جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را تبه کردم جوانی را د |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر ان ظلمت شب اب حیاتم دادند گ |
گاهگاهی بگذر بر صف دلسوختگان
تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند //سعدی //ت |
گر خار بدین دیدهی چون جوی زنی
ور تیر جفا بر دل چون موی زنی من دست ز دامن تو کوته نکنم گر همچو دفم هزار بر روی زنی ر |
تا خاک قدوم هر مقدم نشوی
سالار سپاه نفس و آدم نشوی تا از من و مای خود مسلم نشوی با این ملکان محروم و همدم نشوی ر |
راست میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم ح |
حافظا عشق و صابری تا چند
ناله عاشقان خوش است بنال ل |
حاشا که به ماه گویمت میمانی
یا چون قد تو سرو بود بستانی مه را لب لعل شکرافشان ز کجاست در سرو کجاست جنبش روحانی |
لب بر لب هر بوسه ربائی بنهی
نوبت چو به ما رسد بهائی بنهی جرم را همه عفو کنی بیسببی وین جرم مرا تو دست و پائی نهی چ |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار منست
وز پی دیدن او دادن جان کار منست ب |
اکنون ساعت 01:37 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)