یک اشارت و تو بر قتل جهان بسیار است
در کمینی که تویی تیر و کمان بیکار است |
ای شادی راز تو هزاران شادی
وز تو به خرابات هزار آبادی وان سرو چمن را که کمین بندهی تست از خدمتت آزاد و هزار آزادی |
تا سوی خرابات شد آن شاه خرابات
همواره منم معتکف راه خرابات |
هست غاری جان رهبانان عشقت معتکف
کرده رهبان مبارک پر ز نور این غار را |
بگذشت روز با تو جانا به صد سعادت افغان که گشت بیگه ترسم ز خیربادت گویی مرا شبت خوش خوش کی به دست آتش آتش بود فراقت حقا و زان زیادت عاشق به شب بمردی والله که جان نبردی الا خیال خوبت شب میکند عیادت ... |
عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدند
همه از نرگس مخمور تو خمار شدند |
برو کار میکن مگو چیست کار
که سرمایه جاودانی است کار |
روزی که مرا ز من ستانی
ضایع مکن از من آنچ دانی تا با تو چو خاص نور گردم آن نور لطیف جاودانی تا چند کنم ز مرگ فریاد با همچو تو آب زندگانی |
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم |
به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد |
اکنون ساعت 03:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)