دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد |
در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه تزویر و ریا بگشایند |
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
آن دم که به یک خنده دهم جان چو صراحی
مستان تو خواهم که گزارند نمازم |
من باکمر تو در میان کردم دست پنداشتمش که در میان چیزی هست پیداست از آن میان چو بربست کمر تا من ز کمر چه طرف خواهم بربست |
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
می گزم لب که چرا گوش به نادان کردم |
ماهی که قدش به سرو میماند راست آیینه به دست و روی خود میآراست |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم |
ما هم از آن دیده بنگریم که بیند
مار گزیده سیه سپید رسن را |
اگر دارم دلی آنرا فدای دوست می سازم
که در دنیا مافیها به لطف دوست می نازند |
اکنون ساعت 12:12 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)