behnam5555 |
08-11-2011 03:51 PM |
خوش به حال زنها!
در زبان عاميانه ميگويند: «زنها بيشتر از مردها عمر ميكنند!»؛ در زبان علمي ميگويند: «ميانگين سن زنها از ميانگين سن مردها بيشتر است.» و معني هر دوي اينها اين است كه تعداد زنهايي كه به سن بالايي ميرسند، بيشتر از مردهايي است كه به همان سن ميرسند؛ مثال: طبق آمار بين هر 100 نفري كه به سن 110 سالگي رسيدهاند، 90 نفرشان زن هستند و فقط 10 نفرشان مرد، و بين هر 100 نفري كه به سن 112سالگي رسيدهاند، 92 نفرشان زن هستند و 8 نفرشان مرد.
http://www.yomnaa.com/images/stories/8908/074.jpg
در زبان عاميانه ميگويند: «زنها كمتر از مردها ميميرند!»؛ در زبان علمي ميگويند: «تعداد زنهايي كه در سن مشخصي ميميرند، كمتر از تعداد مردهايي است كه در همان سن ميميرند.»؛ آمارها نشان ميدهند كه اين حرف براي هر سني درست است حتي سن پيش از تولد! مثال: بين 124 جنيني كه جانشان را از دست ميدهند، 100 تايشان پسرند و 24تايشان دختر.
اين آمار مربوط به كل دنياست و در منطقههاي جغرافيايي و شرايط خاص ميتواند تغيير كند.
|
behnam5555 |
08-11-2011 04:05 PM |
خواندني هاي دلنشين
http://www.yomnaa.com/images/stories/9003/764.jpg
1. طولانى ترين جنگ:
طولانىترين جنگ بين انگليس و فرانسه واقع شد كه به مدّت 115 سال طول كشيد و از ابتداى سال 1338 شروع و تا 1453 ادامه داشت. از آن طولانىتر جنگ هاى صليبى نه گانه بود كه نخستين آن در سال 1096 ميلادى آغاز و آخرين و نهمين آن در سال 1291 كه در مجموع 195 سال مى شود، پايان يافت.(1)
2. نفرت از بيكارى:
پيامبر اكرم ص هرگاه شخص بيكارى را مىديد، تعجب مىكرد و مىپرسيد كه كارى دارد يا نه؟ اگر متوجه مىشد كه بيكار است، مىفرمود: از چشم من افتاد. عرض مىكردند: چرا؟ مىفرمود: زيرا مؤمن وقتى حرفه و شغلى نداشته باشد، با دينش زندگى مىكند (و از دينش مايه مىگذارد و آن را تباه مىسازد).(2)
3. هفتصد نماز براى يك درهم:
در روز قيامت افراد مديون را كه حق مردم را نپرداختهاند، در مكان مرتفعى قرار مىدهند و از مردم خواسته مىشود كه هر كس به گردن آنان حقّى دارد، مىتواند باز ستاند. در مقابل يك درهم حق مردم، ثواب هفتصد نماز قبول شده آنان را از ايشان گرفته، به پرونده صاحب حق منتقل مىكنند.»(3)
4. رمز موفقيّت شيخ انصارى:
ايشان علاوه بر تلاش و توكّل و انجام واجبات، به چند عمل مستحب از اوّل بلوغ تا پايان عمر پاىبند بود و همين باعث موفقيّت او شد. آن اعمال عبارت بود از:الف) قرائت يك جزء قرآن كريم؛ب) نماز جعفر طيار؛ج) خواندن زيارت جامعه؛د) زيارت عاشورا با صد لعن و سلام.و اين اعمال را هر روز انجام مىداد.(4)
5. رمز موفقيّت بزرگان:
يكى از رمزهاى موفقيت بزرگان استفاده از تمام فرصت ها بوده است.ابن رشد اندلسى دانشمند قرن ششم داراى تأليفات بسيارى در فلسفه است. نقل شده كه او در طول زندگى همواره مشغول نوشتن و تأليف بود، جز دو شب: شب زفاف و شبى كه پدرش از دنيا رفت.از مرحوم آية الله گلپايگانى نقل شده است كه: دورانى كه در مدرسه فيضيّه طلبه بودم، به شدت بيمار شدم؛ به گونهاى كه نمىتوانستم حركت كنم. از رفقا درخواست كردم كه مرا با بسترم به محل درس ببرند تا از درس استاد محروم نشوم.مرحوم آية الله بروجردى هميشه در حال مطالعه بود و حتى روزهاى تعطيل نيز از مطالعه غافل نبود.«ماردن كود» آن قدر اهل تلاش و كوشش بود كه يكى از آثارش را در ضمن رفتن به خانه بيماران نوشته است. دكتر «بورنى» زبان فرانسوى و ايتاليايى را هنگام رفتن به اداره و بازگشتن از آن ياد گرفت.(5) و مرحوم فيض كاشانى اشعار كتاب "طاقديس" را كه نغز و دلنشين است، در مسير راه مستراح سروده است.
6. كمك به يك حيوان، مايه سعادت:آية الله العظمى شفتى از مراجع بزرگ اصفهان و داراى قدرت معنوى و اجتماعى بالايى بود، تا آنجا كه ظلّ السلطان به فقيرى كه از او كمك خواسته بود، گفت: چرا پيش ما آمدهاى! اگر علم مىخواهى، به مسجد سيد برو! اگر پول و قدرت مىخواهى، باز هم به آن جا نزد آية الله شفتى برو! خود او درباره راز اين موفقيّت مىگويد: «مدّتى بر اثر فقر غذايى نداشتم بخورم تا اينكه مجبور شدم مبلغى از رفيقم قرض گرفتم و با آن مقدارى آبگوشت كلّه خريدم. در مسير برگشت سگى بسيار گرسنه كه سه تا پچهاش به پستان بىشير او چسبيده بودند، توجه مرا به خود جلب كرد. دلم به حال آنان سوخت، با خود گفتم: من كه مدّتى است رنج گرسنگى را تحمّل نمودهام، چند روز ديگر هم تحمّل مىكنم. نان را در آبگوشت تريد كردم، با همان ظرف در جلوى سگ قرار دادم. با تمام اشتياق آن را خورد. ظرف را خاك مالى نموده، شستم. مدّتى نگذشت كه وضع مالى من خوب شد.»(6)
7. بزرگترين پرنده:
بزرگترين پرنده، تيرهاى از شتر مرغ آمريكايى است كه نسل آن در حال انقراض و نابودى است. اين شتر مرغ ها در سنگال و سودان و اتيوپى زندگى مىكنند و 70/2 متر ارتفاع و 165 كيلوگرم وزن دارند.(7)
8. چاه مكن بهر كسى:
هرکس چاهی برای برادرش بکند خود در ان خواهد افتاد. مادر هلاكو خان از دنيا رفت. يكى از علماى اهل سنّت كه به خواجه نصيرالدين طوسى حسادت مىورزيد، به هلاكوخان پيشنهاد كرد كه براى پاسخ دادن به سؤالات نكير و منكر در شب اول قبر خوب است خواجه نصير را كه در فن مجادله مهارت دارد، همراه مادرت دفن نمايى تا مادر بىسوادت در پاسخ سؤالات در نماند.هلاكوخان پيشنهاد را با خواجه مطرح نمود. خواجه گفت: گرفتارى تو بيش از مادر است. بگذار وقتى شما وفات كرديد، همراه شما در قبر باشم و به سؤالات مَلَكين جواب دهم؛ ولى براى مادرت، اين عالم سنّى مناسبتر است. هلاكو خان سخن خواجه را پذيرفت و فوری دستور داد كه او را همراه مادرش دفن كنند.(8)
منبع: مجله مبلغان /شماره 58.
پی نوشت:
1. خواندني هاى دلنشين، سعيدى لاهيجى، ص102.
2. : لاَِنَّ الْمُؤْمِنَ اِذا لَمْ يَكُنْ لَهُ حِرْفَةٌ يَعيشُ بِدينِه؛ بحارالانوار، ج100، ص9، ح38.
3. پندهاى جاويدان، محمدى اشتهاردى، ص203.
4. زندگانى و شخصيّت شيخ انصارى، ص90.
5. رمز موفقيّت بزرگان، ص178 ـ 160
|
behnam5555 |
08-12-2011 05:27 PM |
ياد بود شاعر
به ياد بود مرگ شاعر بزرگي، با تشريفات تمام يك تابلو بزرگ حاوي شرح حال او را روي سر در منزلش نصب كردند. پس از تمام شدن تشريفات، دو نفر از مدعوين با هم به طرف منزل ميرفتند. يكي از آنان گفت:
ـ به نظر تو اگر من هم بميرم تابلويي بالاي در منزلم آويزان خواهند كرد؟
دومي گفت: بله، حتماً.
پرسيد: روي آن چه چيزي خواهند نوشت؟
گفت: روي آن مينويسند:
اين خانه اجاره داده ميشود!
تهديد
درويشي به در دهي رسيد. جمعي كدخدايان را ديد آنجا نشستهاند. گفت مرا چيزي بدهيد وگرنه به خدا با اين ده همان كنم كه با آن ده كردم. ايشان ترسيدند گفتند مبادا كه ولي يا ساحري باشد كه از او خرابي به ما رسد. آنچه خواست بدادند. بعد از او پرسيدند كه با آن ده چه كردي؟ گفت آنجا سؤالي كردم چيزي ندادند، به اينجا آمدم. اگر شما هم چيزي نميداديد اين ده را نيز رها ميكردم به دهي ديگر ميرفتم!
#
كلي از حمام بيرون آمد، كلاهش دزديده بودند و با حمامي ماجرا ميكرد. حمامي گفت:
ـ تو اينجا آمدي كلاه نداشتي.
كل گفت:
ـ اي مسلمانان! آخر اين سر از آن سرهاست كه بيكلاه به راه توان برد؟!
#
مخفي اهل گيلان و شاعري به غايت ضعيفالجثه بود. روزي امام قليخان حاكم فارس به او گفت:
ـ چرا چنين ضعيف و رنجوري؟
گفت: همين مقدار هم جاي شكرش باقيست كه باقي ماندهام. زيرا همه مردم نيستي مرا آرزو ميكنند و در حقيقت منم كه اين قدر هم ماندهام. اگر ديگري بود اثري از وي باقي نميماند!
خان پرسيد: چطور؟
گفت: قربان! مگر نميبينيد كه همه كس در صدر مقال مينويسد: مخفي نماند!
«تذكرةالخواتين»
|
behnam5555 |
08-12-2011 05:28 PM |
«زلالي خوانساري» از شاعراني است كه در مثنويسرايي قدرتي بسزا داشته و مثنوي «محمود و اياز» او مشهور است.
«ميرزا محمدعلي ماهر» ـ كه از شاعران همعصر اوست ـ گفته است كه زلالي حكايت ميكرد:
در يكي از شبهاي سرد زمستان تني چند از ياران در صحرا فرود آمدند، ناگاه آتشي كه افروخته بودند، سرد شد. يكي از آن ميان برخاست كه چوبي پيدا كند. قضا را گذارش به گورستان افتاد و تابوتي در آنجا ديده بر سرگذاشت كه به نزد ياران برد. در بين راه يكي از او پرسيد كه از عزيزان چه كسي مرده است؟
گفت: آتش!
و زلالي بدين مناسبت گفت:
شبي رندي در ايام زمستان
به سر تابوت ميبردي شتابان
يكي پرسيد از او كاي يار دلكش
كه مردهست از عزيزان؟ گفت: آتش!
«كلمات الشعراء به نقل از گنجينه لطايف»
|
behnam5555 |
08-12-2011 05:40 PM |
به آن نخواهند رسید
از جمله چيزهايى كه خداوند به داوود علیه السلام وحى كرده اين است كه:
ای داوود، من پنج چیز را در پنج چیز قرار داده ام، ولی مردم می خواهند آن ها را از راه دیگر بدست آورند و قطعاً به آن نمی رسند:
علم را در گرسنگی و تلاش (جوع و جُهد) قرار دادم ولی آن ها آن را با سیری و راحتی می خواهند، ولی نمی یابند.
عزت (و شرف) را در طاعت خودم قرار دادم ولی آن ها می خواهند بوسیلة خدمت به پادشاه، آن را بدست آورند که موفق نمی شوند.
بی نیازی(غِنی) را در قناعت قرار دادم ولی آن ها می خواهند بی نیازی را در ثروت جستجو کنند که بدست نخواهند آورد.
رضایت و خشنودی خود را در غضب کردن مردم بر نفسشان قرار دادم و حال اینکه آنان، آن را در رضای هوای نفس طلب می نمایند، ولی آن را نمی یابند.
و من راحتی را در بهشت قرار دادم، و آن ها، آن را در دنیا طلب می کنند پس نمی یابند.
(الجواهر السنية-كليات حديث قدسى، شیخ حر عاملی، ص: 179و180)
|
behnam5555 |
08-12-2011 05:46 PM |
روزی روزگاری
● دو حکایت از مثنوی مولوی و دیوان پروین اعتصامی.
▪ پیرمرد و زرگر
روزی پیرمردی لرزان پیش زرگری آمد و گفت: ترازویی میخواهم تا با آن زری را وزن کنم.
زرگر گفت: ای مرد، من غربال ندارم.
پیرمرد سخنش را تکرار کرد.
زرگر گفت: من که جارو ندارم.
پیرمرد با عصبانیت گفت: مگر کَری. من از تو ترازو خواستم.
زرگر گفت: کر نیستم و سخنت را شنیدم. تا تو بخواهی با این دست لرزان زرهایت را وزن کنی از دستت میافتد و پخش زمین میشود. پس به دنبال جارو میگردی تا زر خود را در میان گردوخاک جمع کنی و چون آن را جمع کردی، غربالی میخواهی تا آن را از خاک جدا کنی.
برگرفته از مثنوی مولوی
▪ کرباس و الماس
روزی جواهر فروشی؛ الماسی درخشان یافت. آن را در کیسهای گذاشت و در صندوقی آهنی جای داد و برآن قفلی فولادی زد و به طرف سرزمین شام راهی شد تا آن را به قیمتی گران بفروشد. شب و روز از آن محافظت میکرد تا مبادا دزدی به او بزند.
کیسه سرش را بالا گرفت و با خود گفت: «عجب جاه و جلالی داریم. چهقدر از ما مراقبت میکنند. چهطور خودمان خبر نداشتیم.» الماس که حال و روز کیسه را دید، به حرف آمد و گفت: «ای دوست، تنها نیستی. چهطور ما را ندیدی. فکر نمیکنی این همه مراقبت فقط به خاطر تو نیست.»
کیسه سرش را خم کرد و به الماسی که در درونش میدرخشید، نگاهی انداخت؛ الماسی روشنتر از خورشید تابان. چون کیسه به راز مراقبتهای صاحبش پی برد، از خجالت سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت.
برگرفته از دیوان پروین اعتصامی
|
behnam5555 |
08-12-2011 06:01 PM |
هنر قاجاريه
بعد از صفويه بهخاطر نابسامانىهاى اوضاع سياسي، اجتماعى و اقتصادى و تضعيف پشتوانه فرهنگى و عدم جهتگيرى مشخص، راه تقليد آگاهانه يا ناآگاهانه از هنر اروپايى گشوده شد. و روح خلاق ايرانى از توان افتاد.
هنرها در زمان قاجار ادامهٔ مشخص هنرهاى قبل از خود نبود و بهنوعى نمايشگر جدايى فرهنگ ايرانى از سنت عظيم اسلامى بود و بهطورکلى در سطح نازلترى نسبت به هنر ادوار قبل از خود قرار داشت و داراى شکوه و عظمت پيشين نبود.
در زمان فتحعلىشاه دومين شاه قاجار، هنر ايران متأثر از هنر دورهٔ صفوى بود و ضمناً تحت تأثير غرب نيز قرار داشت. در اين زمان بازگشت به سنت وجود داشت. علاوه بر معمارى بناهاى کم اهميت، ساخت بناهاى عامالمنفعه مثل ساختن پل و قنات و مرمت آرامگاههاى ملى نيز به انجام رسيد. فتحعلىشاه مجذوب ايرانباستان بود و چند نقش برجسته بهسبک ساسانى از خود به يادگار گذاشت. دورهٔ سلطنت محمدشاه از نظر هنرى دورهٔ تحکيم بهشمار مىرفت و نه تکامل. در زمان ناصرالدينشاه که دورهاى طولانى بهشمار مىآيد. نوآورىهاى اساسى در معمارى مذهبى و سنتى بازها، حمامها و کاروانسراها صورت گرفت.
بطورکلى هنرمندان قاجار جز در عرصههايى چون نقاشى رنگ روغني، همان شيوههاى هنر صفويان را، آنهم بهشکلى ناقص دنبال کردند.
در صد سال اخير نيز جنبشى نو مايه و فراگير در هنر ايران بهوجود نيامد که بتوان آن را آغازى ديگر در هنر ايرانى دانست.
http://www.lailatolgadr.ir/images/st...rikh1/1h86.jpg
تيمچه ميرزا شفيع، تبريز
معمارى
http://www.lailatolgadr.ir/images/st...rikh1/1h88.jpg
مسجد و مدرسه آقابزرگ، کاشان معمارى قاجار در شيوهٔ اصفهان دستهبندى مىشود. در روزگار قاجار و پس از سفرهاى ناصرالدينشاه به فرنگ، عناصرى از معمارى مغرب زمين با معمارى اصيل ايرانى در آميخت؛ مانند قوسهاى هلالى و نيمگرد. اين تأثير در نماى ساختمانها بچشم مىخورد و تأثيرى ظاهرى مىباشد. اما با اين همه زيادهروى در کاربرد آنها نوعى آشفتگى بوجود آورد که اين فرمها را رو به انحطاط برد. در همين زمان در شهرهاى مختلف آثارى بديع بوجود آمد. نهضت خانهسازى نيز به شهرت خاص خود دست يافت.
اشکال مختلف معمارى در قالب خانهسازي، کاخسازي، دروازه، مسجد، بازار، حمام و بناهاى عمومى شامل تکيه، حسينيه و باغ پا گرفت و در محلههاى مختلف بنا شد.
در دوران ناصرالدينشاه، معمارى و هنرهاى وابسته به آن مانند کاشىکاري، گچبري، آيينهکاري، حجارى و نقاشى رونق پيدا کرد. تأثير بيگانه در ايران زياد شد و در عين حفظ سنتهاى هنرى گذشته، اقتباسهاى نسبتاً پسنديدهاى رواج يافت. در دوران قاجار فضاى داخلى اتاقها منقوش شد و در پوشش بيرونى بنا از گچ، و نقوش برجسته استفاده شد. اين آثار شامل مجموعهٔ ابراهيمخان در کرمان، عمارت کلاهفرنگى در تهران و کاخ شاهى باغ نگارستان، مسجد نراقى در کاشان، بازار وکيل و خانهٔ قوام در شيراز و خانههايى در اصفهان بود. شيراز و کرمان هر يک آثار باارزشى از تاريخ معمارى معاصر ايران محسوب مىشوند.
مجموعهٔ کاخ گلستان در زمان سلطنت ناصرالدين شاه به شکل کنونى درآمد.
کاخ صاحبقرانيه از ساختمانهايى است که در آن تلفيق معمارى ايرانى و باخترى بخوبى نمايان است. بسيارى از مراکز تجارى مانند تيمچهها را نيز بايد از جمله بناهاى دورهٔ قاجار بحساب آورد. مانند تيمچههاى علاءالدوله، حاجبالدوله، امين اقدس، و قيصريه در تهران و از همه مهمتر تيمچهسراى امينالدوله در کاشان.
از اين دوره در جوار تهران، ساختمانهاى چندى ساخته شد، نظير باغ شاه، مجموعهٔ اراک (سلطانآباد سابق) با برجها، پاسدارخانهها و چهار کاخ.
از ديگر کاخها و کلاهفرنگىها مىتوان سرخه حصار، عشرتآباد؛ در شيراز عمارت باغ ارم، باغ دلگشا، عفيفآباد و جهاننما و خانههاى قوامالملک و در شهرهاى کاشان و قزوين نيز بناهايى را برشمرد.
نقاشى
نگارگرى دوران قاجار شامل شيوهٔ نگارههاى دورهٔ صفويه و نقاشى اروپاست. در اين زمان تصويرگرى مجدداً مورد توجه واقع مىشود؛ نسخهٔ ديوان اشعار مربوط به فتحعلىشاه با پوشش روغنى و تذهيب از جملهٔ برجستهترين آنهاست.
نقاشان مشهور اين دوران عبارتند از: ميرزا بابا، سيد ميرزا و محمد صادق. اينها بنيانگذاران مکتب قاجارى هستند. از ديگر نقاشان مشهور اين دوران، مهرعلي، عبداللهخان، محمدحسن، رجبعلى را مىتوان نام برد.
از ديگر نقاشان نامدار اين دوره محمد غفاري، مشهور به کمالالملک، نقاش دربار ناصرى و مظفرى است که تا دوران رضاشاه پهلوى نيز مىزيسته است. وى در زمان مظفرالدينشاه به اروپا سفر کرد و به مطالعه و کپىبردارى از آثار نقاشان اروپايى پرداخت و سپس به ايران بازگشت و شاگردانى را تربيت کرد. گرايش کمالالملک به آثار هنرمندان اروپايى موجب رکود و توقف جريان هنرى دوران قاجار شد و تبليغى براى آموزش آن شيوه صورت گرفت. از آثار وى فالگير بغدادي، عرب خوابيده را مىتوان نام برد.
طبيعت بيجان با گلدان و پرنده شکار شده(کمال الملک)، تهران 1312 ه ق
از آثار اين دوران هزار و يکشب با ۱۳۴ نگاره و به خط نستعليق و رقاع در ۶ جلد است که کاتب آن محمدحسين تهرانى بود. مجموعهٔ ديگر خمسهٔ نظامى است به خط نستعليق محمد هادى حاجى عبدالله آشتيانى قمى که داراى ۲۵ مجلس مىباشد. همچنين شيرين و فرهاد اثر وحشى بافقى به خط نستعليق و ۵ نگاره اثر صنيعالملک را مىتوان نام برد. از اين دوران چندين شاهنامه و مجموعهەاى ديگرى نيز باقى مانده است.
از نقاشان قهوهخانه نيز مىتوان حسين قوللر آقاسي، محمد مدبره، محمد حميدي، عباس بلوکىفر، حسين همداني، حسن اسماعيلزاده و ميرزا مهدى شيرازى را نام برد. نقاشى قهوهخانه، نقاشىهاى حماسى مذهبى و ملى است که به اين نام مشهور شدهاند.
http://www.lailatolgadr.ir/images/st...rikh1/1h91.jpg
نقاشى قهوه خانه اي : اثرى از حسين قوللر آقاسى 1954/ش1333
جنگ چالدران، استاد صادق نقاش، کاخ چهلستون اصفهان
شيوهٔ گل و مرغسازى نيز شيوهٔ ديگرى از نقاشى بود که در اواخر عهد صفوى آغاز شد و در دوران قاجار ادامه يافت.
ساير هنرها
هنرهاى ديگرى که در دوران قاجار رونق فراوانى يافت، آيينهکارى و گچبرى و پنجره شيشههاى رنگين گرهچينى شده است. در هيچ دورهاى آيينهکارى تا به اين حد داراى زيبايى و رونق نبوده است.
در عهد قاجار کاشىکارى نيز رواج خوبى داشته است.
فلزکارى نيز به تقليد آثار صفوى ساخته مىشد و اتفاق تازهاى در اين زمينه روى نداد. در زمان سلطنت فتحعلىشاه، منسوجات بسيار نفيسى نيز توليد شد. صنعت قالىبافى و ديگر بافتنىها مانند زرىبافي، ترمه و غيره نيز در دوران قاجار در ادامهٔ آثار دوران صفوى توليد و يا نسخهبرداى شدند.
مراکز مهم کارهاى چوبى و فلزى اصفهان بود. مراکز مهم قلمزنى بر روى نقره تبريز، زنجان و شيراز بودند.
هنر تزئين بنا با آجر از نوعى تجديد حيات برخوردار مىشود. و هنر سنگ رونق نسبى داشت.
http://www.lailatolgadr.ir/images/st...rikh1/1h93.jpg
خانه حريرى، تبريز
|
behnam5555 |
08-12-2011 06:22 PM |
تفريح و ورزش از نظر اسلام
كتاب: زندگى اجتماعى از ديدگاه اسلام،
نويسنده: دكتر احمد شلبى
ترجمه: دكتر سيد محمود اسداللهى
تفريح و سرگرمى سالم و ورزشى كه جسم و عقل را نشاط مى بخشد، از چيزهايى هستند كه براى انسان لازمند، و اصول ضرورى را در زندگى انسان تشكيل مى دهند، زيرا انسانى كه كار مى كند، حق اوست كه بازى كند، و آن كسى كه فعاليت مى كند، حق اوست كه تجديد قوى كند، و آن كسى كه زحمت مى كشد حق اوست كه استراحت كند.متخصصين علوم تربيتى مى گويند كه بازى كردن براى كار كردن مفيد است و آن كسى كه كار مى كند و بازى هم مى كند، نتيجه كارش بيشتر و بهتر است از كسى كه كار مى كند و بازى نمى كند.
اسلام دين فطرت است و به همين جهت اين تمايل را به رسميت شناخته و آنرا تأييد و تحكيم نموده است، و در حديث شريف آمده است: همانا براى پروردگارت بر گردن تو حقى است و براى جسمت هم بر تو حقى است و...پس به هر صاحب حقى، حق خودش را ادا كن.روايت شده كه اصحاب پيغمبر (ص) گفتند: يا رسول الله وقتى كه در نزد تو هستيم، تو بهشت و جهنم را براى ما چنان تعريف مى كنى كه گويى آنها را با چشم خود مى بينيم، و زمانى كه از نزد تو بيرون مى رويم، زنان و فرزندان و خانه خود، ما را سرگرم و به خود مشغول مى سازند و بسيارى چيزها را فراموش مى كنيم، پس آن حضرت فرمود: شما اگر به همان حال باشيد كه در نزد من هستيد، ملائكه در رختخواب و در بين راه با شما مصافحه مى كنند و لكن آن يكساعتى است و اين هم ساعتى ديگر، و اين را سه بار تكرار فرمودند.در يكى از مجالس پيغمبر (ص) كه آنرا براى تلاوت قرآن تشكيل مىدادند، يك نفر شاعر عرب جلو آمد و خواست قصيدهاى بخواند، پس ابو بكر گفت: آيا قرآن و شعر؟ پس رسول خدا (ص) فرمود: ساعتى از اين و ساعتى از آن (1) .و ابن عبدربه روايت مى كند كه رسول خدا (ص) به منزل حسان بن ثابت عبورشان افتاد، در حالى كه كنيزكى براى او آواز مى خواند: و هل على و يحكم*اذا لهوت من حرج يعنى: بر شما رحمت باد، آيا بر من اشكال است اگر كه آواز بخوانم؟ پس رسول خدا (ص) لبخندى زد و فرمود : اشكالى نيست.على بن ابيطالب (ع) گفته است: نيروى تازه ببخشيد ساعت به ساعت به دلهاى خود، زيرا قلب وقتى كه مجبور به كار شود كور مى گردد.ابو درداء گفت: همانا من با كمى سرگرمى، استراحت مى كنيم تا در انجام كار حق مرا كمك كند.
از جمله خوشمزگيها و سرگرميهاى سالم كه اسلام آنرا مباح دانسته، مزاح بدون ضرر است، براى اين كه مزاح دل را شاد و غم را از دل بر مى دارد، زيرا روايت شده كه پيغمبر (ص) پيوسته مىگفت: بار خدايا من بتو پناه مى برم از غم و اندوه، و آن حضرت مزاح مى فرمود : ولى جز حق چيزى نمى گفت.از رواياتى كه در اين باره نقل شده است كه پيرزنى نزد پيغمبر (ص) آمد وگفت: اى رسول خدا (ص) از خداوند تقاضا كن تا مرا به بهشت ببرد، پس آن حضرت فرمود: اى مادر، پيرزن داخل بهشت نمى شود، و آن زن مدتى آشفته و ناراحت شد ولى طولى نكشيد كه پيغمبر (ص) برايش توضيح داد كه: پير زن در حالى كه پير است داخل بهشت نمى شود، بلكه خداوند او را به صورت زن جوان و باكرهاى برمى گرداند و در حالى كه دختر و جوان است داخل بهشت مى گردد، و آن حضرت قول خداى تعالى را تلاوت كردند كه «همانا ما زنان را بنوعى خاص از خلقت آفريديم، پس آنان را دختران باكره و عاشق شوهرانشان و هم سن شوهرشان قرار داديم» (2)
و از داستانهاى خوشمزهاى كه پيغمبر (ص) را به خنده انداخت و كتابهاى حديث آنرا نقل كرده اند، داستانى است كه ابن ماجه ذكر مى كند و مى گويد: ابو بكر به قصد تجارت بيرون شد و نعيمان و سويبط بن حرمله كه هر دو از مجاهدين جنگ بدر بوده اند همراه او بودند .نعيمان داراى توشه راه بود و سويبط هم مردى بسيار مزاح بود، پس يك بار به نعيمان گفت : به من غذا بده، نعيمان مدتى او را معطل گذاشت و گفت: ترا عصبانى خواهم كرد، و ابو بكر از آن دو غافل بود، پس سويبط اين موضوع را از او در دل نگهداشت و سپس كاروان وارد محلهاى گرديد، سويبط به افراد آن محله گفت: بندهاى فروشى دارم آيا شما آنرا مى خريد؟ گفتند : آرى گفت: بنده من، شخص پرحرفى است و ادعا مى كند كه آزاد است، به حرف او گوش نكنيد و تسليم او به شما به عهده من خواهد بود، و اگر به حرف او گوش مى كنيد به سراغ مشترى ديگرى بروم، گفتند: اشكالى ندارد و ما به گفته تو اعتماد مى كنيم.پس او را در مقابل ده ناقه شتر جوان خريدند، و آمدند و به گردن نعيمان عمامه و يا ريسمانى گذاشتند.نعيمان گفت: من آزادم و بنده نيستم و اين مرد شما را مسخره مى كند، پس گفتند: ما مى دانيم كه تو اين ادعا را خواهى كرد و به حرفش گوش ندادند و او را بردند.پس موقعى كه ابو بكر آمد و داستان را فهميد، از اين تلافى سويبط نسبت به نعيمان كه به او غذا نداده بود، بسيار خنديد و نزد خريداران رفت و شتران را پس داد و نعيمان را برگردانيد.موقعى كه به مدينه برگشتند، ابو بكر اين داستان را براى رسول خدا (ص) و اصحابش تعريف كرد، و همگى مدت يك سال از اين ماجرا مى خنديدند و بعضى از صحابه هر وقت نعيمان را مى ديدند مى گفتند خدا را شكر براى سلامتى تو.نحوه آموزش كودكان از نوعى ورزش و شادى خالى نيست.از عمر بن الخطاب روايت شده كه: همانا پيامبر اكرم براى پدران از نحوه آموزش فرزندانشان را با اين گفتار تعيين فرموده كه: به فرزندان خود شنا و اسب سوارى بياموزيد و از ضرب المثلهاى رايج و شعر خوب آنان را سيراب سازيد. (3)
پى نوشتها:
1 ـ عبد الحى كتانى، التراتيب الادارية، ج 2، ص .123
2 ـ ترجمه سوره واقعه، آيه 35 ـ .37
3 ـ جاحظ، البيان و التبيين، ج 2، ص .
|
behnam5555 |
08-12-2011 06:26 PM |
مجلس عصر پهلوي
http://www.dowran.ir/pics/37/08/01.jpg
دكتر رضازاده شفق كه خود در عصر پهلوي در دو دوره نمايندة مجلس بود، در مورد ويژگيهاي مجلس ايران در آن دوره مينويسد:
«در قسم اعظم اين نيم قرن اخير كه مجلسهاي متعدد منعقد گشت، شايد نصف آن مدت از عمر گرانبهاي اين كشور ضايع شد وبه هدر رفت؛ يعني در انتظار و تأخير و تأخر گذشت. معلوم نبود آقاياني كه موقع انتخابات آنهمه با مال و جان كوشش ميكردند چرا بعد از انتخاب شدن فعاليت و كار و كوشش را كنار ميگذاشتند. به ياد دارم در همان دو دوره كه من بودم شايد صدبار يا بيشتر در جلسات متفرقه، رئيس اخطار نمود آقايان سروقت حاضر گردند، ولي مؤثر نيفتاد و همان كاسه بود و همان آش. عجب اينكه اشخاصي كه در يك جلسه اتفاقاً سروقت حاضر ميشدند و در باب لزوم رعايت وقت اخطار و تذكار مينمودند، جلسة بعد خود حاضر نميشدند واكثريت حصول نمييافت و غالباً جلسات از يازده صبح به آن طرف منعقد ميگشت و يك يا دو ساعت كار نكرده باز هم تعطيل مينمود. انعقاد آن جلسة دو ساعته هم بدون مقدمه و تشريفات نبود. پس از آنكه مدتي در راهروها با چاي خوردن و صرف غليان و تلفن به اين و آن ميگذشت و صداي زنگ بلند ميگشت و مرحوم آقا سيدكمال داد ميزد: «آقايان بفرماييد!» وكلاي با شهامت، وكلاي مبرز، با ناز و كرشمه خاصي وارد تالار ميگشتند و با تبسمي مليح و سياستمدارانه به غرفههاي تماشاچيان نگاهي ميانداختند و بعد در جاهاي خود مينشستند؛ ولي باز هم اكثريت حاصل نميگشت و پهلوانان نطق قبل از دستور با كمال بيصبري چشم به در تالار ميدوختند و هر كس وارد ميشد چوبخط ميزدند تا فرصت نطق آنان برسد. در ضمن، پيشخدمتها به دنبال وكيلان راهرونشين ميرفتند و يكي دو عدد شكار ميكردند و ميآوردند؛ با اينهمه مجلس بواسطة كسري يك يا دو وكيل گير ميكرد و جلسه معطل ميماند و در چنان موقعي يكي از آقايان به تظاهر به تنگحوصلگي، گويا براي آوردن كسريها بيرون ميرفت، ولي خودش هم جيم ميشد. در اين بين يكي دو نفر موقع سيگارشان ميرسيد و ميرفتند بيرون و اميد اكثريت قطع ميگشت. البته وكيل آزاد است؛ وكيل مصون است؛ وكيل محترم است! در اين بين يكي از تكمضرابيهاي مجلس مفيدترين پيشنهاد را كه مقبول عامة بود ميكرد و آن تعطيل جلسه و موكول كردن آن به جلسة آينده بود كه فوراً پذيرفته ميشد [!] و دوباره جريان چاي و تنقلات در راهروها آغاز ميشد.
از شوخيهاي مجلس چه عرض كنم. برخي از نمايندگان كارشان فقط شوخي ومسخره و باصطلاح مجلسيها طفيلي راهانداختن بود و چنانكه اغلب مردم شنيدهاند حتي بعضي شوخيهاي وقيح هم در مجلس سر ميزد. گاهي چنان شوخيها و خوشمزگيها به منظور لوث كردن مطالب و آزار ناطق و بهمزدن مجلس بعمل ميآمد كه قابل تحمل نبود. اشخاصي كه به درد هيچ كار جدي نميخوردند، شوخي و تمسخر و طفيلي راهانداختن راحرفة خودقرار داده بودند و شخص حيرت ميكرد كه افرادي از بشر در اين دنياي دو روزه و زير همين فلكگردان و چرخ بيامان ممكن است غافلانه عمر گريزپاي ملتي را در يك مقام پرمسؤوليت با لااباليگري بگذرانند.»
منبع: هزار و يك حكايت تاريخي، محمود حكيمي، انتشارات قلم، به نقل از: دكتر رضازاده شفق، چند بحث اجتماعي، انتشارات زوار، تهران 1340، ص 274.
|
behnam5555 |
08-12-2011 06:29 PM |
«شعبی» مردی دانا بود. هروقت برای مردم سوالی پیش می آمد، از او می پرسیدند.
روزی مردی از او پرسید: « نشانه ی آدمهای بخشنده و نیكوكار چیست؟»
مرد دیگری پرسید: « نشانه ی آدمهای بدكار و خسیس كدام است؟»
شعبی گفت: « آدمهای بخشنده و نیكوكار زود با مردم دوست می شوند و دشمنی و كینه بسیار كم و دیر بین آنها پیدا می شود. مثل كوزه ای از جنس نقره كه هیچ وقت نمی شكند و اگرهم آسیبی ببیند، خیلی زود درست و اصلاح می شود، اما آدم های خسیس اگر چه زود دوست می شوند، اما دوستی آنها دوامی ندارد. مثل كوزه ای سفالی كه زود ساخته می شود و زود هم می شكند. از كوزه سفالی شكسته نیز نمی توان هیچ استفاده ای كرد.»
برگرفته از كتاب جوامع الحكايات
|
اکنون ساعت 08:55 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
|
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)