غلام همت آن رند عافيت سوزم
که در گداصفتی کيمياگری داند //// م |
مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست // ن |
نی قصه آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت |
حرفت کو؟ ;)
تا بال و پرم بود ز دامم مرهاندی امروز رهاندی که مرا بال و پری نیست // د |
در آستين جان تو صد نافه مدرج است وان را فدای طره ياری نمیکنی //// م |
ما زبان اندرکشیدیم از حدیث خلق و روی
گر حدیثی هست با یارست و با اغیار نیست // ت |
تو را ز کنگره عرش میزنند صفير
ندانمت که در اين دامگه چه افتادست //// ب |
بهر امتحان ای دوست گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم کز طلب خجل مانی // ط |
طایر دولت اگر باز گذاری بکند یار بازآید و با وصل قراری بکند //// ف |
فکــر بلـبـل همــه آنـست که گـل شـد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش // ه |
همای زلف شاهين شهپرت را دل شاهان عالم زير پر باد //// ق |
قد همه دلبران عالم
پیش الف قدت چو نون باد خ |
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا را //// ض |
ضامن شدم از بهر نجات همه کس
بر من بنویس سیات همه کس ب |
باش تا دستش ببندد روزگار پس به كام دوستان مغزش برآر |
رسیدم در بیابانی که عشق از وی پدید آید
بیابد پاکی مطلق در او هر چه پلید آید س |
در سبزه نشین و می روشن میخور کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو |
وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد
مرده آن تن که بدو مژده جانی نرسد س |
سمند بادپاي از تك فروماند شتربان همچنان آهسته مي راند //// ش |
شب رفت و شکوه های دلم ناشنیده ماند
این آرزو به وعده فردا گذاشتم // ... |
سرکش مشو که چو شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا ل |
من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم |
لیلی ز سر ترنج بازی
کردی ز زنخ ترنج سازی آ |
ای کاش که جای آرمیدن بودی یا این ره دور را رسیدن بودی //// ه |
هر حیاتی که ز نان رست همان نان طلبد
آب حیوان به لب هر حیوانی نرسد // ... |
در خاك بيلقان برسيدم به عابدي گفتم مرا به تربيت از جهل پاك كن گفتا برو چو خاك تحمل كن اي فقيه ياهرچه خواندهاي همه درزير خاك كن /// ص |
صحرا خوشست لیک چو خورشید فر دهد
بستان خوشست لیک چو گلزار بر دهد ح |
حیی که بقدرت سرو رو می سازد همواره هم او کار عدو می سازد |
در چشم من نیاید خوبی هیچ خوب
نقاش جسم جان را غیبی صور دهد ک |
کس مشکل اسرار اجل را نگشاد کس یک قدم از دایره بیرون ننهاد //// ن |
ندا رسید به جانها که چند میپایید
به سوی خانه اصلی خویش بازآیید ر |
روزگاريست که سودای بتان دين من است غم اين کار نشاط دل غمگين من است //// ث |
ثبت است به کار روزگارم
بر دیده وظیفه ی تو دارم // ... |
ميان دو تن آتش افروختن نه عقل ست و خود در ميان سوختن //// ف |
فراغتی دهدم عشق تو ز خویشاوند
از آنک عشق تو بنیاد عافیت برکند ز |
زان يار دلنوازم شکريست با شکايت گر نکته دان عشقی بشنو تو اين حکايت //// ل |
لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد
ما را چه جرم اگر کرمش با شما نکرد ب |
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حيران بگشای لب که فرياد از مرد و زن برآيد //// ذ |
ذکر رخ و زلف تو دلم را
وردیست که صبح وشام دارد ی |
يكدم كه دوست فتنه خفته است زينهار بيدار باش تا نرود عمر بر فسوس //// ح |
اکنون ساعت 09:33 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)