پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان (http://p30city.net/showthread.php?t=1851)

behnam5555 09-19-2010 07:25 AM


گفتی که نخواهیم ترا گر بت چینی
ظنم نه چنان بود که با ما تو چنینی
بر آتش تیزم بنشانی بنشینم
بر دیده‌ی خویشت بنشانم ننشینی
ای بس که بجویی تو مرا باز نیابی
ای بس که بپویی و مرا باز نبینی
با من به زبانی و به دل باد گرانی
هم دوست‌تر از من نبود هر که گزینی
من بر سر صلحم تو چرا جنگ گزینی
من بر سر مهرم تو چرا بر سر کینی
گویی دگری گیر مها شرط نباشد
تو یار نخستین من و باز پسینی

سنایی

behnam5555 09-19-2010 07:28 AM


ای صبا قصه‌ی عشاق بر یار بگو
خبری از من دلداده به دلدار بگو
از رسانیدن پیغام رهی عار مدار
به گلستان چو درآیی سخن خار بگو
چون به حضرت رسی امسال، بدان راحت جان
آنچه از رنج رسیدست به من پار، بگو
ور به قانون ادب بر در او ره یابی
با شفا یک دو سخن از من بیمار بگو
خبر آدم سرگشته به رضوان برسان
قصه‌ی بلبل شوریده به گلزار بگو
چون بدان خسرو شیرین ملاحت برسی
بیتکی چندش ازین مخزن اسرار بگو
غزلی کز من گوینده سماعت باشد
به اصولی که در آن طبع کند کار بگو
ور بپرسد که به رویم نگرانی دارد
شعف بنده بدان طلعت و دیدار بگو
خادمانی که در آن پرده‌ی عزت باشند
در اگر بر تو ببندند ز دیوار بگو
ور بدانی که دوم بار نیابی فرصت
وقت اگر دست دهد جمله به یک بار بگو
کای ازو روی نهان کرده چو اصحاب الکهف!
او سگ تست مرانش ز در غار بگو
سیف فرغانی بی روی تو تا کی گوید
ای صبا قصه‌ی عشاق بر یار بگو

SonBol 09-22-2010 01:31 PM

ماه من غصه نخور زندگی جزر و مد داره
دنیامون یه عالمه ،آدم خوب و بد داره

ماه من غصه نخور همه که دشمن نمیشن
همه که پر ترک مث من و تو نمیشن

.http://img-fan.theonering.net/rolozo...aid/Sorrow.jpg
.
.
ماه من غصه نخور،گریه پناه آدماس
ترو تازه موندن گل ماله اشک شبنما س

ماه من غصه نخور زندگی خوب داره و زشت
خدا رو چه دیدی شاید فردامون باشه بهشت

ماه من غصه نخور پنجره مون بازه هنوز
باغچه مون غرق گلای عاشق ناز هنوز

ماه من غصه نخور باز داره فصل سیب میشه
میدونم گاهی آدم تو وطنش غریب میشه

ماه من غصه نخور ماها که تب نمیکنن
ماها که از آدم ها کمک طلب نمیکنن

ماه من غصه نخور شمدونیا صورتی ان
دلایی که بشکنن چون عاشق قیمتی ان

ماه من غصه نخور سبک میشی بارون بیاد
توی عاشقی باید نترسی از کم و زیاد

ماه من غصه نخور خاطره هامون کودکن
توی این قصه دلا یه وقتایی عروسکن

ماه من غصه نخور بازی زمین خوردن داره
کار دنیا همینه تولد و مردن داره

ماه من غصه نخور تاب بازی افتادن داره
زندگی شکستن و دوباره دل دادن داره

ماه من غصه نخور گلا میان عیادتت
به نتیجه میرسه آخر یه روز عبادتت

ماه من غصه نخور خیلیا تنهان مث تو
خیلیا با زخمای عاشقی آشنان مث تو

ماه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه
اونیکه غصه نداشته باشه آدم نمیشه

ماه من غصه نخور حافظ واست وا میکنم
شعرشو میخونم و تورو مداوا میکنم

ماه من غصه نخور دنیا رو بسپار به خدا
هردومون دعا کنیم تو هم جدا منم جدا

behnam5555 09-22-2010 08:53 PM

هنوز . . .


هنوز میشه تو چشات خیلی چیزارو پیدا کرد



میشه با گرگر دست های تو خیلی کارا کرد



میشه تو چشم های تو گم شد و مرد



میشه دریا رو به بغض تو سپرد



میشه با پشم تو رنگ ها رو شناخت



میشه بهترین ترانه ها رو ساخت



میشه تو چشم تو آتیش بازی کرد



میشه با چشم تو تیر اندازی کرد



نگو دیره ، من از این فاصله ها بد جوری گریه م می گیره



نگو دیره ، من از این بی خودی ها بد جوری گریه م می گیره



داره گریه م می گیره



آره گیره م می گیره



میشه هر قصید رو با چشم تو اندازه کرد



میشه با چشم های تو قدیمی ها رو تازه کرد



همه کاشی کاری ها ، ترانه ها



همه ماشین دودی ها ، مثنوی ها



میشه فریاد زد و رفت تا ته دشت



میشه دریا شد و از خشکی گذشت



نگو دیره ، من از این فاصله ها بد جوری گریه م می گیره



نگو دیره ، من از این بی خودی ها بد جوری گریه م می گیره



داره گریه م می گیره



آره گیره م می گیره



شهیار قنبری



ساقي 09-24-2010 06:24 PM

خیزید که تا بر شب مهتاب زنیم
بر باغ گل و نرگس بیخواب زنیم

کشتی دو سه ماه بر سر یخ راندیم
وقت است برادران که بر آب زنیم

در آتش خویش چون دمی جوش کنم
خواهم که دمی ترا فراموش کنم

گیرم جانی که عقل بیهوش کند
در جام درآئی و ترا نوش کنم

در باغ شدم صبوح و گل می‌چیدم
وز دیدن باغبان همی ترسیدم

شیرین سخنی ز باغبان بشنیدم
گل را چه محل که باغ را بخشیدم

در بحر خیال غرقه‌ی گردابم
نی بلکه به بحر میکشد سیلابم

ای دیده نمی‌خواب من بنده‌ی آنک
در خواب بدانست که من در خوابم

در چنگ توام بتا در آن چنگ خوشم
گر جنگ کنی بکن در آن جنگ خوشم

ننگست ملامت بره عشق ترا
من نام گرو کردم و با ننگ خوشم

در دور سپهر و مهر ساقی ماییم
سرمست مدام اشتیاقی ماییم

در آینه وجود کردیم نگاه
ماییم و نماییم که باقی ماییم




..... مولوی ....

ساقي 09-24-2010 06:25 PM

خیزید که تا بر شب مهتاب زنیم
بر باغ گل و نرگس بیخواب زنیم

کشتی دو سه ماه بر سر یخ راندیم
وقت است برادران که بر آب زنیم

در آتش خویش چون دمی جوش کنم
خواهم که دمی ترا فراموش کنم

گیرم جانی که عقل بیهوش کند
در جام درآئی و ترا نوش کنم

در باغ شدم صبوح و گل می‌چیدم
وز دیدن باغبان همی ترسیدم

شیرین سخنی ز باغبان بشنیدم
گل را چه محل که باغ را بخشیدم

در بحر خیال غرقه‌ی گردابم
نی بلکه به بحر میکشد سیلابم

ای دیده نمی‌خواب من بنده‌ی آنک
در خواب بدانست که من در خوابم

در چنگ توام بتا در آن چنگ خوشم
گر جنگ کنی بکن در آن جنگ خوشم

ننگست ملامت بره عشق ترا
من نام گرو کردم و با ننگ خوشم

در دور سپهر و مهر ساقی ماییم
سرمست مدام اشتیاقی ماییم

در آینه وجود کردیم نگاه
ماییم و نماییم که باقی ماییم




..... مولوی ....

dear59 09-24-2010 06:53 PM



روزی اگر از چشمهایت رو بگردانم،


از آفتاب و ماه بر می گردد ایمانم



آن وقت ،حتی آینه آیینه ی من نیست


در جزر و مد اشک،می میرند چشمانم



من ماهی تنگ دهان کوچکت هستم


دور از نفسهای تو من زنده نمی مانم



یادم نیاور...نه...نیاور روز مرگم را


این قدر ازپایان خوشبختی نترسانم



ساکت نمان و دستهایت را نگیر از من


من طالع ناخوانده ی برگ درختانم



پاییز با من نیست و سردم نخواهد شد


تا پشت خطهای کف دست تو پنهانم



...حالا بخند و خیره شو در صورت خیسم


آرام در گهواره ی دستت بخوابانم



آرام در چشمان رویاییت غرقم کن


ابرم کن و دور سر دنیا بچرخانم



می خواهم ابر چشمهای آبی ات باشم


خورشید آبی سوز من باش و نبارانم



من خوابگرد خسته ی آغوش تو هستم


از خواب،بیدارم نخواهی کرد...


... می دانم


shokofe 09-27-2010 09:11 AM

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پُر از خاطرات تَرَک خورده ایم
از شادروان قیصر امين پور




shokofe 10-02-2010 11:15 AM

یکی پرسید از سقراط کز مردن چه خواندستی

بگفت ای بیخبر، مرگ از چه نامی زندگانی را

اگر زین خاکدان پست روزی بر پری بینی

که گردونها و گیتی‌هاست ملک آن جهانی را


چراغ روشن جانرا مکن در حصن تن پنهان

مپیچ اندر میان خرقه، این یاقوت کانی را


مخسب آسوده ای برنا که اندر نوبت پیری

به حسرت یاد خواهی کرد ایام جوانی را


به چشم معرفت در راه بین آنگاه سالک شو

که خواب آلوده نتوان یافت عمر جاودانی را


ز بس مدهوش افتادی تو در ویرانه گیتی

بحیلت دیو برد این گنجهای رایگانی را



dear59 10-02-2010 11:23 AM

تو واقعا چته ...!!!
 
گاهی اوقات احتیاج به یه آدمی داری
یه دوستی كه وایسه روبروت
كه توی چشمات نگاه كنه و محكم بزنه توی گوشتو دستت رو بذاری
روی گونه ت و دوباره نگاش كنی ببینی كه خشمگینه
ببینی كه از
دستت عصبانیه
توی اخم صورتش ببینی كه دوستت داره
ببینی كه دوستته
كه نگاش كنی همون جوری كه دستت روی صورتته
كه اون بهش كشیده زدهكه بهت بگه:" تو چته؟بسه
به خودت بیا
توچته! "
كه سرت فریاد بكشه
كه تو یهو بلرزی
كه بری بغلش
كه بغلت كنه
همون دستی كه كوبید توی صورتت رو
بذاره روی سرت
توی موهات
كه سرت رو فشار بده توی گودی شونه ش
كه تو چشماتو ببندی
روی شونه ش گریه كنی
بلرزی
و با خودت فكر كنی كه :
" تو واقعا چته ...!!! "


اکنون ساعت 09:49 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)