در خم زلف تو آویخت دل از چاه ز نخ
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد |
زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانه ای افتاده ام در دام دوست |
صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بینی
ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد |
ای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روز
فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری |
دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد |
سلطان من خدا را زلفت شکست مارا
تا کی کند سیاهی چندین دراز دستی |
خوش آمد گل و ز آن خوشتر نباشد
که در دستت بجز ساغر نباشد |
خدا را ای نصیحت گو حدیث ساغر و می گو
که نقشی در خیال ما از این خوشتر نمی گیرد |
صوفی مجلس که دی جام و قدح می شکست
باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد |
عجب می داشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه
ولی منعش نمی کردم که صوفی وار می آید |
اکنون ساعت 06:33 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)