تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است |
ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق که نامی خوشتر از اینت ندانم وگر هر لحظه رنگی تازه گیری به غیر از زهر شیرینت نخوانم |
مشغول عشق جانان گر عاشقیست صادق در روز تیرباران باید که سر نخارد بیحاصلست یارا اوقات زندگانی الا دمی که یاری با همدمی برآرد دانی چرا نشیند سعدی به کنج خلوت کز دست خوبرویان بیرون شدن نیارد |
در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گل
بربست مشاطهوار پیرایهٔ گل از سایه به خورشید اگرت هست امان خورشید رخی طلب کن و سایهٔ گل |
لاابالی چه کند دفتر دانایی را؟ طاقت وعظ نباشد سر سودایی را! آب را قول تو با آتش اگر جمع کند نتواند که کند عشق و شکیبایی را ... |
اگر شاه بیند به من بخشدش
مگر اختر نیک بدرخشدش فردوسی |
شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی آوای تو می خواندم از لابتناهی آوای تو می آردم از شوق به پرواز شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی |
یکی پاسخ نامه باید نوشت
پدیدار کرد همه خوب و زشت فردوسی |
تا چند زنم به روی دریاها خشت بیزار شدم ز بت پرستان کنشت خیام که گفت دوزخی خواهد بود که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت |
تو فرزند آنی که فرخنده شاه
بدو داد تاج از میان سپاه فردوسی |
اکنون ساعت 08:31 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)