در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید
بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی |
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر بیک موی تر شوی |
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت |
تا آسمان ز حلقه بگوشان ما شود
کو عشوه ای ز ابروی همچون هلال تو |
*هیچ کس اشکی برای مانریخت
هرکه با ما بود از ما می گریخت* * چند روزیست حالم دیدنیـــست حال من ازاین وآن پرسیدنیست* *گاه بر روی زمین زل می زنـــــم گاه بر حافظ تفاءل می زنـــــــم* * حافظ دیوانه فالم را گرفــــــــت یک غزل آمد که حالم را گرفــــت* *ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم!* |
مگه قاعده بازی رو بلد نیستی
وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به |
هر نقش که دست عقل ببند
جز نقش نگار خوش نباشد |
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
ز هر در میدهـم پندش ولیکن در نمیگیرد |
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن |
نیست بر نقش دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم |
اکنون ساعت 10:23 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)