سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد
جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسيد //// م |
مشو، مشو، ز من خستهدل جدا ای دوست
مکن، مکن، به کفاند هم رها ای دوست برس، که بیتو مرا جان به لب رسید، برس بیا که بر تو فشانم روان، بیا ای دوست // ك |
کو جلوهای ز ابروی او تا چو ماه نو
گوی سپهر در خم چوگان زر کشيم //// ی |
يارب اين قافله را لطف ازل بدرقه باد
كه ازو خصم به دام آمد ومعشوقه به كام |
پس حرفتون كو ؟!;)
میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان |
سلام پس حرفت خودت کو ;)
نوح تويي روح تويي فاتح و مفتوح تويي سينه مشروح تويي بر در اسرار مرا //// ج |
جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد
یاری که تحمل نکند یار نباشد گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت بسیار مگویید که بسیار نباشد // ... |
در آتش و در سوز من شب مي برم تا روز من اي فرخ پيروز من از روي آن شمس الضحي //// .... |
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست // ز |
زان باده تيز و تلخ پاسخ بفزاي حلاوت جواني در بزم سراي شاه جانا نظاره شاهدان جاني //// ل |
لیـلی و مجنـون اگر می بود در دوران تو
این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو // ح |
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان يکاد بخوانيد و در فراز کنيد //// ش |
شراب خانگيم بس مي مغانه بيار
حريف باده رسيده اي رفيق توبه وداع ن |
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نيم شب دوش به بالين من آمد بنشست // ت |
تشویش وقت پیر مغان میدهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر می کنند //ب |
بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشی
طاير سدره اگر در طلبت طاير نيست // گ |
گفتن «نه»به تو سخت است ولی باور کن
جز یخ وبرف،نه رمزی و نه رازی دارم //ل |
لاف عشق و گله از يار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنين مستحق هجرانند //د |
دردا دل و جان من و این در به دری ها
شادا دل و جانی که به زنجیر بدن بود! /ر |
رهرو ان نيست كه گهي تند گهي خسته رود
رهرو ان است كه اهسته و پيوسته رود (ث) |
ثــواب روزه و حـــج قـبـول آنکس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد // ت |
تا چه شوند عاشقان روز وصال اي خدا چونك ز هم بشد جهان از بت با نقاب ما //// غ |
غبار راه طلب کيميای بهروزيست
غلام دولت آن خاک عنبرين بويم // ج |
جمالش آفتاب آمد جهان او را نقاب آمد وليكن نقش كي بيند بجز نقش و نگاري را //// ف |
فاش میگويم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم // م |
مسلمانان مسلمانان چه بايد گفت ياري را كه صد فردوس مي سازد جمالش نيم خاري را |
حرف؟؟
من چرخش تصويرم سر گيجه نمي گيرم بگــذار که تـقـديـرم هـمـواره بــچـرخــاند ت |
تن همي گويد به جان پرهيز كن از عشق او جانش مي گويد حذر از چشمه حيوان چرا //// ج |
جام در دست به صحراي قيامت آيد
هر که از گردش چشمان تو مدهوش شود ژ |
ژاله بر برگ سمن همچون عرق بر روي او
لاله در صحن چمن مانند آن رخسار نيست //// ق |
قسمت این بود که کامم زتو حاصل نشود
ورنه زیـن بیـش شـب و روز دعـا نتوان کرد // د |
در منزل وصل توشه اي نيست مرا
وز خرمن عشق خوشه اي نيست مرا /////ع//// |
عقل آمد و گفت من چه گويم اين بخت و سعادت سني را اين بوي گلي كه كرد چون سرو هر پشت دوتاي منحني را //// چ |
چو هر خاکی که باد آورد فیضی برد از انعامت
زحال بنده یاد آور که خدمتکار دیرینم //ن |
نهادستی ز عشقم حلقه در گوش
بدین عیبم خریدی باز مفروش ک |
كشتي شكستگانيم اي باده شرطه بر خيز باشد كه باز بينيم ديدار اشنا را {ب} |
بدوان از پي مردان بنگر از چپ و راست جسته از سنگ ستاره ز قمر مه روتر //// ف |
فرياد ز دست فلك اينه گون
كز جور و جفاي او جگر دارم خون ي |
يار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پيک صبا پيغامی //// ه |
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را // ... |
اکنون ساعت 09:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)