تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
تا به زجر و به حال نیک بود
بر سر راه دیدن روباه |
هر دانشی که در دل دفتر نیامدهست دارد چو آب خامهٔ تو بر سر زبان |
نظاره کن بدایع گردون را
تا پی بری صنایع بیچون را |
امروز که در دست توام مرحمتی کن فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت |
تا چند گرفتاری در چاه زنخدان
جهدی کن کز چاه طبیعت بدر آئی |
یک شرر از عین عشق دوش پدیدار شد طای طریقت بتافت عقل نگونسار شد |
دلنشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد |
در دلم تا برق عشق او بجست رونق بازار زهد من شکست |
اکنون ساعت 10:03 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)