غزل بگو امشب ای دل من!برای امیرعباس انصاری
تمام ابیات مهربانی ، فدای امیرعباس انصاری هوای داغی دوباره دارم،هوایی از غربت نیستان هوای اشعار سبز سلمان، هوای امیر عباس انصاری ببرمرا تا نماز دلها،به فصلهای سپید باور مرا بیفشان به دامن عشق، به پای امیرعباس انصاری کجاست راه نهایت دل؟کجاست راه اجابت محض کجاست ای عشق اسمانی؟خدای امیرعباس انصاری اینو الان گفتم ببخشی امیر جان اگه کمی وکسری داره |
نقل قول:
دست شما درد نکنه:cool: هم خانه و هم کعبه و هم بتخانه توئی تو...:21: هم قافیه شدیم هم ردیف هم ترجیح بند شدیم هم رفتیم گل میخ:21: همون امیر کافی بود دست شما درد نکنه ;) یه کم زیاد همچین اسم طویل و دراز بنده در این شعر تکرار شد;) یه کم هم همچین کار داره ولی در کل دست شما درد نکنه تهش هم که معلوم نشد ما خدامونو کجا جا گذاشتیم... که حقیقت داره_:2: نام سلطان عشق خیلی در صنعت شعر و مدیحه سرایی برای امام حسین (ع) به عنوان لقبی ممتاز به کار میره: سلطان عشق گـر سوز عشق در دل مـــــا رخنه گر نبود سلطان عشق را به سوى ما نظر نبود جــــان در هـــــواى ديــــدن دلـــدار داده ام بايـــد چه عذر خواست متاع دگر نبود آن ســــر كــــه در وصال رخ او به باد رفت گـــر مانـــــده بود در نظر يار سر نبود مـــــوسى اگــــر نديد به شاخ شجر رُخش بــی شک درخت معـرفتش را ثمر نبود گـر بار عشق را به رضا می كشى چه باك خــــاور به جــــا نبــــود و يا باختـر نبود بلقيس وار گـــر در عشقش نمــــــى زديم* مــــا را به بـــارگــاه سليمان گذر نبود گــــر مرغ باغ قدس به وصلش رسيده بود در جمــع عاشقان تو بى بال و پر نبود شعر از امام خمینی (ره) *= منظور درب زدنه. دق الباب |
امیرعباسی، ای انصاری ما
ردیف وقافیه کم داری اما تهی شد چنته ام چیزی ندارم برایت مثنوی گفتم بفرما: غزل یا مثنوی فرقی ندارد که «یاد» این احترامت را گذارد قبول از ما نما این دوک نخ را ندارم من جز این ران ملخ را :63: |
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی درافتی به پایش چومور |
یاد چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمههای تو بست |
رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد |
تمام ذهن من آغشته شد به بیتابی
وحجم چشم مرا غضب کرده بی خوابی بگو،محمد به من که از این انجماد می میرم چرا از آن تب سوزنده ات نمی تابی؟ به من بتاب و در من طلوع کن ای محمد اگر چه درهمه من کسی نمی یابی..................................... عجب خیال لطیفی ،تو با منی ،اما همیشه گم شده ای در تلالویی آبی |
دل مست آنچنان که روال محبت است
چشم انتظار خنده کال محبت است جاپای یک سوار در این دشت می تپد هم او که پاسخی به سوال محبت است |
عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق
گوشه گیران را ز آسایش طمع باید برید |
تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد
این قدر دانم که از شعر ترش خون میچکید |
اکنون ساعت 08:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)