تا چو مجمر نفسی دامن جانان گیرم
جان نهادیم بر آتش ز پی خوش نفسی |
یکی زین سفره نان خشک برد آن دیگری حلوا
قضا گوئی نمیدانست رسم میزبانی را |
امروز به جای تو کسم نیست
کز تو به خودم نماند پروا |
از آستان پیر مغان سر چرا کشیم
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است |
تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست
عشق خود نیست اگر تا نفس آخر نیست |
تو نیز از قصههای روزگار باستان گردی
بخوان از بهر عبرت قصههای باستانی را |
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ |
آفتابی کز وی این عالم فروخت
اندکی گر پیش آید جمله سوخت |
تو بیخود و ایام در تکاپو است
تو خفته و ره پر ز پیچ و تابست |
تواضع زگردان فرازان نکوست گدا گرتواضع کن خوی اوست |
اکنون ساعت 10:53 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)