واي چه خسته مي كند تنگي اين قفس مرا
پير شدم نكرد از اين رنج و شكنجه بس مرا // ه |
هنگام تنگ دستی در عیش کوش و مستی
کین کیمیای هستی قارون کند گدا را هر چی... |
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد // ر |
روضه خلد برین خلوت درویشان است
مایه محتشمی خدمت درویشان است گ |
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآيد
گفتم که ماه من شو گفتا اگربرآيد گفتم زمهرورزان رسم وفا بياموز گفتا زخو برويان اين کار کمترآيد // ش |
شب صحبت غنيمت دان وداد خوشدلي بستان
كه مهتابي دل افروزست وطرف لاله زاري خوش م |
ماهم اين هفته برون رفت و به چشمم ساليست
حال هجران تو چه داني كه چه مشكل حاليست // ح |
حافظا اگر در طلب گوهر وصل
ديده دريا كنم از اشك درو غوطه خورم ق |
قصه امواج دريا را ز دريا ديده پرس
هر دلی آگه ز طوفان دل من نیست نیست // ز |
زاهد برو كه طالع اگر طالع من است
جامم به دست باشد وزلف نگار هم |
حرف انتخابيمو نگفتم ببخشيد
م |
مرغ دل باز هوادار کمان ابروییست
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد ش |
شراب خانگيم بس مي مغانه يبار
حريف باده رسيده اي رفيق توبه وداع خ |
خدا را کم نشین با خرقه پوشان
رخ از رندان بی سامان بپوشان ج |
جلوهای کرد رخت ديد ملک عشق نداشت
عين آتش شد از اين غيرت و بر آدم زد // م |
ما آبروي فقر وقناعت نمي بريم
با پادشه بگو كه روزي مقدر است ق |
قانع به خيالی ز تو بوديم چو حافظ
يا رب چه گداهمت و بيگانه نهاديم // ف |
فغان كه در طلب گنجنامه مقصود
شدم خراب جهاني زغم تمام ونشد آ |
آن دل كه تو داري همه از آهن و سنگ است
ديوانه تو كي پي نام و پي ننگ است تنها نه ملنگ است كه از ساز تو رقصد عالم همه از ساز تو در رقص و ملنگ است // ع |
عاشقت گشتم تو گفتي عاشقان ديونه اند
عاقبت عاشق شدي ديدي كه خود ديوانه اي // ي |
یار آمد به صلح ای اصحاب
ما لکم قاعدین عند الباب س |
ساقی بهار میرسد و وجه مینماند
فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش // ع |
چقدر ع ميدين ;)
عقل گويد شش جهت حد است و بيرون راه نيست عشق گويد راه هست و من رفته ام بارها // ف |
فی الجمله هر آن کس که در این خانه رهی یافت
سلطان زمینست و سلیمان زمانه ست ت |
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها // ه |
هرچه را آغاز و پایانی است
حتی هرچه را آغاز و پایان نیست م/ |
ما بدين در نه پي حشمت و جاه آمده ايم
از بد حادثه اينجا به پناه آمده ابم // ق |
قــمار عاشـــــقان بردی نـــــدارد از نـــداران پرس
-کس از دور فلک دستی نبرد از بدبیاران پرس ک/ |
که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند
که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد م |
ماه عباد تست و من با لب روزه دار ازین
قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردنست // ب |
بي تو مهتاب شبي ، باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم // آ |
آن كس است اهل بشارت كه اشارت داند
نكته ها هست بسي محرم اسرار كجاست ه |
همچو گرد اين تن خاکی نتواند برخاست
از سر کوی تو زان رو که عظيم افتادست // ن |
نه راه این است که بگذاری مرا بر خاک و برگردی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم ف |
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
به ترک صحبت ياران خود چه آسان گفت // ت |
فغان كه آن مه نا مهربان دشمن دوست
به ترك صحبت ياران خود چه آسان گفت گ |
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید ی |
يار مرا ، غار مرا ، عشق جگر خوار مرا
يار تويي ، غار تويي ، خواجه نگه دار مرا // خ |
خوش خرامان میروی چشم بد از روی تو دور
دارم انـدر سر خیــــال آنکه در پـــا میرمت // ل |
لاله ساغر گير ونرگس مست وبرمانام فسق
داوري دارم بسي يارب كه را داور كنم ع |
اکنون ساعت 06:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)