تا با تو بودم شادم نكردي
رفتم ز كويت يادم نكردي |
بازم حرف انتخابی؟
یاس بوی مهربانی می دهد عطر دوران جوانی می دهد ف |
فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست "ح" |
حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند خ |
خلوت دل نيست جاي صحبت اغيار
ديو چو بيرون رود فرشته در آيد ل |
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشق بازان چنین مستحق هجرانند ک |
كس ندانست كه سر منزل مقصود كجاست
آنقدر هست كه بانگ جرسي مي آيد ج |
جان ز تو جوش می کند دل ز تو نوش می کند
عقل خروش می کند بی تو بسر نمی شود چ |
چهرهی یوسف ز سیلی گرمی بازار یافت
سایهی دستی ز اخوان وطن میخواستم! ر |
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند ط |
طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد
دو راه است این که در نزدیکی منزل یکی گردد ص |
صلاح از ما چه می جویی که مستان را صلا گفتیم
به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم ز |
ز دو ديده خون فشانم زغمت شب جدايي
چه كنم كه هست اينها گل باغ آشنايي ب |
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی پ |
پیش از آن دم که کند خاک تو را در دل خون می به دست آر که خون در جگر خاک کنی ف |
فریاد که آن ساقی شکر لب سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد ق |
قدری بخند و ازرخ قمری نمای ما را!
سخنی بگوی و از لب شکری نمای مارا ج |
جرعه جام بر اين تخت روان افشانم
غلغل چنگ درين گنبد مينا فكنم..... گ" |
گفت نداني سزاش و خيز و فراز آر
آنكه بگفتي چنانكه گفتي نتوان ث |
سحر را همصدای بی قراریم
سروش صبح فصل نوبهاریم بیا با رنگ و بار ما در آمیز که بوی غنچه را آینه داریم ظ |
از زحمتتان ممنون اما اگر دقت فرماييد حرف مورد نظر من با برداشت شما كمي فرق دارد دقت كنيدث نه س
ظالم نفس خود است هرکه در این روزگار انده پیمان خورد می نخورد آشکار |
حرف انتخابی؟
رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک ش |
شمس و قمر در زمين حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد ت |
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هرکسی کند ادراک ه |
هر كه آمد عمارتي نوساخت
رفت و منزل به ديگري پرداخت ي |
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد ج |
جهان تا بود شهرياران بود
پيامم بر تاجداران بود ك |
که رستم منم کم مماناد نام
نشیناد بر ماتمم پور زال ی |
يار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
يار تويي غار تويي خواجه نگدار مرا و |
ورایدون که زین کار هستم گناه
جهان آفرینم ندارد نگاه ظ |
ظلم کم کن بر تن خود تا که ثبت از دست دین
آید اندر نامهی عمرت وهم لا يظلمون خ |
خدا را کم نشین با خرقه پوشان
رخ از رندان بی سامان بپوشان ح |
حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست
كه آشنا سخن آشنا نگه دارد ه |
همی کند سودابه از خشم موی
همی ریخت آب و همی خست روی چ |
چندان بزنندش اي خداوند
كز خانه بدر رهش نباشد ج |
جرعه جام بر اين تخت روان افشانم
غلغل چنگ درين گنبد مينا فكنم..... "خ" |
خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت
حيوان خبر ندارد ز جهان آدميت |
تا چه کند با رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد ل |
لشکرکش گردون چو درآید به حمل
فرماندهی گیتی به نشابور شود م |
من و شمع صبحگاهی سزد ار به هم بگرییم
که بسوختیم و از ما بت ما فراغ دارد ق |
اکنون ساعت 12:14 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)