او هنگامي كه ستارگان را با تلسكوپ غول پيكر خود نگاه مي كرد متوجه شد كه نور متصاعد شده از ستارهها به انتهاي رنگ قرمزطيف جابجا مي شود و اين جابجايي، هنگامي كه ستاره از زمين دورتر مي شد، بيشتر خودش را نشان مي داد. اين كشف تاثير تكان دهندهاي در دنياي علم داشت زيرا طبق قوانين شناخته شده فيزيك، پرتوهاي طيف نوري كه به سمت نقطه ديد حركت مي كنند به رنگ بنفش متمايل مي شوند در حاليكه پرتوهاي طيف نوري كه از نقطه ديد به بيرون مي آيند به رنگ قرمز متمايل مي شوند. در طول مشاهدات هابل، مشخص شد كه نور ستارگان متمايل به قرمز مي باشند. اين به اين معني بود كه نورها هميشه از سمت ما تغيير مسير مي دهند.
قبل از اين اكتشاف، هابل كشف مهم ديگري كرده بود: ستارهها و كهكشان راه شيري نه تنها از ما دور مي شدند بلكه از يكديگر نيز دور مي شدند. تنها نتيجه گيري را كه مي توان از دور شدن اجسام از يكديگر در جهان گرفت اين است كه جهان دائماً در حال” انبساط“ مي باشد.
براي آنكه بهتر بفهميم، ميتوانيم جهان را مثل بدنه بالني در نظر بگيريم كه در حال باد شدن است. همانطور كه نوك بدنه بالن بر اثر باد شدن از هم باز مي شود، اجسام نيز در فضا از يكديگر، هنگامي كه كيهان انبساط پيدا مي كند، دور مي شوند.
در واقع اين موضوع از لحاظ تئوريكي حتي پيشتر نيز كشف شده بود. آلبرت اينشتين(Albert Einstein) كه بزرگترين دانشمند قرن شناخته شد، پس از محاسباتي كه در تئوريهاي فيزيكي انجام داد به اين نتيجه رسيد كه جهان نمي تواند ساكن باشد. با اين وجود، او تنها به اين خاطر كه نمي خواست با طرح همه گير و شناخته شده جهان ساكن در عصر خود درگيري ايجاد كند، اين كشف را فاش نكرد. بعدها اينشتين درصدد شد كه فاش نكردن كار خود را بعنوان” بزرگترين اشتباه زندگياش“ تلقي كند. متعاقباً اين مسئله از سوي مشاهدات هابل معلوم شد كه جهان در حال انبساط بسر مي برد.
در اين صورت جهان در حال انبساط، چه اهميتي براي وجود جهان دارد؟
انبساط جهان دلالت بر اين موضوع دارد كه اگر جهان به صورت معكوس به گذشته باز مي گشت، ثابت مي شد كه آغاز جهان از نقطه اي واحد بوده است. محاسبات نشان مي دهند كه” نقطه واحد“ كه تمام ماده جهان را در برمي گيرد مي بايستي” حجم صفر“ و” تراكم بيكران“ داشته باشد. جهان از طريق انفجار واحد با حجم صفر شكل گرفت. اين انفجار بزرگ كه نماد شروع جهان بود به نظريه” انفجار بزرگ“ (Big Bang) نامگذاري شد و اين فرضيه به اين نام شناخته شده است.لازم به ياد آوري است كه” حجم صفر“ عبارتي لفظي است كه جهت كاربردهاي توصيفي بكار مي رود. علم قادر است مفهوم” نيستي“ را، كه ماوراي محدوده فكري بشر مي باشد، تنها از طريق توصيف آن بعنوان” نقطه با حجم صفر“ معين كند. در حقيقت” نقطه بدون حجم“ به معناي” نيستي“ مي باشد. جهان از نيستي بوجود آمده است. به بيان ديگر، جهان آفريده شده است.
فرضيه انفجار بزرگ نشان مي داد كه در ابتدا تمام اجسام در جهان از يك منشاء بوجود آمده و سپس از يكديگر جدا شدند. اين حقيقت كه توسط فرضيه انفجار بزرگ آشكار گرديد،14 قرن پيش در قرآن، زماني كه مردم دانش كمي درباره جهان داشتند، به آن اشاره شد:
آيا كافران نديدند كه زمين و آسمانها بسته بود ما آنها را بشكافتيم و از آب هرچيز را زنده گردانديم چرا باز به خدا ايمان نمي آورند؟ (سوره الانبياء، آيه 30
همانطور كه در اين آيه به آن اشاره شد، همه چيز حتي” زمين و آسمان“ كه هنوز آفريده نشده بودند توسط انفجار بزرگ از نقطه اي واحد بوجود آمد و جهان كنوني را با جدا شدن از يكديگر شكل داد.
هنگامي كه ما گفته هاي اين آيه را با نظريه انفجار بزرگ مقايسه مي كنيم، به اين نكته پي مي بريم كه اين دو فرضيه كاملاً با يكديگر تطبيق دارند. با اين وجود انفجار بزرگ بعنوان فرضيه علمي، تنها در قرن بيستم مطرح شد.
انبساط جهان يكي از بزرگترين مداركي است كه جهان از هيچ آفريده شده است. اگرچه اين واقعيت تا قرن بيستم توسط علم كشف نشد، اما خداوند واقعيت اين امر را براي ما در1400 سال پيش در قرآن فاش كرد:
كاخ آسمان رفيع را ما بقدرت خود برافراشتيم و مائيم كه بر هر كار عالم مقتدريم و زمين را بگسترديم. سوره الذاريات، آيه:47