پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره واژه ای (http://p30city.net/showthread.php?t=3981)

shokofe 08-18-2010 10:42 PM

من اندر آن که دم کیست این مبارک دم
که وقت صبح در این تیره خاکدان گیرد

مهدی 08-18-2010 10:45 PM

در دود غم بگشا طرب روزی نما از عین شب
روزی غریب و بوالعجب ای صبح نورافشان ما

shokofe 08-18-2010 10:48 PM

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت

مهدی 08-18-2010 10:50 PM

کوه از غمت بشکافته وان غم به دل درتافته
یک قطره خونی یافته از فضلت این افضال‌ها

shokofe 08-18-2010 10:52 PM

گردون برای خیمه خورشید فلکه‌ات

از کوه و ابر ساخته نازیر و سایه‌بان

مهدی 08-18-2010 10:59 PM

باور از بخت ندارم که تو مهمان منی
خیمه پادشه آن گاه فضای درویش
زخم شمشیر غمت را ننهم مرهم کس
طشت زرینم و پیوند نگیرم به سریش

shokofe 08-18-2010 11:00 PM

برو از خانه گردون به در و نان مطلب

کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را

مهدی 08-18-2010 11:06 PM

به رغم زال سیه شاهباز زرین بال
در این مقرنس زنگاری آشیان گیرد

shokofe 08-18-2010 11:09 PM

آن جام طرب شکار بر دستم نه

وان ساغر چون نگار بر دستم نه

مهدی 08-18-2010 11:13 PM

چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن
با لشگر غم چه بایدت کوشیدن
سبز است لبت ساغر از او دور مدار
می بر لب سبزه خوش بود نوشیدن

shokofe 08-18-2010 11:31 PM

آن جام طرب شکار بر دستم نه

وان ساغر چون نگار بر دستم نه

آن می‌که چو زنجیر بپیچد بر خود

دیوانه شدم بیار بر دستم نه

مهدی 08-18-2010 11:41 PM

تو را دیوانه کرده‌ست او قرار جانت برده‌ست او
غم جان تو خورده‌ست او چرا در جانش ننشانی

shokofe 08-18-2010 11:44 PM

آن می‌که چو زنجیر بپیچد بر خود
دیوانه شدم بیار بر دستم نه

مهدی 08-18-2010 11:48 PM

من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم

Omid7 08-19-2010 12:08 AM

گر همچو من افتاده این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی.
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم
با ما منشین اگر نه بدنام شوی

shokofe 08-19-2010 12:12 AM

خاتون ظفر شیفتهٔ پرچم توست
دیدهٔ فتح ابد عاشق جولان تو باد
ای که انشاء عطارد صفت شوکت توست
عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد

مهدی 08-19-2010 12:14 AM

مائیم که اصل شادی و کان غمیم
سرمایهٔ دادیم و نهاد ستمیم
پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم
آئینهٔ زنگ خورده و جام جمیم

FereShteH 08-19-2010 01:11 AM

آن قصر که جمشید در او جام گرفت

آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت

مهدی 08-19-2010 01:18 AM

روزی پسر ادهم اندر پی آهو
مانند فلک مرکب شبدیز برافکند

FereShteH 08-19-2010 01:21 AM

شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو

ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست

مهدی 08-19-2010 01:31 AM

هست عاقل هر زمانی در غم پیدا شدن
هست عاشق هر زمانی بیخود و شیدا شدن

FereShteH 08-19-2010 01:38 AM

نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست

شیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است

مهدی 08-19-2010 01:44 AM

به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن
چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم



FereShteH 08-19-2010 01:45 AM

ز بیخودی طلب یار می‌کند حافظ

چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است

مهدی 08-19-2010 01:55 AM

عشق رخ یار بر من زار مگیر
بر خسته دلان رند خمار مگیر

FereShteH 08-19-2010 01:57 AM

همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی

تا دگر عیب نگویند من حیران را

r0zs0rkh 08-19-2010 02:13 AM

حيران چشمان تو بودن رستگاريست
بگذار تا حيران چشمان تو باشم

مهدی 08-19-2010 02:13 AM

بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد
که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند

FereShteH 08-19-2010 02:16 AM

ای مهر تو در دل‌ها وی مهر تو بر لب‌ها

وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها

مهدی 08-19-2010 02:25 AM

هفتصد و پنجاه و چار از هجرت خیرالبشر
مهر را جوزا مکان و ماه را خوشه وطن

FereShteH 08-19-2010 02:28 AM

ماه رویا روی خوب از من متاب

بی خطا کشتن چه می‌بینی صواب

r0zs0rkh 08-19-2010 02:29 AM

منم که گوشه ميخانه خانقاه من است
دعاي پير مغان ورد صبحگاه من است

مهدی 08-19-2010 02:37 AM

هوشیاری و شب و روز بمیخانه
همدم درد کشان همسر مستانی


Omid7 08-19-2010 09:32 AM

من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم

مهبا 08-19-2010 10:24 AM

دلم احساس غم دارد در این انبوه ویرانی

کمی تا قسمتی ابری و شاید باز بارانی

مهدی 08-19-2010 11:17 AM

این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت

shokofe 08-19-2010 03:00 PM

این مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان لب و تازه‌روی می‌باید بود

مهدی 08-19-2010 03:03 PM

گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود
ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من

shokofe 08-19-2010 03:05 PM

نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت


غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت

مهدی 08-19-2010 03:21 PM

ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد


اکنون ساعت 01:22 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)