پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   احمد شاملو Ahmad Shamlou (http://p30city.net/showthread.php?t=1794)

ماهین 10-31-2012 12:40 PM

احمد شاملو
 
به تو دست می سایم و جهان را در می یابم ،
به تو می اندیشم
و زمان را لمس کنم
معلق و بی انتها
عریان .
می وزم ، می بارم ، می تابم .
آسمانم
ستارگان و زمین،
و گندم عطر اگینی که دانه می بندد
رقصان
در جان سبز خویش .
از تو عبور می کنم
چنان که تندری از شب
می درخشم
و فرو می ریزم.

احمد شاملو

مستور 10-31-2012 08:37 PM

باغ آینه - احمد شاملو
 
باغ آینه


من
بر می خیزم !
چراغی در دست
چراغی در دلم
زنگار روحم را صیقل می زنم
آینه ای برابر آینه ات می گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم


ماهین 10-31-2012 11:23 PM

نه !
هرگز شب را باور نکردم ،
چرا که
در فراسو های دهلیزش
به امید دریچه ای
دل بسته بودم ...

مستور 10-31-2012 11:31 PM

طرح - از احمد شاملو
 
طرح


شب
با گلوی خونین
خوانده است
دیرگاه
دریا
نشسته سرد
یک شاخه
در سیاهی جنگل
به سوی نور
فریاد می کشد


احمد شاملو

ماهین 11-01-2012 09:21 AM

احمد شاملو
 
همه لرزش دست و دلم ار آن بود
که عشق
پناهی گردد
پروازی نه
گریز گاهی گردد
آی عشق !آی عشق
چهره ابی ات پیدا نیست
و خنکای مرحمی
بر شعله ی زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون
آی عشق ! آی عشق
چهره سرخ ات پیدا نیست
غبار تیره ی تسکینی
بر حضور وهن
دنج رهایی
بر گریز حضور
سیاهی بر آرامش آبی
و سبزه ی برگچه بر ارغوان
آی عشق !آی عشق!
رنگ آشنایت
پیدا نیست !

احمد شاملو

مستور 11-01-2012 08:49 PM

از مرک - احمد شاملو
 
از مرگ

هر گز از مرگ نهراسیده ام
اگر چه دستانش از ابتذال شکننده تر بود
هراس من
همه از مردن در سرزمین است
که مزد گور کن
از بهای آزادی آدمی
افزون تر است
احمد شاملو

ماهین 11-01-2012 09:04 PM

راست است ،
که صاحبان دل های حساس نمی میرند !
بلکه بی هنگام نا پدید می شوند ...

احمد شاملو

مستور 11-01-2012 09:11 PM

و حسرتی - از شاملو
 
و حسرتی

نه
تردیدی بر جای بمانده است
مگر قاطعیت وجود تو
کز سرانجام خویش
به تردیدم می افکند
که تو جرعه ی آبی
که غلامان
به کبوترا می نوشانند
از آن پیشتر
که خنجر
به گلو گاه شان نهند

احمد شاملو

افسون 13 11-17-2012 08:13 AM

غزلی در نتوانستن

با دستهای گرم تو
کودکان توأمان آغوش خویش
سخن ها می توانم گفت
غم نان اگر بگذارد

نغمه در نغمه درافکنده
ای مسیح مادر، ای خورشید
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد

رنگ ها در رنگ ها دویده
ای مسیح مادر ، ای خورشید
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد


چشمه ساری در دل و آبشاری در کف،
آفتابی در نگاه و فرشته ای در پیراهن
از انسانی که توئی
قصه ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد

مستور 11-19-2012 01:08 AM

آخر بازی


باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد
که مادران سیاه پوش
داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد...
هنوز از سجاده ها
سر بر نگرفته اند !!

احمد شاملو


اکنون ساعت 10:56 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)