تا مطربان ز شوق منت اگهی دهند
قول وغزل به ساز و نوا میفرستمت ا |
ای عارف گوینده نوائی برگو
یا قول درست یا خطائی برگو درهای گلستان و چمن را بگشای چون بلبل مست ز آشنائی برگو ل |
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند ع |
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت....که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش.....هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت // ش |
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را ن |
نابرده رنج، گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد ق |
قرص خورشید در سیاهی شد
یونس اندر دهان ماهی شد و |
وفا نکردی و کردم، به سر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم // ک |
که این نافه ز چین جیب حورست
نه ان اهو که از مردم نفورست ه |
هر چند کار ازمودم از وی نبود سودم/من جرب المجرب حلت به الندانه/ک
|
اکنون ساعت 02:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)