کام خود آخر عمر از می و معشوق بگیر
حیف اوقات که یک سر به بطالت برود |
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست |
چنان بگریم کم دشمنان ببخشایند
چو یادم آید از دوستان و اهل وطن |
چنان به داغ تو باشم که گر اجل برسد
به شرعم از تو ستانند خونبها ای دوست |
هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد
هر پاکروی که بود تردامن شد |
گر شب هجران مرا تاختن آرد اجل
روز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست |
در شب هجران مرا پروانه وصلي فرست
ورنه از دردت جهانم را بسوزانم چو شمع |
سرور اهل عمایم شمع جمع انجمن
صاحب صاحبقران خواجه قوام الدین حسن |
غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحب دلی
باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را |
ایام شباب است شراب اولیتر
با سبز خطان بادهٔ ناب اولیتر |
شباب عمر عجب با شتاب می گذرد
بدین شتاب خدایا شباب می گذرد شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی شتاب کن که جهان با شتاب می گذرد |
صاحبا گرچه از پرستش تو
حرمت شیب یافتم به شباب |
تو مرا میفهمی من تو را می خواهم
و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است |
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد |
گریه هایم بی صداست عشق من بی انتهاست
رد پای اشکهایم را بگیر تا بدانی خانه ی عاشق کجاست |
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست شب تار است و ره وادی ایمن در پیش آتش طور کجا موعد دیدار کجاست |
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم
با ما منشین اگر نه بدنام شوی |
با بدان منشین که صحبت بد
گر خوبی تو را پلید کند آفتابی به این بزرگی را تکه ابری ناپدید کند |
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی |
در بزرگی کی روا باشد که تشریفات را
از فرشته بازگیری آنگهی بخشی به دیو |
تکیه بر من مکن ای شراره دشت
پوپک آهوهکم گرگ هاری شده ام |
تا کی بود این گرگ ربایی، بنمای
سرپنجهٔ دشمن افکن ای شیر خدای |
شير در باديه عشق تو روباه شود
آه از اين راه كه در وي خطري نيست كه نيست |
سروران را بیسبب میکرد حبس
گردنان را بیخطر سر میبرید |
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا میکرد |
دگر کریم چو حاجی قوام دریادل
که نام نیک ببرد از جهان به بخشش و داد |
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها |
تک از باد صبا پیشی گرفته
به جنبش با فلک خویشی گرفته |
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما |
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا |
دلت هرگز نمیگشت این چنین آلوده و تیره
اگر چشم تو میدانست شرط پاسبانی را |
بیا ساقی که لعل پالوده را
بیاور بشوی این غم آلوده را |
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما |
مطرب عشق ابدم زخمه عشرت بزنم
ریش طرب شانه کنم سبلت غم را بکنم |
حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست
احرام طوف کعبه دل بی وضو ببست |
اگر چه کعبه اقبال جان من باشد
هزار کعبه جان را بگرد تست طواف |
در پرده صد هزار سیه کاریست
این تند سیر گنبد خضرا را |
مشکل عشق نه در حوصله ی دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد |
در دام روزگار چرا چونان
شد پایبند، خاطر آزادت |
روز اول رفت دينم در سر زلفين تو
تا چه خواهدشددرين سودا سرانجامم هنوز |
اکنون ساعت 06:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)