ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
آیینهٔ تو سیاه رویی است او را چه خبر که ماهروی است |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودا زده از غصه دو نیم افتادست |
تشنه را از سراب چگشاید سایه را ز آفتاب چگشاید |
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هرکسی بر حسب فکر گمانی دارد |
در راه عشق هر دل کو خصم خویشتن شد فارغ ز نیک و بد گشت ایمن ز ما و من شد |
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود |
در دلم بنشستهای بیرون میا نی برون آی از دلم در خون میا |
آتش كه گرفت، خشك و تر ميسوزد
|
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها |
اکنون ساعت 08:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)