صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم |
غم دل با تو نگویم که نداری غم دل با کسی حال توان گفت که حالی دارد |
دل من به دور رويت ز چمن فراق دارد
كه چو سرو پايبند است و چو لاله داغ دارد |
آلام تو لب تاب به سرو چمن آموخت تمکین دو شوخی به غزال ختن آموخت افروختن و سوختن و جامه دریدن پروانه ز من،شمع ز من،گل ز من آموخت |
در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به درآیی |
نرود مرغ سوی دانه فراز
چون دگر مرغ بیند اندر بند |
زلف او دام است و خالش دانة آن دام و من براميد دانه اي افتاده ام در دام دوست ديوان حافظ ... |
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمند تو رستگارانند |
دریاب دمی صحبت یاران که دگربار
چون رفت نیاید به کمند آن دم وساعت |
بخنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی
مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد |
اکنون ساعت 05:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)