خوبی یادم میده )

اقا این روانشاسا میگین ادم گاهی اوقات غمگین و ناراحته و این اشکالی نداره :)

گریه خوبه ولی اگه هر روز بشه ..این ناراحتی و بهم ریختگی اگه هر روز بشه خوب نیست...

منم بچه ها اینا رو تجربه کردم... شب های بدی گذروندم...شب که میشه انگار دنیا میخواد رو سرم خراب بشه_:2:_:2:

با اینکه روز خوبی را داشته باشم..و از روز وفعالیتی که داشتم راضی بودم

اوه یادم نبود اینجا درد و دل با خداست...
اینو یواشکی میگم....میگن خدا را انسان خلق کرد
خوب فکر کنید بهش....

خدا واسه ماها تکیه گاه مون هست ...یه جایی که هر وقت دلمون بخواد باهاش درد و دل میکنیم..وقت ملاقات نداره...نمیگه برو حوصله تو ندارم..

منم دوست دارم بیشتر بشناسمش..واقعا هم نمیدونم از کجا با چی شروع کنم..ولی اینو ازش خواستم

بچه ها خیلی مواظب خودتون باشین..منم وقتی این حال وهوای شما رو میخونم ناراحت میشم....
حتما حتما فکر سلامت جسم و روح خودتون باشین....:53:

خدایا به لطف و کرمت بهمون کمک کن راه سعادت رو پیدا کنیم{پپوله}

GhaZaL.Mr 06-20-2011 07:21 PM

میــــنا بانو عاچقــــــــتم ....
بله زندگی مث نواختن پیانو می مونه ... سیاه و سفید رو باید با هم نواخت ...
تا ضرب خوش آهنگی به گوشمون برسه ....
بعضی روزا بارونـــــــی هستی و گاهی آفتابیه آفتابی....
گریه خیلی وقتا هم خوب و آرومه ولی هرچیزی طبیعیش خوبه ...

خدای خوب و مهربونم
چاکرخاتم یه عالمه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
دوست خوبم شکوفه رو آروم کن....
تنها تویی که می تونی....
آمیــــــن

:63:

ترنم 06-24-2011 02:27 PM


خدای خوبم...

بخاطر تمام لحظه هایی كه منتظرم بودی و نیومدم من و ببخش...

بخاطر تمام لحظه هایی كه من و دیدی و من ندیدمت من و
ببخش...

بخاطر تمام لحظه هایی كه برام خوب خواستی و من بد كردم
من و ببخش...

بخاطر تمام لحظه هایی كه امیدت و نا امید كردم من و ببخش...

بخاطر تمام لحظه هایی كه برام وقت گذاشتی و من وقت نداشتم
من و ببخش...

بخاطر تمام لحظه هایی كه تنهام نگذاشتی و من خودم و تنها دیدم

بخاطر تمام لحظه هایی كه به

مهربون بودنت ،

بخشنده بودنت ،

آمرزنده بودنت ،

بزرگ بودنت و

بودنت ...

شك كردم .... من و ببخش..

بخاطر تمام لحظه هایی كه اشكهام برای كسی جز تو بود....


بخاطر تمام لحظه هایی كه خواهش ها و التماسام برای كسی جز
تو بود...

بخاطر تمام لحظه هایی كه لذتها و شادی هام برای كسی جز تو
بود...

من و ببخش..

من و ببخش..

..
یكسال دیگه هم گذشت و من باز به این رسیدم كه...

خیلی ها به دعوت دل ساده ی من...

اومدند..

نشستند...

خندیدند ...

اما خیلی زود

شكستند و گسستند و رفتند....

تنها تو بودی كه

بریدم و نبریدی...

شكستم و نشكستی

گسستم و نگسستی...

خدایا...

دلم خیلی هواتو كرده...

به حق وقت عزیز

امسال هم در دلم بنشین

و آنچه را كه شایسته خدایی توست...

برایم بنویس

نه آنچه سزاوار من است.....


ا لتماس دعا....

ترنم 06-24-2011 02:29 PM

محکومیت ادم...
 
نامت چه بود؟

آدم

فرزند؟

من را نه مادریست نه پدر، بنویس اولین یتیم خلقتم.

محل تولد؟

بهشت پاك

اینك محل سكونت؟

زمین خاك

آن چیست بر گردن نهادی؟

امانت است.

قدت؟

روزی چنان بلند كه همسایه خدا،
اینك به قدر سایه بختم به روی خاك.

اعضاء خانواده؟

حوای خوب و پاك ، قابیل خشمناك ، هابیل زیر خاك.

روز تولدت؟

روز جمعه، به گمانم که روز عشق.

رنگت؟

اینك فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه.

چشمت؟

رنگی به رنگ بارش باران ، كه ببارد ز آسمان.

وزنت ؟

نه آنچنان سبك كه پرم در هوای دوست،

نه آ نچنان وزین كه نشینم بروی خاك.

جنست ؟

نیمی مرا ز خاك ، نیمی دگر خدا.

شغلت ؟

در كار كشت امیدم.

شاكی تو ؟

خدا.

نام وكیل ؟

آن هم فقط خدا.

جرمت؟

یك سیب از درخت وسوسه.

تنها همین ؟؟!!

همین.

حكمت؟

تبعید در زمین.

همدست در گناه؟

حوای آشنا.

ترسیده ای؟

كمی.

ز چه؟

كه شوم اسیر خاك.

آیا كسی به ملاقاتت آمده؟

بلی.

كه؟

گاهی فقط خدا.

داری گلایه ای؟

دیگر گلایه نه؟ولی ...

ولی چه ؟

حكمی این چنین ؟ آن هم به یك گناه!!؟؟

دلتنگ گشته ای ؟

آری زیاد.

برای كه؟

تنها خدا.

آورده ای سند؟

بلی.

چه ؟

دو قطره اشك.

داری تو ضامنی؟

بلی.

چه كسی ؟

تنها كسم خدا.

در آ خرین دفاع؟

می خوانمش چنان که اجابت كند دعا.

ترنم 06-28-2011 04:48 PM

خدایا

صبرم کاسه اش شکست

و دلم…

تا کجا باشم

و نباشی؟

تا به کی بسوزم و

نسازی؟…

ترنم 06-28-2011 07:22 PM

خداوندا ، از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار...

نگاهی ، یادی ، تصویری ، خاطره ای..

برای آن هنگام که فراموش خواهیم کرد که روزی چقدر عاشق بودیم ...

GolBarg 06-30-2011 11:20 PM

امروز داشتم تو حیاط قدم میزدم و درخت ها رو نگاه میکردم..
یهو سرمو بالا کردم یه قاصدک بزرگ دیدم..خواستم بگیرمش باد بردش...
فقط تونستم به خدای مهربون بگم به قاصدکی که واسم فرستادی بگو واسم
..
...
....

خبرهای خوب بیاره :53:


shokofe 07-01-2011 09:17 PM

يار از غم من خبر ندارد گوئی
يا خواب به من گذر ندارد گوئی
تاريک تر است هر زمانی شب من
يا رب شب من سحر ندارد گوئی



GolBarg 07-12-2011 10:26 PM

خدایا اومدم امشب بگم شکرت...وقتی به این فکر میکنم مسیر زندگیم یه چیز دیگه داره میشه..میخوام بال در بیارم..دارم آماده میشم واسه پریدن...:53::53:
وای چه حس خوبیه ...

فقط خدایا گاهی حس میکنم همه امید هام واسم پوچ بی معنی میشه..._:2:
خدیا بهم قدرت بده...
راستی از نظر مالی هم وضعم خوب نیست..اقا هوامونو داشته باش چاکرتیم به مولا{داش مشتی} ...بوج بوج:d:d:d:d:d:d:d

ترنم 07-14-2011 04:50 PM

خــــــــــــــــدايا
حرف دلم سنگين و دلم کم طاقت
شکستنم را ميبيني و سکوت اختيار کردي فرياد بي صدايم را بغض گلويم را
و بازهم سکوت
چه رازيست در اين سکوت بي پايان
خـــــــــــــــــــــــــــــ ـــدايا
خسته و شکسته شدم اسمانت راجستم شايد برايم پناهي باشد
اما اسمانت هم برايم غرشي کرد و گريست
و باز در پي جايي امن جدا از ادميان بودم ...
به دريا رسيدم خواستم به پاکيت قسم خواستم به بودنت قدم بگذارم
اما با خروشي به ساحل پرتاب شدم
دلــــــــــــــــــم اره خدايا دلم
شد پناهم در بي پناهي جايي که تو بودي من غافل
خـــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــدايا
چگونه بايد با تو بودن را خواست
چگونه فرياد کنم
عمر را نميخواهم اين زندگي اين خاک اين اسمان و دريا را نميخواهم
همگي مرا پس زدندو خنديدند
به پاهاي خسته ام به اسمان چشم هايم به قلب دريايي ام
و فقط خود راديدند و بس

ترنم 07-14-2011 04:50 PM

مصاحبه با خدا
در رویا دیدم که با خدا مصاحبه میکنم.او از من پرسید"پس دوست داری با من مصاحبه کنی؟"
گفتم:"اگر وقت داشته باشید"
لبخندی زد و گفت:"زمان برای من تا بی نهایت ادامه دارد.چه سوالی در ذهنت داری؟"
پرسیدم:"کدام رفتار انسان است که تو را شگفت زده میکند؟"
خداوند پاسخ داد:"ادم ها از بچه بودن خسته می شوند.عجله دارند بزرگ شوند و بعد
ارزو دارند دوباره به دوران کودکی برگردند."
برای لحظاتی سکوت کردیم و بعد پرسیدم:"دوست داری به عنوان یک پدر
کدام درس زندگی را به فرزندانت بیاموزی؟"
جواب داد:"دوست دارم یاد بگیرند که تنها چند ثانیه طول میکشد تا قلب کسی که
دوسش دارند را زخمی کنند ولی شاید سال ها طول بکشد تا این جراحت التیام یابد."
من از خدا تشکر کردم و گفتم:"ایا چیز دیگری هم هست که بخواهی فرزندانت بدانند؟"
خداوند لبخندی زد و پاسخ داد:"فقط این که بدانند من اینجا و با انها هستم....همیشه."




ترنم 07-14-2011 04:52 PM

خدایا شاهد تنهاییم باش

بین غم ها تنها ناجی ام باش

پر پرواز من دیریست بسته

تو بگشا و در آزادیم باش

اسیر موج های تند خشمم

تو آرام دل دریاییم باش

دل خسته خریداری نداره

تو خواهان صفای ذاتی ام باش

در این آشفته بازار محبت

تو تنها شاهد ارزانیم باش



GhaZaL.Mr 07-21-2011 02:47 AM

دیشب خیلی ترسیده بودم ! کابوس وحشتناکی بود .........
"اگه بابا بود ... "
خداجونی وختی با این جمله از خواب پریدم خیلی دلتنگ شدم ...
خیلی خیلییییییییی زیاد !
خدای خوب و مهربونم اگه بابا نیس ... تو باش !
وختی با اون پریشیدگی و وحشت از خواب پریدم قرآنی که همیشه توو گردنم میندازمو چسبوندم به قلبمو گفتم : "الا بذکرالله تطمئن القلوب"

می ترسم ... از خواب میترسم ....
ولی تو .. تو آرومم کن دوس جون مهربونم که تنها با یاد تو دل ها آرامش میگیره !
.
.
دوستت دارم و چقد بی تو ....

ترنم 07-28-2011 12:55 PM

دلم تنگه کوچه های باریک خدا است، دلم تنگ صدای پروردگار است

دلم تنگه نور کمی است که از روزنه باریک دیوار گِلی خانه همسایمان در سایه زمستان سرد بر صورتم می تابید و گرمای وجود نا امید ولی امیدوارم می شود.

دلم تنگ صدای آهسته پاهائی هست که نمی خواهند کسی صدایشان را بشنود. دلم تنگه سکوت شبهائی است که تمام اشکهایم را با او قسمت می کردم دلم تنگه کاشیهای پشت باممان است که اشکهای خود را در تاریکی برای او می فرستادم تا همچون نشانه ای نورانی برای روز توبه نگه دارد و یادآور روزهای دلتنگی باشد ولی افسوس که غبار گناهانم روی آنها را پوشانده است.

دلم تنگه سادگی و پاکی بچه گانه ام است، دلم تنگ خنده ها و قهقه های بلند و بدون خیال است، دلم تنگه لحظه هائی است که بیشترین رنج زندگیم را بچه بودنم تشکیل می داد.

دلم تنگ لحظه های زیبای تنهائی است لحظه هائی که مملو از سکوت بود، لحظه هائی که برای بوجود آوردنش تنها یک دل شکسته لازم بود، لحظه هائی که فقط ایمان بنیان ستونش بود. لحظه هائی که در آن بارها و بارها توبه کردم ولی باز توبه شکستم.

لحظه هائی که فقط پدر، مولایم بود و دستانم فقط بر روی لباس وصله خورده و رشته رشته شده اش سور می خورد و با تمام ضخامت لباس، لطیف ترین حریر عمرم بود.

دلم تتگه کمر خمیده ای است که درشب تنها روزی یتیمان و گدایان را می کشید و اینگونه تا صبح عبادت می کرد. دلم تنگه لحظه هائی است که خود و روح را به مسلخ تاریخ می بردم و او را از گذشته، در حال احساس می کردم. دلم تنگه زمان نوجوانی است، زمانی که بوی بهشت و صدای درون آن را احساس می کردم.

دلم تنگه های سخنان او است که همچون آبی گوارا بر گلوی تشنه ای ، عطش جدائی را از بین می برد.

دلم تنگ محراب و دعای سحر است که اکنون دیگ صدای بلند ا... اکبر هم دیگ نمی تواند گوش ناشنوایم را برای عبادت بیدار کند و من همچنان در خوابم .

دلم تنگه فریادهای باز و آزادی است که از تمام وجود سر می دادم و گریه را همیشه و همیشه همراه او بدرقه در رحمت خداوند می کردم .

دلم تنگه لحظه ای است که در پشت درب خدا می نشستم و با گریه خدا را صدا می کردم تا درب را باز کند اما نمی داستم که خدا هم بعضی وقتها خانه نیست و باید صبر کرد. دلم تنگ لحظه ای است که دربها باز میشد و باید بیشتر گریه می کردم و میگفتم که چرا ای خدا، چرا اینقدر دیر و او میگفت من درب را باز گذاشته ام و تو خود درب را بسته بودی و بازهم تو خود بودی که درب را باز کردی ، دلم تنگ درب زدن است.

دلم تنگ بادهای تند و سرور بخش ساحل است که من را راحت تر و آسان تر به او می رسانید و با او زودتر راه توبه را سفر می کردم و در همان ساحل خدا سرم را به شانه های سرد و گرم ساحل درون ساحل دریا می زدم و آن لحظه حالی بر ممن میرفت که چه بگویم!

دلم تنگ غروب خورشید است که شاهد حرفهای من بوده است واین خورشید برای دل معناهائی دارد و برای من معنای توبه های علی است و یاد مظلوم بودنش، یاد آنکه علی در لحظه هائی که می بخشید به چه فکر می کرد و ای خورشید ! چگونه بر شکوه علی قبطه نخورده ای و معنای شجاعت انسان ، قدرت انسان، افتخار انسان، شروعی محکمتر و آینده ای روشن و نوید شبی زیبا و سحری که در فردا می رسد .

دلم تنگ آغاز عشق است . دلم تنگ اولین احتیاج دردآور است که با تمام اخلاص خداوند را در بیابانهای سوت و تنهائی ، در جمع شلوغ انسانها فریاد می زدم وندای حق را در نتیجه عمل می شندیم و برای من هیچ گناهی نداشت مگر داشتن قلبی محتاج ولی عاشق.

دلم تنگ صدای خاکی است که در زیرپاهایم است که از زجرهای زمان چگونه سست بر روی آنها قدم بر می داشتم ولی امید به او و مولا باعث استوار تر شدن گامهایم می شد.

و من دلم تنگ رحمت است، دلم تنگ لحظه ای فقط لحظها ای توبه و نیایش با خلوص پاک است.

ترنم 07-28-2011 01:11 PM

خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم
تو را وفادار دیدم و بی وفایی نمودم ولی هر کجا که رفتم سرشکسته بازگشتم
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم


اما...


تو مرا چه دیدی که همچنان بخشنده و توبه پذیر و مشتاق بنده ات ماندی؟؟؟

ترنم 07-28-2011 01:25 PM

http://up.patoghu.com/images/df8l4xdioqo7at3zvci.jpg

خدایا میخوایم ماه رمضون بیایم خونت خستگیه یه ساله رو از تنمون بیرون کنیم

ترنم 07-28-2011 01:28 PM

خــــدایا ! دلم برایت ، تنگ شده است ... دست هایت را به من می دهـــی ؟؟؟



GhaZaL.Mr 07-31-2011 02:02 AM

دلـــم ، يک کوچه می خواهد

بی بن بست

و يک خــدا که با هم کمی راه بـــرويم ...

هميـــن !
http://www.qalamro.com/images/smilies/%28200%29.gif

ترنم 08-07-2011 01:39 PM

سر زد به دل دوباره غم کودکانه ای
آهسته می تراود از این غم ترانه ای
باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست
دارم هوای گریه خدایا بهانه ای!




http://www.friendfa.com/i/attachment...4035_large.jpg

GhaZaL.Mr 08-25-2011 02:10 PM

حلالم کنـ !
 
http://www.pic.iran-forum.ir/images/...wqsy91xx8m.jpg
امشبـ ,

دعایم لهجه ی بارانـ گرفته بود


زیر سقفـ آسمانی که علی را می گریستـ ...


+ إدعونی أستجبـ لكم
+ بابایی ... این شبـ ها , چقدر "نبودنتـ رو" به رخم می کشند !
+ امشبـ چه عاشقونه دستامو برای آمرزش اتـ زیر بارونـ گرفته بودم ......
(غزل , شبـ احیاء)
--------------------------------------------------------------------------
پریشب بارون شدیدی گرفته بود .
اینقد دلم گرفته بود که رفتم زیر بارون و دستامو گرفتم رو به آسمون
با هر قطره بارونی که می خورد توو صورتم , هق هقم شدید و شدید تر می شد
گاهی هرچقدم که گریه می کنی خالی نمیشی ... دلم قد تموم نقطه های عالم گرفته ....._:2:.
.
.
منو ببخش تویی که اینو می خونی .. خدا وقتی می بخشتم که تو , بخاطر بدی هام ببخشی منو ....



Saba_Baran90 08-25-2011 09:11 PM

خدایا
هر چند بخاطر گناهام جرأت نمی کنم بگم دوست دارم
اما به جرأت می تونم بگم
دوسم داری!


اکنون ساعت 06:29 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)