لطف تو دریاست و منم ماهیش
غیرت تو ساخت مرا شست شست ب |
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد ن |
نور خدایی ست که ذرات را
رقص کنان بی سر و بی پا خوشست ب |
بارها گفته ام و بار دگر مي گويم
كه من دلشده اين ره نه به خود مي پويم // د |
دشمن من دید که با دوستم
او ز حسد دست گزیدن گرفت دل برهید از دغل روزگار در بغل عشق خزیدن گرفت ح |
حاجت مطرب و می نیست تو برقع بگشا
که به رقص آوردم آتش رویت چو سپند خ |
خار زدی در دل و در دیدشان
این دمشان نوبت گلزاریست ه |
هنگام وداع تو ز بس گريه كه كردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست // ه |
هر دو جهان چون دو کف و تو چو جان
کف چه دهد کان ز سخای تو نیست ن |
ناليدن بلبل ز نوآموزي عشق است
هرگز نشنيديم ز پروانه صدايي // ي |
یک سان نماید کشت ها تا وقت خرمن دررسد
نیمیش مغز نغز شد وان نیم دیگر کاه شد ز |
زدو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه كنم كه هست اين حال گل باغ آشنايي // ف |
فریاد که آن ساقی شکـّر لبِ سرمست
دانست که مخمورم و جـامی نفرستاد و |
وصف طلاق زن همسایه کرد
گفت به خاری زن خود هشت هشت گفت چرا هشت جوابش بداد در عوض زشت بدان قحبه رشت ع |
عشقت رسد به فرياد گر خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخواني با چارده روايت // خ |
خالق ارواح ز آب و ز گل
آینه ای کرد و برابر گرفت گ |
گرم صد لشكر از خوبان به قصد دل كمين سازند
بحمدلله و والمنه بتي لشكرشكن دارم // و |
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت مکی روند آن کار دیگر می کنند:d هر چی |
اي خوش آن شبها كه با اقسانه ميلي داشتي
درد دل مي گفتم و افسانه مي پنداشتي // بيست و پنجمين حرف الفباي فارسي ;) |
کشتی شکسته گانیم ای باد شرطه برخیز باشد که بازبینیم دیدار آشنا را !...حالا اگه اشتباه حساب کرده باشم چی؟پاک ابروم میره هی امید خان منو گیر آوردین دو ساعته از انگشتام کمک می گیرم:21: ر:d |
آفرين رها خانوم :41: شما يك نابغه ايد ;)
رهرو منزل عشقيم و ز سرحد عدم تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم // ه |
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود باید از علاقه ی شما به حرف کاف که اول یه اسمه حدس میزدم و بیخود دونه دونه انگشتامو تا نمی کردم!:d //س |
سازش چار عنصر ناساز،در بغل دست هم تماشایی ست
در خودت جمع کرده ای خاک و آتش و باد و آب را با هم ی |
يار با ما بي وفايي مي كند
بي دليل از من جدايي مي كند شمع جانم را بكشت آن بي وفا جاي ديگر روشنايي مي كند // ج |
جذاب ترین مرحله عشق ،همین است
از من تو همان چیزی بخواهی که ندارم //ق |
قــــلم عشــق کــشم بـر ورق دفـــتر خــویش
هان که در عشق من وحسن تو گفتاری نیست // ه |
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم بشمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست چ |
چو عاشق مي شدم گفتم كه بردم گوهر مقصود
ندانستم كه اين دريا چه موج خون فشان دارد // خ |
خوشش باد آن نسیم صبحگاهی
که درد شب نشینان را دوا کرد //م |
ما را به دعا كاش فراموش نسازند
رندان سحرخيز كه صاحب نظرانند // ب |
بخت من،در خود ،به غیر از غربت مغرب ندید
آه از این آسمان غربی بی خاوران! //و |
واي چه خسته مي كند تنگي اين قفس مرا
پير شدم نكرد از اين رنج و شكنجه بس مرا |
عجله نکن یادت رفت حرفت و بذاری:21:
ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی تا راهرو نباشی کی راهبر شوی //ن |
:d
نرســد دسـت من ســوخته بـر دامن یـــار چه توان کرد که در عشوه و ناز است هنوز // l |
امشب، سکوت، حلق صدا را گرفته است
ابری لجوج،حال و هوا را گرفته است //ف |
فرصت شمار صحبت كز اين دوراهه منزل
گر بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن // ق |
قلب هر خاکی که بشکافد،نشانش عاشقی ست
هر گلی که غنچه زد،نامش شقایق می شود //ث |
تو چنان خورشید شوخ صبحدم خندیدی ام
من چنان ابر غریب نیمه شب گرییدمت //ز |
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی كنی بر خوشهچينی ت |
نقل قول:
پی تجمیش و بازی دان که کشاف سرار آمد م |
اکنون ساعت 06:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)