غم
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید |
ماه
اي فروغ ماه حسن از روي رخشان شما آب روي خوبي از چاه زنخدان شما |
ماه
چراغ و چشم آسمان ! ستاره ها تو - ماه تو پس از تو تار می شود شب تمام خانه ها |
چشم
یک چشم من اندر غم دلدار گریست چم دگرو حسود بود و نگریست چون روز وصال آمد اورا بستم گفتم نگریستی نباید نگریست |
وصال وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به به شمشيرم زد و با کس نگفتم که راز دوست از دشمن نهان به |
شمشير
زير شمشير غمش رقص کنان بايد رفت کان که شد کشته او نيک سرانجام افتاد |
غم غم غريبی و غربت چو بر نمیتابم به شهر خود روم و شهريار خود باشم ز محرمان سراپرده وصال شوم ز بندگان خداوندگار خود باشم |
شهريار من مرا پابست هجران کرد و رفت
شهر را بر من ز هجر خويش زندان کرد و رفت |
هجران
ای خدا این وصل را هجران مکن سرخوشان عشق را نالان مکن |
نالان
منم آن قمري نالان که از بس سنگ بيدادم زدند از هر طرف از باغت اي سرو روان رفتم |
اکنون ساعت 07:42 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)