تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل
لایق بندگی خواجه جلال الدینی |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی |
یک قطرهاش گوهر شود یک قطرهاش عبهر شود
وز مال و نعمت پر شود کفهای کف خاران ما |
این جهان دریا موجند این بشر
ره سپاران در قفای یکدگر |
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند |
در ژنده درآ یک دم تا زنده دلان بینی
اطلس به دراندازی در ژنده شوی با ما |
اینکه انسان هست اینسان دردمند
گرگها فرمانروایی میکنند |
دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم |
اکنون ساعت 03:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)