آمدی تا کم کنی از وسعت چشم انتظاری های من؟
یا که میخواهی بیا فزایی به حجم بی قراری های من؟ //ع |
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد میبرد شيوه بیوفايی //// د |
در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد م |
من بي لب لعل تو چنانم كه مپرس تو بي رخ زرد من ندانم چوني //// ل |
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح داغ دل بود به امید دوا بازآمد // ... |
در عشق خلاصه جنون از من خواه
جان رفته و عقل سرنگون از من خواه صد واقعه روز فزون از من خواه صد باديه پر آتش و خون از من خواه //// .... |
پدر خوب است و مادر نازنین است
برادر میوه روی زمین است بگردی دور دنیا را سراسر نبینی مونسی مانند خواهر ک |
کس نيست که افتاده آن زلف دوتا نيست
در رهگذر کيست که دامی ز بلا نيست //// ش |
شکر خدا که از مدد بخت کار ساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست ر |
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گويی ولی شناسان رفتند از اين ولايت //// ط |
طوطی نگوید از تو دلاویزتر سخن
با شهد میرود ز دهانت به در سخن آ |
آن سيه چرده که شيرينی عالم با اوست
چشم ميگون لب خندان دل خرم با اوست //// ص |
صد جوی آب بستهام از دیده بر کنار
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت ب |
باش تا دستش ببندد روزگار
پس به كام دوستان مغزش برآر //// ح |
حافظ بدست حال پریشان تو ولی
بر بوی زلف یار پریشانیت نکوست // ... |
تا بتواني مدام مي باش به ذكر كز ذكر ترا راه نمايند به فكر //// ن |
نکند میل دل من به تماشای چمن
که تماشای دل آن جاست که دلدار آن جاست س |
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
به دست مرحمت يارم در اميدواران زد //// ت |
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
نشود فاش كسي آنچه ميان من و توست // ش |
شرح اين قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروايی //// و |
وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
ساقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را // ... |
از بس خوبي كه در پس پرده منم اي بيخبران عاشق خود خواهم شد //// د |
داني كه چيست دولت ديدار يار ديدن
در كوي او گدايي بر خسروي گزيدن |
حرفت کو؟;)
نشنيدستي كه آه دلسوختگان بر حضرت رحمتش گذرها دارد //// ف |
فطرت و فلسفه ی هستی من سوختن است
از من آسایش و آرامش بیهوده مخواه //ت |
تشنه باديه را هم به زلالی درياب
به اميدی که در اين ره به خدا میداری //// ب |
باز،با این همه ای دوست بدان،جایی هست
که در آن بتوان یک،دو،سه ساعت آسود //ن |
نصيحتگوی رندان را که با حکم قضا جنگ است
دلش بس تنگ میبينم مگر ساغر نمیگيرد //// س |
سرزنشم مكن اگر از همه پا كشيده ام
طبع لطيف آدمي با همه سر نمي كند // ب |
باده خور غم مخور و پند مقلد منيوش
اعتبار سخن عام چه خواهد بودن //// ش |
شاه گفتش پس بگو تدبیر چیست
چارهی آن مکر و آن تزویر چیست چ |
چوگان حکم در کف و گويی نمیزنی
باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی //// ژ |
ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد....................... وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
ض |
ضمير هر درخت اي جان ز هر دانه كه مي نوشد شود بر شاخ و برگ او نتيجه شرب او پيدا //// ذ |
ذره ذره جمع گردد
وانگهی دریا شود ظ |
ظلمتم كي بقا كند كه درو تابد آن كهرباي پنهاني ////.... |
هزار بلبل دستان سرای عاشق را
بباید از تو سخن گفتن دری آموخت و |
واعظان کاين جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار ديگر میکنند //// ج |
جز باده لعل نیست در روی زمین
تلخی که هزار جان شیرین ارزد د |
دلا، چون عاشق یاری، به درد او گرفتاری
همی کن ناله و زاری، که عاشق زار اولیتر // ي |
اکنون ساعت 07:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)