نه تا جان در جسد باشد وفاداری کنم با او
که تا تن در لحد باشد وگر خود استخوانستی //ح |
حباب وار بر اندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد ف |
فلک به مردم نادان دهدزمام مراد
تو اهل فضلی ودانش همین گناهت بس ب |
بیا تا حال یکدیگر بدانیم
مراد هم بجوئیم ار توانیم ا |
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت *** وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست *** تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت خ |
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست
تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم ن |
نیست در عالم ز هجران تلختر
هر چه خواهی کن و لیکن آن مکن |
حرفت یادت رفت
دوستان جان داده ام بهر دهانش بنگرید کاو به چیزی مختصر چون باز می ماند ز من ک |
کرم بین و لطف خداوند گار
گنه بنده کردست و او شرمسار ج |
جوانی بگذرد
تو قدرش ندانی چ |
اکنون ساعت 01:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)