پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 08-28-2011 11:02 AM


فستیوال مجسمه های زنده در اسپانیا

فستیوال مجسمه های زنده در اسپانیا ( تصویری) تصاویر زیر متعلق به یک خیابان در اسپانیا میباشد که در فستیوال های سالیانه ای که برگزارد میشود اشخاص مختلف خود را به صورت مجسمه در میاورند و برای ساعت ها به یک حالت و بدون حرکت می ایستند. آنها در مقابل این کار زیبا توسط شهروندان و توریست ها مبالغی را به صورت هدیه دریافت میکند .
http://faza.comlu.com/images/458e7509aa5f.jpg

http://faza.comlu.com/images/8c2ac6f92a1c.jpg

http://faza.comlu.com/images/f5baf594e919.jpg



behnam5555 08-28-2011 11:17 AM


behnam5555 08-28-2011 01:31 PM

پیرترین جانور زنده جهان

جاناتان ( Jonathan ) نام لاک‌‏پشتی ست ۱۷۹ ساله در جزیره سینت هلینا ( Saint Helena ) که متعلق به بریتانیا می باشد.


این لاک‌پشت زاده ۱۸۳۲ می باشد که در سال ۱۸۸۲ در سن ۵۰ سالگی از جزیره سیشل ( Seychelles ) به عنوان هدیه همراه با ۳ لاک‌پشت دیگر به جزیره سینت هلینا آورده شد.
وی در سال ۱۹۳۰ توسط فرماندار سر اسپنسر دیویس ( Sir Spencer Davis ) نام گذاری شد و ادامه زندگی خود را در خانه و مزرعه فرمانداری این جزیره گذرانده است.
در سال ۲۰۰۸ روزنامه تلگراف در مقاله ای که در سایتش منتشر کرد ادعا کرد عکسی سیاه و سفید که در سال ۱۹۰۰ از یک لاک‏‏‌پشت در کنار یک زندانی جنگ بوئر ( Boer War ) گرفته شده است جاناتان می باشد که در آن موقع ۷۰ سال داشته است.




جاناتان در طول عمر خود ۸ پادشاه بریتانیایی ، از جورج پنجم ( George IV ) تا ملکه الیزابت دوم ( Elizabeth II ) و همچنین ۵۰ نخست وزیر را پشت سر گذاشته است.
و پس از گذشت سال ها هنوز سالم و سر حال می باشد و همراه با پنج لاک‌پشت دیگر به نام های دیوید ، اسپیدی ، اما ، فردریکا و میرتل ( David, Speedy, Emma, Fredrikca and Myrtle ) در مزرعه رسمی فرمانداری جزیره سینت هلینا زندگی می کند.
این لاک پشت بسیار بزرگ پیرترین جانور زنده جهان می باشد.




behnam5555 08-28-2011 01:34 PM

زنی دو سال به کاسه توالت چسبیده بود!!!!

شبکه اینترنتی ایرانیان مقیم تورنتو (ایرانتو) – مقامات محلی ایالت کانزاس آمریکا ، از یک ماجرای عجیب در شهر Ness City خبر دادند.

زنی 35 ساله از دو سال پیش در خانه دوست پسر خود هنگام مراجعه به دستشویی، به کاسه توالت چسبیده و به همان شکل باقی مانده بود.

پزشکان پس از انتقال وی به بیمارستان، کاسه توالت را جدا کردند. آنان اعلام کردند هیچگونه عامل فیزیکی یا شیمیایی در خصوص چسبیدن بدن او یافت نشده و ظاهرا وی شخصا به مدت دو سال بر روی توالت متوقف شده و طی این مدت طولانی خود را در دستشویی حبس کرده بود و به همان صورت نیز می خوابید.

پلیس محلی، در این رابطه به خبرنگاران گفت، دوست پسر 36 ساله او ادعا کرده است که این زن خود مانع اعلام موضوع به پلیس یا اورژانس شده است.
وی همچنین اضافه کرده است که هر روز برای او غذا و آب می برده و از او درخواست می کرد که از دستشویی خارج شود. اما آن زن هر بار می گفت: شاید فردا!با این وجود او اظهار می داشت که نیاز به کمک ندارد و نمی خواهد آنجا را ترک کند. مقامات بیمارستانی حال او را رضایتبخش اعلام کردند و گفتند وی حاضر به همکاری با درمانگرها یا وکلا نیست.آنان همچنین وجود مشکلات روانی یا معلولیت جسمی در زن را رد کردند.
هنوز هویت این زوج مشخص نشده است.


behnam5555 08-28-2011 01:35 PM


روشهایی براي ضربه فني کردن کسالت

اگر 19 روش زير را انجام دهيد كسالت ديگر معنا نخواهد داشت

براى اين كه به زندگى احساس بهترى ببخشيد و حسى جديد داشته باشيد بايد روش هايى را در زندگى به كار ببنديد. در اينجا 19 روش تازه و جديد را براى اين كه در روزهاى دلگير و خسته كننده پاييز و زمستان احساس بهترى پيدا كنيد به كار ببنديد.

1 - دوست خودتان باشيد

سعى كنيد همان طور كه با صميمى ترين دوستانتان برخورد مى كنيد، با خودتان نيز رفتار كنيد. وقتى كه دوستى يا كسى كه به او علاقه داريد در وضعيت روحى بدى به سر مى برد و از شما كمك مى خواهد براى او چه مى كنيد؟

از او مى خواهيد تا نگران نباشد. به او مى گوييد استراحت كند يا به نوعى سرخودش را گرم كند و به مشكلش فكر نكند و ...

در اين حالت و در اين روزها به خودتان نيز همان توصيه ها را بكنيد.

2 - احساس پرواز كنيد

در جايى قرار بگيريد كه سكوت و آرامش دارد. براى دقايقى تصور كنيد پرنده اى هستيد كه در آسمان لايتناهى در حال پرواز است. همانگونه كه ابرها در آسمان حركت مى كنند، سعى كنيد مشكلات را از جلوى چشمانتان عبور دهيد. اين روش به شما ياد مى دهد كه به خاطر بياوريد مشكلات قابل عبور و گذر هستند و هميشه در كنار ما نخواهند ماند.

3 - رنگ نارنجى

از زمان هاى قديم «رنگ درمانى» جزو موارد بسيار مهمى بوده كه توسط روان شناسان شناخته شده است. از رنگ ها براى كاهش استرس در بيماران و دادن آرامش به آنها استفاده زيادى شده و مى شود. روان شناسان معتقد هستند كه رنگ نارنجى باعث افزايش حس خوشبينى، اشتياق و شانس آوردن است. براى اين كه اين احساس در شما شناور شود چند شاخه گل نارنجى در گلدان بگذاريد و به آنها نگاه كنيد. تابيدن نور نارنجى يا ليوان هايى به اين رنگ نيز به شما احساس شادى مى دهد. اكنون كه دراوايل زمستان هستيم مى توانيد يك سبد نارنگى، خرمالو يا پرتقال روى ميز بگذاريد.



4 - خريدهاى ارزان

همه مردم وقتى موفق مى شوند هنگام خريد تخفيف بگيرند شاد مى شوند؛ براى اين كه حس شادمانى را در خود تقويت كنيد ارزان تر خريد كنيد و پولهايتان را پس انداز كنيد تا در مواقع ضرورى به كارتان بيايد و بتوانيد در آن زمان ها احساس آرامش و شادى كنيد.

5 - شكلات بخوريد

زنان به خوردن شكلات بخصوص قبل از عادت ماهيانه علاقه مند هستند زيرا تحقيقات نشان داده كه شكلات باعث مى شود حالات و روحيات افراد تغيير كند. شكلات ميزان سروتونين و اندروفين خون را زياد مى كند و اين دو هورمون باعث شادمانى مى شود. سعى كنيد گاهى شكلات بخوريد، تا اين احساس در شما تقويت شود.

6 - مشكلات را دور بريزيد

هرچه را كه به نظرتان مى آيد در زندگى موجب ايجاد مشكل و ناراحتى برايتان شده ، روى كاغذى بنويسيد. سپس تك تك موارد را بخوانيد و روى آن خط قرمز بكشيد و سپس وقتى براى تمام موارد راهكار پيدا كرديد، كاغذ را مچاله كنيد و دور بيندازيد.

7 - خوش بين باشيد

به مشكلات به گونه ديگرى نگاه كنيد. بر اين باور باشيد كه حتى مى توان سختى ها را نيز با نگاه ديگرى ديد. اميد به زندگى داشته باشيد. روان شناسان معتقدند اگر حتى اشخاص بيمار و بيماران لاعلاج اميد خود را از دست ندهند، بر بيمارى چيره خواهند شد. سعى كنيد در مواقع سختى به اين فكر كنيد كه افرادى كه وضعيت بسيار دشوارترى از شما دارند همواره در كنارتان هستند. برخورد كردن با مشكلات و موانع را بياموزيد تا احساس خوشبختى كنيد. براى داشتن زندگى خوب، بايد انرژى مثبت داشته باشيد.

8 - از هم تعريف كنيد

در زمانى كه از انجام كارهاى روزانه و يا در محيط كار كاملاً خسته شده ايد و هيچ انرژى و توانى برايتان نمانده است سعى كنيد لبخند بزنيد و بگوييد كه احساس خوبى داريد. در اين لحظات از اطرافيان خود و صفات خوبى كه دارند تعريف كنيد. خواهيد ديد كه بعد از لحظاتى روحيه شما تغيير خواهد كرد و احساس شادى در شما به وجود خواهد آمد.

9 - آنچه را دوست داريد بنويسيد

هر چيزى را كه مورد علاقه تان است و به آن عشق مى ورزيد روى كاغذى بنويسيد. اين كار حس خوبى به شما خواهد داد. زيرا متوجه مى شويد كه با برگشت به خاطرات گذشته زمانى به آنچه و آن كسانى كه در كنارتان زندگى كرده اند احساس محبت داشته ايد.

10 - حمام كنيد

بعد از شنا كردن در دريا احساس جوانى مى كنيد. براى اين كه احساس طراوت را در روزها و شب هاى پاييزى پيدا كنيد كافى است يك فنجان نمك داخل وان حمام بريزيد و آن را با آب گرم پر كنيد. با شمع هاى معطرى كه در كنار وان مى گذاريد، آرامش خاصى پيدا مى كنيد.

11 - موسيقى گوش كنيد

سعى كنيد براى لحظاتى موسيقى گوش كنيد. با موسيقى مى توانيد به آرامش ذهنى برسيد و مشكلات را فراموش كنيد. حتى اگر شده اين كار براى دقايقى يكنواختى زندگى را از بين مى برد.

12 - استراحت كنيد

وقتى كه از انجام كارهاى مختلف خسته شده ايد و تحت فشار زيادى قرار گرفته ايد، مطمئناً نمى توانيد كارى كنيد كه به اين مشكلات پايان دهيد. در اين مواقع بهتر است دست از كار بكشيد، كتاب جديدي برداريد، دراز بكشيد و شروع به خواندن كنيد. اين كار را حداقل براى يك ساعت هم كه شده انجام دهيد تا به اثرات بسيار مؤثر آن واقف شويد.

13 - با رنگ ها بازى كنيد

به سراغ مداد رنگى، گواش، آبرنگ و ماژيك كودكتان برويد و مثل آنها شروع به نقاشى كنيد. نقاشى حالات درونى تان را بازگو مى كند؛ همانطور كه يك كودك نيز با نقاشى احساس درون خود را به خوبى نشان مى دهد. با بازى كردن با رنگ ها احساس آرامش و شادى به شما دست خواهد داد.

14 - آزاد باشيد

سعى كنيد كارهايى را كه تمايل به انجام آن داريد به راحتى انجام دهيد. درست مثل كودكى كه دوست دارد آواز بخواند و از هيچ كس خجالت نمى كشد. اگر از آواز خواندن لذت مى بريد بدون اين كه خجالت بكشيد آواز بخوانيد. اگر از انجام اين كار جلوى ديگران مى هراسيد در جاى خلوتى آواز بخوانيد. موسيقى و تخليه احساسات با آواز، گردش خون شما را تنظيم مى كند و احساس خوبى به شما مى دهد.

15 - خدا را سپاس بگوييد

به ياد سه موفقيت آخرتان بيفتيد و با سپاسگزارى و شكرگزارى از خداوند و كشيدن يك نفس عميق، انرژى بيشتري ذخيره كنيد.

16 - خيرخواهى كنيد

كمك كردن به ديگران و نسبت به آنان خيرخواه بودن، احساس خوشايندى را به افراد مى بخشد. اين احساس بدن را پر از هورمونى مى كند كه احساس خوبى را بيشتر مى كند. به افراد نيازمندى كه در اطرافتان وجود دارد كمك كنيد، فرقى نمى كند كه ميزان و نوع اين كمك چه باشد، مهم اين است كه خيرخواه باشيد.



17 - به عكس هاى قديمى نگاه كنيد

آلبوم هايتان را ورق بزنيد و به عكس دوستان و اقوام نگاه كنيد. با ديدن آنچه كه در گذشته بوده و خاطرات سال هاى قبل لبخندى روى لب هاى شما خواهد نشست و احساس خوبى در وجودتان برپا خواهد شد.

18 - پيغام جديد تلفنى بگذاريد

اگر تلفن همراه تان يا تلفن خانه تان پيغام گير دارد، جملات جديد و متفاوتى روى آن بگذاريد. مى توانيد روى اين پيغام گير بگوييد: «براى دعوت كردن من به ميهمانى يا شام، بعد از شنيدن صداى بوق پيغام بگذاريد!» مى توانيد جوكى تعريف كنيد يا جمله اى طنز روى پيغام گيرتان ضبط كنيد. اين كار، به خود شما و كسى كه به شما تلفن زده شادى مى بخشد.

19 - بوهاى شادى آفرين

بعضى از بوها براى تغيير احساس انسان شناخته شده اند. گل رز، بابونه، شمعدانى معطر، ليمو و بالنگ از جمله اين بوها هستند. اين بوها را به عنوان خوشبوكننده و معطركننده هوا و فضا مورد استفاده قرار دهيد.

behnam5555 08-28-2011 01:39 PM



آدیداس کیست یا چیست؟

آدیداس
شاید امروزه نام و علامت آدیداس برای کسی نا آشنا نباشد. نام و علامتی که هرکسی را نا خداگاه بیاد ورزش می اندازد.

اما اینکه این علامت و نام چه مفهومی دارد و از کجا آمده برای اکثر ما سوال است. نام آدیداس امروزه نه فقط برای ورزشکاران و علاقمندان به ورزش، بلکه برای اشخاص دیگر به عنوان استاندارد کیفیت لباس و تجهیزات ورزشی شناخته می شود.

آدیداس کیست؟

در سال 1920 آدولف داسلر (Adolf Dassler) جوان بیست ساله آلمانی شروع به ساخت کفشهای ورزشی کرد و سعی کرد که کفشهای زیبا و با کیفیت را تولید کند. پس از استقبال خوب و شناخته شدن محصولات او، آدولف به فکر ثبت شرکت و پیدا کردن نامی برای محصولات خود افتاد. چون خانواده و دوستان او را آدی (Adi) صدا می کردند او از کلمه Adi و سه کلمه از نام خانوادگی خود استفاده کرد، و نام Adidas را برای شرکت و محصولات خود برگزید.

او همچنین برای محصولات خود که در آن زمان فقط کفش های ورزشی بودند، لوگویی را طراحی کرد. شرکت آدیداس و لوگوی آن در سال 1948 به ثبت رسیدند. چندی بعد او به فکر گسترش شرکت خود افتاد و همچنین محصولات خود را فقط به ارایه کفش ورزشی احاطه نکرد. لباسها و گرمکن های ورزشی نیز به محصولات آدیداس اضافه شدند. سپس آدیداس تجهیزات ورزشی مانند توپ و راکت نیز تولید کرد.

با گسترش محصولات آدیداس، آدولف داسلر علامت جدیدی برای شرکت و محصولات خود انتخاب کرد. این علامت از شکل کلی کفش گرفته شده بود. علامت جدید دارای سه نوار – از کوتاه به بلند – بود. چون آدولف نام آدیداس را از کلمه اول نام کوچک و سه کلمه نام بزرگ خود برگزیده بود، پس انتخاب تعداد سه نوار نیز همین ایده را برای او همراه داشت.

آدی داسلر سعی کرد که از طراحان باسلیقه و حرفه ای لباس استفاده کند. کیفیت و زیبایی همیشه شعار او و همکارانش بود.

علامت طرح 1972

در سال 1972 آدی و همکارانش به این نتیجه رسیدند که تغییری را در لوگوی آدیداس انجام دهند. چون همان سال مسابقات المپیک در شهر مونیخ برگزار می شد، آنها از المپیک ایده گرفتند. در این لوگوی جدید سه برگ - که نشانه سه قاره شرکت کننده در المپیک بود – در کنار هم قرار گرفتند. سه خط نیز در پایین این برگها عبور می کرد.


یک سال بعد آدیداس علامت خود و آرم سه نوار را ثبت بین المللی کرد. آدولف داسلر در سن 78 سالگی یعنی در سال 1978 درگذشت و سهام این شرکت برای پسر و خانواده اش ماند. اما در سال 1989 خانواده داسلر از شرکت بیرون رفتند و آدیداس به شرکتی "سهامی عام" تبدیل شد.

adidas-Solomon
در سال 1997 آدیداس شرکت Solomon Group را خرید و با آن شرکت یکی شد. Solomon Group وسایل و تجهیزات اسکی و کوهنوردی تولید می کرد. با خرید این شرکت، نام Adidas به Adidas-Solomon تغییر پیدا کرد.

امروزه آدیداس در اکثر کشورهای دنیا دارای شعبه و نمایندگی است. کارمندان این شرکت بیش از 13 هزار نفر هستند. آدیداس در اکثر رقباتها و تورنومنتهای معتبر جهانی مانند المپیک به عنوان یکی از حامیان اصلی حضور دارد.

آرم کنونی این شرکت، دومین آرمی است که آدولف طراحی کرده بود، با این تفاوت که زیر آن نوشته adidas نیز وجود دارد.

behnam5555 08-28-2011 01:47 PM

زندگي نامه انيشتين به روایت سال

۱۸۷۹- تولد: ۱۴ مارس اولم (آلمان)
۱۸۹۴- ترك تحصيل بعد از گذراندن يك ترم در دبيرستان مونيخ، اقامت در ايتاليا و ترك تابعيت آلمانى
۱۸۹۶- ادامه تحصيل در دبيرستانى در سوئيس و آغاز تحصيلات دانشگاهى در مدرسه پلى تكنيك زوريخ
۱۹۰۰- اخذ مدرك از مدرسه پلى تكنيك زوريخ
۱۹۰۱- اخذ تابعيت سوئيس
۱۹۰۳- ازدواج با ميلوا ماريك (همكلاسى اش)
۱۹۰۵- چاپ چند مقاله معروف در «آنالن در فيزيك» (از جمله مقاله هاى مربوط به نظريه نسبيت خاص و توضيح اثر فتوالكتريك)
۱۹۱۴- تدريس در دانشگاه برلين (استاد فيزيك نظرى)
۱۹۱۶- تكميل نظريه نسبيت عام
۱۹۱۹- جدايى از ميلوا و ازدواج با دختر عمويش الزا
۱۹۲۱- اخذ جايزه نوبل به خاطر خدماتش به فيزيك نظرى
۱۹۲۷- مطالعه در باب مبانى فلسفى مكانيك كوآنتومى
۱۹۳۳- خروج از آلمان و اقامت در پرينستون آمريكا به خاطر فشار نازى ها
۱۹۳۹- نامه به روزولت درباره خطر دستيابى نازى ها به بمب هسته اى
۱۹۵۳- طرح نظريه وحدت نيروها
۱۹۵۵- مرگ بر اثر حمله قلبى، ۱۸ آوريل

• اينشتين كه بود

http://www.knowclub.com/paper/images/Anshtain2.jpg

آلبرت اينشتين در ۱۴ مارس ۱۸۷۹ برابر با ۲۴ اسفند ۱۲۵۷ در شهر اولم آلمان به دنيا آمد. يك سال بعد با خانواده اش به مونيخ رفت. تحصيلات خود را در مونيخ آغاز و در سوئيس دنبال كرد. دوره دبيرستان را در آراو در سوئيس به پايان رسانيد و در دارالفنون زوريخ به تحصيل فيزيك و رياضى ادامه داد تا آنكه در ۱۹۰۵ دكتراى خود را گرفت.
اينشتين به معلمى علاقه داشت اما تا مدت دو سال نتوانست شغل ثابتى به دست آورد و با تدريس خصوصى و جانشينى معلمان ديگر زندگى خود را مى گذراند. سرانجام به عنوان بازرس در دفتر ثبت علائم و اختراعات سوئيس استخدام شد. هفت سال در آنجا ماند و فرصت خوبى براى ادامه مطالعات و تكميل نظرات خود داشت و توانست مقاله هاى تاريخى و به يادماندنى خود را در مجله آلمانى رويدادهاى فيزيكى سال منتشر كند و به شهرت دست يابد. آلبرت در سال ۱۹۰۹ به دانشگاه زوريخ دعوت شد و به استادى دانشگاه آلمانى پراگ و استادى دارالفنون زوريخ برگزيده شد. در ۱۹۱۴ عضويت فرهنگستان علوم پزشكى و رياست مؤسسه وريك كايزر ويلهلم را پذيرفت و همكار ماكس پلانك، والتر نرنست، اروين شرودينگر و ماكس فون لاوه شد. شهرت آلبرت با اعلام نظريه نسبيت عام در سال ۱۹۱۶ به اوج خود رسيد و پس از تائيد آن در كسوف سال ۱۹۱۹ (۱۲۹۸ ش) شهرت جهانى يافت. با روى كار آمدن هيتلر در آلمان اينشتين كه يهودى بود، مورد آزار و بى حرمتى قرار گرفت و به آمريكا مهاجرت كرد و در آن جا به عضويت مؤسسه مطالعات پيشرفته پرينستون درآمد.
در سال ۱۹۳۹(۱۳۱۸ ش) به درخواست چند نفر از دوستانش به فرانكلين روزولت رئيس جمهور آمريكا نامه نوشت و در آن از سلاح خطرناك اتمى كه در آلمان مورد مطالعه بود خبر داد و او را تشويق به مطالعه درباره سلاح اتمى كرد. همين كار سبب شد كه آمريكا در استفاده از انرژى اتمى از آلمان جلو افتد و نخستين بمب اتمى در آمريكا ساخته و به كار گرفته شود. استفاده از بمب اتمى و كشتار جمعيت زيادى در ژاپن سبب شد، اينشتين به طرفدارى از برقرارى صلح برخيزد و اعلاميه جلوگيرى از جنگ و صرف نظر كردن از جنگ هسته اى را كه برتراند راسل فيلسوف انگليسى تنظيم كرده بود، امضا كند. از اين رو است كه گروهى ثمره فعاليت علمى اينشتين را بمب اتم و جنگ هسته اى مى دانند و به او نفرين مى فرستند و گروهى ديگر او را بزرگترين دانشمند سراسر تاريخ بشر مى دانند كه جهان به بن بست رسيده علم را نجات داد و با بيان نظريه هاى خود راه علم و انديشه را هموار كرد.
روزى كه اينشتين رمق فكر كردن نداشت
اينشتين در نوجوانى علاقه چندانى به تحصيل نداشت. پدرش از خواندن گزارش هايى كه آموزگاران درباره پسرش مى فرستادند، رنج مى برد. گزارش ها حاكى از آن بودند كه آلبرت شاگردى كندذهن، غيرمعاشرتى و گوشه گير است. در مدرسه او را «باباى كندذهنى» لقب داده بودند. او در ۱۵ سالگى ترك تحصيل كرد، در حالى كه بعدها به خاطر تحقيقاتش جايزه نوبل گرفت!
شايد شما نيز اين جملات را خوانده يا شنيده باشيد و شايد اين پرسش نيز ذهن شما را به خود مشغول كرده باشد كه چگونه ممكن است شاگردى كه از تحصيل و مدرسه فرارى بوده است، برنده جايزه نوبل و به عقيده برخى از دانشمندان، بزرگ ترين دانشمندى شود كه تاكنون چشم به جهان گشوده است؟
با مطالعه دقيق تر زندگى اين شاگرد ديروز، پاسخ مناسبى براى اين پرسش پيدا خواهيم كرد. آلبرت بچه آرامى بود و والدينش فكر مى كردند كه كندذهن است. او خيلى دير زبان باز كرد، اما وقتى به حرف آمد، مثل بچه هاى ديگر «من من» نمى كرد و كلمه ها را در ذهنش مى ساخت. وقتى به سن چهار سالگى پاگذاشت، با بيلچه سر خواهر كوچكش را شكست و با اين كار ثابت كرد كه اگر بخواهد، مى تواند بچه ناآرامى باشد!
پدر و مادر آلبرت به بچه هاى كوچك خود استقلال مى دادند. آنان آلبرت چهارساله را تشويق مى كردند كه راهش را در خيابان هاى حومه مونيخ پيدا كند. در پنج سالگى او را به مدرسه كاتوليك ها فرستادند. آن مدرسه با شيوه اى قديمى اداره مى شد. آموزش از طريق تكرار بود. همه چيز با نظمى خشك تحميل مى شد و هيچ اشتباهى بى تنبيه نمى ماند و آلبرت از هر چيزى كه حالت زور و اجبار و جنبه اطاعت مطلق داشته باشد، متنفر بود. اغلب كسانى كه درباره تنفر اينشتين از مدرسه، معلم و تحصيل نوشته اند، به نوع مدرسه، شيوه تدريس معلم و مطالبى كه اين دانش آموز بايد فرا مى گرفت، كمتر اشاره كرده اند. بازخوانى يك واقعه مهم در زندگى اينشتين ما را با مدرسه محل تحصيل او آشناتر مى كند: روزى آلبرت مريض بود و در خانه استراحت مى كرد. پدرش به او قطب نماى كوچكى داد تا سرگرم باشد. اينشتين شيفته قطب نما شد. او قطب نما را به هر طرف كه مى چرخاند، عقربه جهت شمال را نشان مى داد. آلبرت كوچولو به جاى اين كه مثل ساير بچه ها آن را بشكند و يا خراب كند، ساعت ها و روزها و هفته ها و ماه ها به نيروى اسرارآميزى فكر مى كرد كه باعث حركت عقربه قطب نما مى شود. عموى آلبرت به او گفت كه در فضا نيروى ناديدنى (مغناطيس) وجود دارد كه عقربه را جابه جا مى كند. اين كشف تاثير عميق و ماندگارى بر او گذاشت. در آن زمان، اين پرسش براى آلبرت مطرح شد كه چرا در مدرسه، چيز جالب و هيجان انگيزى مثل قطب نما به دانش آموزان نشان نمى دهند؟! از آن به بعد، تصميم گرفت خودش چيزها را بررسى كند و به مطالعه آزاد مشغول شود. اينشتين ده ساله بود كه در دبيرستان «لويت پولت» ثبت نام كرد. در آن موقع، علاقه بسيارى به رياضى پيدا كرده بود. اين علاقه را عمويش اكوب و يك دانشجوى جوان پزشكى به نام ماكس تالمود در وى ايجاد كرده بودند. تالمود هر پنجشنبه به خانه آنان مى آمد و درباره آخرين موضوعات علمى با آلبرت حرف مى زد. عمويش نيز او را با جبر آشنا كرده بود. اينشتين در دوازده سالگى از تالمود كتابى درباره هندسه هديه گرفت. او بعدها آن كتاب را مهم ترين عامل دانشمند شدن خود عنوان كرد. با اين كه آلبرت در خانه چنين علاقه اى به رياضيات و فيزيك نشان مى داد، در دبيرستان چندان درخششى نداشت. او در نظام خشك و كسل كننده دبيرستان، علاقه اش را به علوم از دست مى داد و نمراتش كمتر و كمتر مى شدند. بيشتر معلمانش معتقد بودند كه او وقتش را تلف مى كند و چيزى ياد نمى گيرد. هرچند اينشتين به قصد اين درس مى خواند كه معلم شود نه فيزيكدان، اما از معلمان خود دل خوشى نداشت و از زورگويى آنان و حفظ كردن درس هاى دبيرستان، دل پرخونى داشت. از اين رو، خود را به مريضى زد و با اين حيله، مدتى از دبيرستان فرار كرد! چون معلم ها نيز از او دل خوشى نداشتند، شرايط را براى اخراج او از مدرسه فراهم كردند. اينشتين بعدها در اين باره گفت: «فشارى كه براى از بر كردن مطالب امتحانى بر من وارد مى آمد، چنان بود كه بعد از گذراندن هر امتحان تا يك سال تمام، رمق فكر كردن به ساده ترين مسئله علمى را نداشتم!» اينشتين بعدها مجبور شد در دبيرستان ديگرى ديپلم خود را بگيرد و سرانجام با هزار بدبختى گواهينامه معلمى را دريافت كند. بعد از آن، مدتى معلم فيزيك در يك مدرسه فنى شد، اما چون روش هاى خشك تدريس را نمى پسنديد، پيشنهادهايى در مورد تدريس به رئيس مدرسه داد كه پذيرفته نشدند و به اين ترتيب بهانه اخراج خود را فراهم كرد.اينشتين پس از اين واقعه، زندگى دانشجويى را برگزيد و پس از فارغ التحصيلى، در اداره ثبت اختراعات به كار مشغول شد. او از كار كردن در اين اداره راضى بود. عيب دستگاه هاى تازه اختراع شده را پيدا مى كرد و در ساعت ادارى، وقت كافى داشت تا به فيزيك فكر كند. در همين اداره بود كه مقاله هاى متعددى نوشت و در مجلات معتبر منتشر كرد. جالب اين كه دانشمند بزرگ كه با فرضيات خود انقلابى در جهان دانش به پا كرد، در شرايطى كار مى كرد كه براى هر دانشمند ديگرى غيرممكن بود! او نه با فيزيكدان حرفه اى تماس داشت و نه به كتاب ها و مجلات علمى مورد نياز دسترسى داشت. در فيزيك فقط به خود متكى بود و كس ديگرى را نداشت كه به او تكيه كند! اكتشافات او چنان خلاف عرف بودند كه به نظر فيزيكدانان حرفه اى، با شغلى كه او به عنوان يك كارمند جزء در دفتر ثبت اختراعات داشت، سازگار نبودند. برگرفته از كتاب اينشتين در ۹۰ دقيقه - جان و مرى گريبين /ترجمه پريسا همايون روز .
بررسى جزئيات زندگى آلبرت اينشتين نابغه قرن
ترجمه: على عبدالمحمدى
او تجسم خرد ناب بود، استادى كه انگليسى را با لهجه آلمانى تكلم مى كرد، كسى كه چهره اش به عنوان يك كليشه خنده دار در هزاران عكس و فيلم به نمايش درآمده است. سيماى منحصر به فرد او با آن موهاى بلند و آشفته بلافاصله قابل تشخيص بود، نظير «ولگرد كوچك» اثر ماندگار «چارلى چاپلين» كمدين مشهور سينماى جهان. چهره او به اندازه همان خانم هاى شيك پوشى كه در تالارهاى مجلل برلين و هاليوود مثل پروانه دور او مى چرخيدند شناخته شده بود. با اين حال، او به طرز غير قابل تصورى عميق بود نابغه اى بين نوابغ ديگر كه صرفاً با انديشيدن توانست دريابد كه جهان با آنچه به نظر مى رسيد تفاوت دارد. حتى اكنون دانشمندان در مواجهه با نظريات عالمانه او مثل نظريه «نسبيت عام» اظهار شگفتى مى كنند. «ريچارد فينمن» كه خود در زمره دانشمندان برجسته معاصر بود در اين باره گفته است: «من هنوز نمى توانم بفهمم كه او چطور به اين موضوع مى انديشيد.» اما فيزيكدان بزرگى كه ما در اينجا از او سخن مى گوييم به طرز شگفت انگيزى ساده رفتار مى كرد. مثلاً او عادت داشت كه كراوات ها و جوراب هايش را با عرقگيرها و زيرپيراهنى هاى پروانه اى عوض كند. او كلمات قصار پُرمغزى را بر زبان جارى مى ساخت و به آسانى حل معادلات رياضى قادر بود تا اشعار نامربوط بسرايد. مثلاً او مى گفت: «دانش چيز شگفت انگيزى است، مشروط بر آنكه كسى مجبور نباشد از طريق آن امرار معاش كند.» بازى پرتاب حلقه ها او را مشغول مى كرد، ضمن اينكه او همواره تلاش مى كرد تا به اشكال مختلف خود را به عنوان يك يهودى پاكدل يا يك هنرمند پُرآوازه بشناساند. هر كارتون سازى آرزو مى كرد تا مدلى همانند او داشته باشد. ايده هاى او درست همانند ايده هاى «داروين» (ديرينه شناس برجسته) غوغايى در جهان دانش بر پا مى كرد و عملاً فرهنگ معاصر، از نقاشى تا شعر، را تحت تأثير قرار مى داد. در آغاز، حتى بسيارى از دانشمندان مفهوم واقعى «نسبيت» را درك نمى كردند كه اين يادآور سخن كنايه آميز و بديع «آرتور ادينگتون» متخصص بذله گوى فيزيك نجومى است كه وقتى از او پرسيده شد «آيا درست است كه فقط سه نفر مفهوم نسبيت را درك كرده اند» پاسخ داد «من دارم تلاش مى كنم بفهمم كه نفر سوم كيست.» به طور كلى، نگاه جهانيان به مفهوم «نسبيت» نگاهى منتظرانه و خيره شونده بود. براى بسيارى از انديشمندان بزرگ دهه ۱۹۲۰ از «دادائيست» ها تا «كوبيست» ها و حتى فرويدين ها (طرفداران نظريات زيگموند فرويد)، اما قضيه تا حدى فرق مى كرد. اينان «نسبيت» را منطبق بر واقعيت هاى امروز جهان يافته بودند و نگاه ايشان بازتاب دهنده چيزى بود كه «ديويد كاسيدى» مورخ برجسته حوزه دانش به اختصار آن را «چشم انداز معاصر» مى ناميد: «خزان حكومت هاى استبدادى، تحولات گسترده در قلمرو نظم اجتماعى و در واقع هر آنچه در قرن بيستم دچار آشوب و تلاطم مى شد.»
• مردى براى تمام فصول
تأثيرات برانگيزاننده «اينشتين» نابغه علمى قرن بيستم بر پندارهاى عمومى در سراسر زندگى او و پس از آن ادامه پيدا كرد. آرامگاه ترسناك او به آهن ربايى براى جذب پويندگان راه دانش و آگاهى تبديل شد. قيم هاى «اينشتين» محرمانه خاكسترهاى جسد او را در هوا پراكندند. اما آنها شكست خوردند، لااقل تا اندازه اى، توسط يك آسيب شناس زرنگ كه مغز «اينشتين» را بيرون كشيد تا شايد در آينده بتواند رازهاى نبوغ ذاتى او را كشف كند. همين چند سال پيش بود كه عده اى از محققان كانادايى با بررسى بقاياى نمك سود شده مغز «اينشتين» دريافتند كه نرمه جانبى ديواره مغز او بزرگتر از حد معمول بوده است. گفتنى است كه اين قسمت از مغز انسان به عنوان مركزى براى انديشيدن پيرامون محاسبات و شبيه سازى هاى فضايى نقش حساسى را ايفا مى كند. اما دانشمندان به همين اندازه بسنده نكرده اند و نامه ها و دستنوشته هاى قديمى «اينشتين» را براى پى بردن به ابعاد واقعى نبوغ او مورد مطالعه قرار داده اند. اين حقايق نامكشوف سرانجام پس از سال ها مقاومت قيم هاى «اينشتين» كه ظاهراً اشتياق فراوانى به مخفى نگهداشتن نبوغ خالق نظريه «نسبيت» نشان داده اند در حال آشكار شدن است. بر خلاف كاريكاتور خنده آورى كه «اينشتين» را با موهايى ژوليده و بدون آرايش به تصوير كشيده و همواره دختركان محصل را در انجام تكاليف خانگى درس رياضى و تحقق عينى هر هدف ارزشمندى يارى داده است، «آلبرت» آنگونه كه اسناد مربوطه نشان مى دهند مردى بوده كه زندگى شخصى مغشوش اش تفاوت هاى بارزى با انديشه هاى روشن او پيرامون جهان هستى داشته است. او قادر بود تا گاهى خونگرم و گاهى خونسرد باشد؛ او پدرى بسيار مهربان و شيفته فرزندان خود بود اما معمولاً دور از محيط خانواده حضور داشت؛ او همسرى فهميده براى بانوى سختگير خانه بود، اما گرم گرفتن با خانم هاى بدكاره را هم بلد بود. «فيليپ فرانك» دوست و نگارنده زندگينامه «اينشتين» درباره اين ويژگى نابغه دوران ما مى نويسد: «آلبرت رفتار زننده و عجيبى را با زنان غريبه از خود بروز مى داد. او خيلى سريع با اين قبيل افراد گرم مى گرفت، اما بلافاصله پس از صميمى شدن روابط پا پس مى كشيد و به آن پايان مى داد.» «اينشتين» خود در برابر هر خواسته اى براى كشف ويژگى هاى روحى و روانى اش مقاومت مى كرد. به عنوان مثال، او پيشنهاد يك تحليلگر فرويدى را براى دراز كشيدن روى تخت و تن دادن به آزمايش هاى روانكاوانه رد كرد. با وجود اين، كنجكاوى پيرامون خصايل ذاتى او همچنان ادامه دارد، به طورى كه هم اكنون صدها عنوان كتاب با موضوعيت «اينشتين» در سايت جست وجوى اينترنتى Amazon.com يافت مى شود.
•تربيت و سوابق خانوادگى
اين نخستين فرزند خپله يك زوج بورژواى يهودى از جنوب آلمان قوياً تحت تأثير مادر تحكم جوى خود قرار داشت كه استعداد نسبتاً خوبى در ياد گيرى موسيقى داشت. همين اشتياق مادر باعث شد تا «آلبرت» كه استعداد خوبى را در نواختن ويولن و آموختن هنرمندى هاى آهنگسازان كلاسيكى از قبيل «باخ»، «موتزارت» و «شوبرت» بروز داده بود تشويق به ادامه فعاليت شود. در سال هاى كودكى و نوجوانى، «اينشتين» رفتارهاى مذهبى جالبى را به نمايش مى گذاشت. به عنوان مثال، او هميشه اعضاى خانواده اش را به خاطر مصرف گوشت خوك مورد سرزنش قرار مى داد. اما بعدها اين تعصب او ناپديد شد و جاى خود را به جست وجوى متون اوليه علمى و مطالعه كتاب كوچكى داد كه آموزه هاى هندسى را در خود نهفته داشت و حكم يك كتاب مقدس را براى او پيدا كرده بود. بدين ترتيب، «اينشتين» در تمام عمر خود به هر نوع اتوريته يا قدرتى ظنين باقى ماند.
پدر «آلبرت» كه يك مهندس آسان گير و مؤسس يك شركت ناموفق در صنعت نوظهور الكتروشيميايى بود تأثيرى كمتر از مادر بر شخصيت او گذاشت، هر چند اين پدر بود كه با اهداى يك قطب نماى اسباب بازى به عنوان هديه جشن تولد باعث شد تا «اينشتين» نخستين تجربه استدلالى خويش را از آن الهام بگيرد: «آلبرت» پنج ساله در شگفت مانده بود كه چه عاملى باعث مى شود تا سوزن قطب نما همواره به طرف شمال نشانه رود؟ در ۱۵ سالگى، «آلبرت» نخستين طغيان جوانى بزرگ خود را تجربه كرد. او كه به واسطه مهاجرت خانواده اش به شمال ايتاليا پس از بروز يك ناكامى شغلى ديگر براى پدرش به تنهايى در مونيخ زندگى مى كرد تصميم گرفت مدرسه ابتدايى اش را ترك كند تا از شر تمايلات نظامى گردانندگان آن خلاص شود. «اينشتين» تابعيت آلمانى خود را انكار كرد و سرانجام براى ادامه تحصيل وارد «پلى تكنيك زوريخ» شد كه به ام اى تى سوئيس معروف بود. در آنجا او عاشق يكى از دانشجويان همكلاسى خود به نام «ميله وا ماريچ» شد كه در رشته فيزيك تحصيل مى كرد. اگرچه خانم «ماريچ» قدرى از ناحيه پا مى لنگيد و سه سال هم بزرگتر از «آلبرت» بود، اما ظاهراً علاقه اين دو به يكديگر پايان ناپذير بود. «اينشتين» علايق شخصى خود را در زمينه هاى فيزيك و موسيقى با «ميله وا» سهيم مى دانست، او را «عروسك» خطاب مى كرد و حتى حاضر شد تا فرزند نامشروع او را كه دخترى رنجور بود سرپرستى كند. اين دو با وجود مخالفت هاى مادر «آلبرت» ازدواج كردند، اما وصلت آنها بعدها گسسته شد.
•نابغه اى اسير شهرت و محبوبيت
«اينشتين» در سال هاى جوانى به دليل پايبند نبودن به تعهدات زناشويى حتى يك بار مجبور شد تا از شوهر معشوقه قديمى اش پوزش بطلبد. «ميله وا» دريافته بود كه رابطه شوهرش با آن خانم از سر گرفته شده است و به همين دليل خواست تا مانع از تداوم آن شود. «آلبرت» بعدها دخالت همسرش را ناشى از حسادت ذاتى يك زن زشت نسبت به يك زن زيبا دانست و آن را سرزنش كرد. شايد از دست دادن دختر بيمار «ميله وا» يا وابستگى درونى «آلبرت» به علايق شغلى يا اوج گيرى شهرت او باعث شده بود تا بانوى خانه بيش از هر زمان ديگرى احساس ناراحتى كند. در آستانه جنگ جهانى اول، «ميله وا» بر خلاف ميل درونى خويش «اينشتين» را در سفر به برلين (مهد فيزيك اروپا) همراهى كرد، اما محيط تحمل ناپذير آنجا بلافاصله او را همراه دو فرزندش به زوريخ بازگرداند. در سال ۱۹۱۹ پس از سه سال بگو مگو و سپرى كردن روابط نامتعادل، «آلبرت» و «ميله وا» تصميم به جدايى از يكديگر گرفتند. «اينشتين» موافقت كرد كه پول جايزه نوبلى را كه او احساس اطمينان مى كرد كه به او تعلق خواهد گرفت به خانم «ماريچ» بدهد. با اين حال، آن دو بيشتر به خاطر فرزندان شان مجبور بودند به تماس هاى خويش ادامه دهند. فرزند بزرگتر كه «هانس آلبرت» نام داشت بعدها تا حد يك استاد برجسته هيدروليك در دانشگاه بركلى كاليفرنيا ترقى كرد، اما فرزند كوچكتر كه استعداد خود را در زمينه موسيقى و ادبيات آزموده بود بعدها در يك بيمارستان روانپزشكى در سوئيس به ديار باقى شتافت. «ميله وا» پس از جدايى از «آلبرت» تدريس خصوصى رياضيات و فيزيك را پيشه ساخت تا از اين راه بتواند هزينه هاى زندگى اش را تأمين كند. او برخلاف برخى تصورات كه «نسبيت خاص» را محصول فعاليت هاى مشترك او و «اينشتين» مى دانند هيچگاه چنين ادعايى را مطرح نساخت. «اينشتين» طولى نكشيد كه با عمو زاده مطلّقه خود «السا» طرح دوستى ريخت. اين زن كه آشپزى و تيماردارى «آلبرت» را عهده دار شده بود طى ماه هاى پى در پى كه «اينشتين» غرق در افكار بزرگ بود تا سرانجام توانست نظريه «نسبيت عام» را ارائه دهد صبورانه در كنار او حضور داشت. بر خلاف «ميله وا»، او (السا) فضاى شخصى مساعدى را براى «آلبرت» فراهم ساخته بود تا او هرچه بهتر بتواند به فعاليت هاى علمى خود رسيدگى كند. اما هر چه بر شهرت «اينشتين» افزوده مى شد، خانم هاى خوش سيماى بيشترى اطراف او را احاطه مى كردند، درست مثل ماهواره هايى كه گرد يك سياره مى چرخند. اينگونه هوسرانى هاى «آلبرت» خشم «السا» را كه سرانجام به عقد او درآمد برانگيخته بود، اما همانطورى كه او خطاب به يك دوست گفته است نابغه اى در حد و اندازه هاى شوهرش چطور مى توانست در برابر تبعات گريزناپذير شهرت و محبوبيت دوام بياورد.
• دشمنان از هر سو بر او مى تاختند
اگرچه شايد همسران «اينشتين» با اين ادعا مخالف باشند، اما شواهد تاريخى حكايت از وجود نوعى «حس اخلاقى عميق» در باطن «آلبرت» دارند. مثلاً در اوج جنگ جهانى اول، «اينشتين» با امضاى يك دادخواست ضد جنگ كه فقط سه دانشمند آلمانى ديگر به امضاى آن تن داده بودند خشم «قيصر» را برانگيخت. با اين حال، در اقدامى كاملاً متناقض، او به ساخت يك قطب نماى دقيق براى استفاده در زيردريايى هاى آلمانى كمك كرد. طى سال هاى پُرآشوب دهه ۱۹۲۰ كه خيزش تدريجى حزب نازى به رهبرى «هيتلر» (در نتيجه شكست سنگين آلمان در جنگ جهانى اول و بروز مصايب عديده اقتصادى) باعث انزواى يهوديان شده بود «اينشتين» به عنوان يك «فيزيكدان يهودى» هدف مطلوبى براى نشانه رفتن بود. با اين حال، نازى ها تنها دشمنان او نبودند. استالينيست ها نظريه «نسبيت» او را نماينده فردگرايى شايع در تفكر «كاپيتاليسم» مى دانستند؛ برخى اعضاى كليسا «نسبيت» را نظريه اى آميخته با كفر و الحاد ارزيابى مى كردند. اما خود «اينشتين» با اينكه نگرشى اسپينوزايى (غير شخصى) به «خداوند» داشت، غالباً از تلاش خود براى درك ماهيت شكل گيرى جهان توسط خدا سخن به ميان مى آورد. در واكنش به رشد تفكرات ضدسامى در آلمان، «اينشتين» به يك صهيونيست متعصب تبديل شد، هر چند او دغدغه هاى خويش را پيرامون حقوق اعراب در هر كشور يهودى به طور آشكار بيان مى كرد. «اينشتين» كه با به قدرت رسيدن نازى ها مجبور به ترك آلمان شده بود پذيرفت كه در مؤسسه جديد مطالعات پيشرفته در پرينستون، نيوجرسى، به فعاليت مشغول شود تا در سايه آن بتواند گوشه خلوتى را براى پيشبرد مهارت هاى علمى خود فراهم ببيند. (وقتى از او خواسته شد تا ميزان مبلغ دريافتى اش را به پيشنهاد خود تعيين كند بدون هيچ چشمداشتى رقم سالانه سه هزار دلار را مطالبه كرد. اما «السا» با سرسختى خاصى آن را به ۱۶ هزار دلار افزايش داد). با اينكه «اينشتين» تمام فكر و ذكر خود را معطوف «يكى سازى مفاهيم جاذبه و الكترومغناطيسم در يك كالبد رياضى واحد» كرده بود، اما وقتى صداى ترسناك ماشين نظامى آلمان را كه روز به روز بر پيشروى هاى خود در دو جبهه شرق و غرب مى افزود شنيد ترجيح داد چاره اى بينديشد. برخلاف پرهيزهاى اوليه در خصوص موضوع جنگ، «اينشتين» به نفع اقدام نظامى عليه «هيتلر» سخنرانى كرد. او بدون جنجال و هياهو زمينه ورود گروه هايى از آوارگان يهودى را به ايالات متحده آمريكا فراهم ساخت كه در بين آنها عكاس جوانى به نام «فيليپه هالسمن» حضور داشت كه بعدها معروف ترين عكس «اينشتين» را به ثبت رساند.
• تأسف بى فايده
وقتى «لئو سزيلارد» دانشمند مهاجر مجارستانى به «اينشتين» هشدار داد كه آلمان ها احتمالاً به بمب اتمى دسترسى پيدا كرده اند، او حتى با اينكه چيز زيادى درباره پيشرفت هاى جديد در فيزيك هسته اى نمى دانست خطر را با تمام وجود خويش احساس كرد. وقتى «سزيلارد» مطالبى را پيرامون واكنش هاى زنجيره اى به اطلاع «اينشتين» رساند او كاملاً شگفت زده شد و گفت: «من هرگز به طور جدى به اين قضايا نينديشيده بودم.» بعدها وقتى «اينشتين» خبر بمباران اتمى هيروشيما و ناكازاكى (شهرهاى بزرگ ژاپن) را شنيد آه سوزناكى كشيد و تأسف عميق خويش را ابراز كرد. پس از پايان جنگ جهانى دوم، «اينشتين» صراحت بيشترى را ضميمه كلام خويش ساخت. علاوه بر تلاش وافر براى تصويب يك ممنوعيت بين المللى در زمينه استفاده از جنگ افزارهاى هسته اى، او «مك كارتيسم» (سياست مقابله با تفكرات ظاهراً چپگرايانه در داخل آمريكا) را محكوم كرد و براى پايان دادن به «تعصب و نژادپرستى» اقدام به ارائه دادخواستى به دادگاه كرد. در اوج دوران جنگ سرد، اظهارات صريح و شفاف «اينشتين» اگرچه احترام فراوانى را برمى انگيخت، اما بعضاً انگ «سادگى و ناپختگى» به آن چسبانده مى شد. به عنوان مثال، مجله Life نام «آلبرت اينشتين» را به انتخاب خود در زمره ۵۰ شخصيت «ساده لوح و آلت دست» فهرست كرده بود. «كاسيدى» درباره ويژگى هاى ذاتى «اينشتين» مى گويد: «او يك حس اخلاقى آشكار داشت كه ديگران، حتى اخلاق گرايان ديگر، هميشه نمى توانند آن را ببينند.» فيزيكدان و تاريخ نگار برجسته هاروارد «جرالد هولتون» در اين باره مى افزايد: «اگر انديشه هاى اينشتين واقعاً خام و ناپخته باشند، شكل جهان نيز واقعاً چندان زيبا نخواهد بود.» اما هرچه باشد به نظر مى رسد كه غرايز مهربانانه و دموكراتيك «اينشتين» مى توانند «مدل سياسى ايده آلى براى قرن بيست و يكم» باشند و ما را براى تجسم بخشيدن به بهترين رؤياهاى خويش در قرن حاضر يارى دهند. پس آيا ما بايد انتظارى بيش از اين از مردى داشته باشيم كه با تلاش هاى خود به ۱۰۰ سال گذشته هويت بخشيد؟ منبع: Time, Jan.3,2000
• بن بست هاى فيزيك كلاسيك
نيوتن با كشف قانون جاذبه و قانون هاى حركت و ماكسول با بيان نظريه الكترومغناطيس، فيزيك كلاسيك را چنان قدرت بخشيدند كه توانست از عهده تفسير و توجيه بسيارى از پديده هاى مربوط به طبيعت برآيد. اما در سال هاى پايانى قرن نوزدهم، فيزيكدانان با پديده هاى جديدى روبه رو شدند كه قانون ها و اصل هاى شناخته شده فيزيك از حل آنها عاجز ماندند. بعضى از اين پديده ها عبارت بود از:

۱- معماى سرعت نور:
در سال ۱۸۸۷ مايكلس و مورلى به اندازه گيرى سرعت نور در امتدادهاى مختلف فضا پرداختند. براساس فرضيه اى كه آنان مطرح كرده بودند، سرعت هاى اندازه گيرى شده بين دو حد C+V و C - V خواهد بود (C سرعت سير نور در فضا و V سرعت حركت انتقالى زمين) است. اما برخلاف پيش بينى آنان سرعت سير نور نسبت به دستگاه اندازه گيرى در امتدادهاى مختلف فضا هميشه مقدار ثابت C بود. اين موضوع تجربى خلاف قانون جمع سرعت هاى نيوتن بود. چرا؟
۲- پديده فوتوالكتريك:
هرتز در سال ۱۸۸۷ پديده فوتوالكتريك را كشف كرد. او در برابر يك كمان الكتريكى كه مقدار زيادى اشعه فرابنفش تابش مى كرد الكتروسكوپ باردارى را قرار داد و مشاهده كرد وقتى اشعه فرابنفش كمان الكتريكى به صفحه فلزى تميزى برخورد كند كه به كلاهك الكتروسكوپ متصل است، الكتروسكوپ تخليه مى شود و اگر در برابر اشعه، تيغه شيشه اى قرار دهيم كه براى نور بنفش كدر باشد، الكتروسكوپ تخليه نمى شود. هرتز با آزمايش دريافت نور سرخ بسيار شديد نمى تواند سبب خالى شدن الكتروسكوپ شود، اما نور آبى رنگ ضعيف به خوبى الكتروسكوپ تخليه مى شود. اين پديده، قبول نظريه موجى نور و معادله ها و رابطه هاى موجود قابل توجيه نبود و راه حل جديدى را مى طلبيد.
۳- انفصالى بودن طيف تابشى و جذبى گازها:
گازها مى توانند طيف خطى و ناپيوسته را تابش يا جذب كنند و دليل اين پديده در فيزيك كلاسيك روشن نبود.
۴- تابش مداوم اتم ها:
بر طبق نظريه هاى فيزيك كلاسيك و فرضيه اتمى رادرفورد الكترون در اثر تابش بايد به هسته نزديك شود و روى آن قرار گيرد و در اين صورت طيف تابشى بايد متصل باشد. در حالى كه آزمايش اين پديده ها را تائيد نمى كند. چرا؟
۵- تابش جسم سياه:
تابش جسم سياه به صورت طيف پيوسته و شدت آن با توان چهارم دماى مطلق جسم متناسب است. اين پديده هم با نظريه هاى كلاسيك قابل توجيه نبود.
۶- خاصيت راديواكتيويته:
تابش پرتوهاى آلفا، بتا و گاما و تبديل يك عنصر به عنصر ديگر نيز با قانون هاى فيزيك كلاسيك توجيه پذير نبود. خلاصه با همه موفقيت هايى كه فيزيك كلاسيك داشت و نتيجه هايى كه در فناورى هاى حمل و نقل، ارتباطات و صنعت به دست آورده بود، در برابر اين پرسش به طور كامل ناتوان و به بن بست رسيده بود تا آنكه آلبرت اينشتين به حل اين معماها دست يافت.
• مقاله هاى اينشتين و فيزيك نوين
از ميان مجموعه مقاله هاى اينشتين مقاله اى كه او در سال ۱۹۰۵ عرضه كرد، اثر مهمى در پيشرفت علم داشته است. در آن مقاله پديده فوتوالكتريك را شرح مى دهد و با استفاده از نظريه كوانتوم پلانك نظريه فوتونى نور را بيان مى كند. بر طبق اين نظريه نور مانند انرژى هاى ديگر حالت كوانتومى دارد. كوانتوم نور را كه فوتون مى ناميم مقدار مشخص انرژى است كه اندازه آن، E، از رابطهhv = E به دست مى آيد كه v بسامد موج و h ثابت پلانك است.
بنابر اين نظريه هر چه بسامد نور بيشتر يا طول موج آن كمتر باشد، انرژى فوتون بيشتر است. چنانچه اين فوتون ها در مسير حركت خود به الكترون هايى برخورد كنند، جذب الكترون مى شوند و انرژى الكترون را بالا مى برند و در نتيجه الكترون مى تواند از ميدانى كه در آن قرار گرفته است، آزاد و خارج شود.
اينشتين به مناسبت توضيح پديده فوتوالكتريك جايزه نوبل سال ۱۹۲۱ فيزيك را دريافت كرد. نظريه فوتونى او نه فقط نور بلكه سراسر طيف موج هاى الكترومغناطيسى از موج هاى گاما تا موج هاى بسيار بلند را دربرمى گيرد و توضيح مى دهد.
موضوع دومين مقاله اينشتين حركت براونى بود. در سال ۱۸۲۷ رابرت براون (۱۸۵۸- ۱۷۷۳) گياه شناس و پزشك انگليسى حركت مداوم معلق دو مايع را مشاهده كرد و متوجه شد كه اين ذره ها با قطرى حدود يك ميكرون پيوسته به اين سو و آن سو حركت مى كنند. اينشتين همين آزمايش را در مقاله اى با استفاده از نظريه جنبشى ذره ها تعبير و تفسير كرد و از روى آن عدد آوودگادرو را به دست آورد.
اينشتين نظريه نسبيت خاص را در مقاله سوم معرفى كرد. در اين مقاله بود كه مفاهيم اساسى طبيعت موجى فضا، حجم، زمان و حركت به طور كامل تغيير كرد. اينشتين ضمن مطالعه هاى خود توانست مسئله سرعت نور را كه از مدت ها پيش تعجب دانشمندان را برانگيخته بود، حل وفصل كند.
او نظريه خود را براساس دو اصل زير قرار داد:
۱- سرعت نور در جهان ثابت است
۲- قانون هاى طبيعت براى ناظرين مختلف كه يكنواخت حركت مى كنند يكسان است.
اينشتين نشان داد كه اگر ثابت نبودن سرعت نور را بپذيريم، نتيجه هاى شگفت انگيزى به بار مى آيد. براى مثل هر چه سرعت حركت جسمى بيش تر شود، طول آن كوتاه تر و جرمش بيشتر مى شود. نتيجه ديگر آنكه به زمان مطلق و فضاى مطلق به شكلى كه پيشينيان تصور مى كردند نمى توان قائل شد و زمان و فضا را جدا و مستقل از يكديگر نمى توان در نظر گرفت. دنياى مادى يك فضا و زمان چهاربعدى است. جرم يك جسم نيز ثابت نيست و با تغيير سرعت تغيير مى كند به طورى كه مى توان جرم را نوعى انرژى متراكم در نظر گرفت و يا انرژى را جرم پراكنده دانست. اينشتين با بيان نظريه نسبيت خاص، قانون بقاى ماده لاوازيه و اصل بقاى انرژى ماير را به اصل بقاى مجموع ماده و انرژى درآورد و رابطه معروف جرم و انرژى را به دست آورد.
اينشتين در سال ۱۹۱۶ نظريه نسبيت عام را تنظيم و اعلام كرد. در اين نظريه نه تنها حركت با سرعت ثابت و مسير مستقيم، بلكه هر نوع حركتى در نظر گرفته شده بود. در بسيارى موارد دليل آنكه سرعت و مسير حركت هر متحركى تغيير مى كند، وجود نيروى جاذبه است. بنابراين در نظريه نسبيت عام بايد نيروى جاذبه در نظر گرفته شود. اينشتين يك رشته معادله تنظيم كرد كه نشان مى داد اگر در هيچ جا ماند و نيروى جاذبه وجود نداشته باشد، جسم متحرك مسير مستقيمى را طى مى كند و اگر ماده وجود داشته باشد فضاى پيرامون جسم متحرك دگرگون شده، جسم مسير منحنى را طى مى كند. نظريه نسبيت عام نشان مى دهد كه اين منحنى ها چگونه بايد باشند و اين به طور كامل با آن چه در نظريه جاذبه نيوتن پيش بينى شده بود، تطبيق نمى كرد. براى مثال بر طبق نظريه اينشتين مسير نور تحت تاثير ميدان جاذبه قوى تغيير مى كند. در صورتى كه از قانون هاى نيوتن چنين نتيجه اى به دست نمى آمد. كسوف سال ۱۹۱۹ نظريه اينشتين را ثابت كرد. در سال ۱۹۶۹ دو سفينه پژوهشى كه به سمت مريخ فرستاده شدند، اثر خورشيد بر مسير موج هاى راديويى را مورد مطالعه و مشاهده قرار دادند.
• پايان عمر اينشتين
اينشتين در سال هاى اقامت خود در پرينستون به طور روزافزونى با جريان هاى اصلى پژوهش در فيزيك فاصله پيدا كرد اما بدون شك همچنان داناى جمع باقى ماند. او كماكان در راه آرمان هاى خيرخواهانه، صلح طلبانه، بشردوستانه و هموارسازى راه رسيدن به حكومت جهانى گام برمى داشت. با اين حال اينشتين در سخنانى كه در سال ۱۹۳۰ به زبان آورده است، به گونه اى به گرايش به دورى از جمع نيز اعتراف كرده است: «من در واقع يك مسافر تنها هستم. من هرگز با همه وجود به كشورى، به خانه شخصى ام يا به دوستان و حتى خانواده خودم تعلق نداشته ام. من با همه اين دلبستگى هاى زندگى روبه رو و در تماس بوده ام، اما احساس نياز به فاصله گرفتن و تنها شدن را هرگز از دست نداده ام. اين احساس با بالا رفتن سن در من در حال شدت گرفتن نيز هست…» (از كتاب فيزيكدانان برنده جايزه نوبل، ترجمه دكتر فقيهى نژاد)
• بزرگداشت اينشتين
در ايران پس از درگذشت اينشتين براى تجليل از مقام شامخ علمى او مجلس يادبودى در ايران تشكيل شد. اين مجلس روز پنج شنبه ۷/ ۲/ ۱۳۳۴ در تالار ابن سيناى دانشكده پزشكى با حضور جمعى از وزيران و نمايندگان دو مجلس و رئيس و استادان دانشگاه برگزار شد. سخنرانان كه آقايان دكتر منوچهر اقبال، دكتر محمود خانى، دكتر محسن هشترودى، دكتر كمال جناب و دكتر رضازاده شفق بودند، در موضوع انديشه هاى علمى اينشتين و نتايج فلسفى آنها سخنرانى كردند. مجموعه آن سخنرانى ها را شادروان غلامرضا عسجدى در كتابى به نام «نقد و تحقيق درباره نسبيت همزمانى» به شماره ثبت ۴۲۹- ۳/۴/۱۳۵۴ كتابخانه ملى چاپ و منتشر كرده است.

behnam5555 08-28-2011 01:50 PM


عکس جالب

چند لحظه به نقطه سیاه وسط تصویر خیره شوید خواهید دید که نقاط رنگی اطراف آن ناپدید می شوند!

http://e.imagehost.org/0987/image005.jpg


behnam5555 08-28-2011 01:51 PM


چشماتونو رو عکس بچرخونید!

http://e.imagehost.org/0004/image019.jpg


behnam5555 08-28-2011 01:52 PM


نشانگر موس رو وسط شکل قرار بدین و به آرامی بالا و پایین کنید!

http://e.imagehost.org/0582/image020.jpg






اکنون ساعت 11:57 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)