شده بر بدی دست دیوان دراز
ز نیکی نرفتی سخن جز به راز ر |
روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم ب |
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
که من دلشده این ره نه به خود می پویم // ه(h) |
هم ز حق رستیم اول در جهان هم بدو وا میرویم از انقلاب ای مسافر دل منه بر منزلی که شوی خسته به گاه اجتذاب ر |
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند // م |
مرغ بریان بچشم مردم سیر
کمتر از برگ تره بر خوانست ت |
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزند
با صبا گفت و شنودم سحری نیست که نیست // ص |
صد داد همی رسد ز بیدادی تو
در وهم چگونه آورم شادی تو از بندگی تو سرو آزادی یافت گل جامهی خود درید ز آزادی تو ف |
فریدون گفت نقاشان چین را
که پیرامون خر گاهش بدوزند بدان را نیک دارای مرد هشیار که نیکان خود بزرگ و نیک روزند سعدی ( آ ) |
آن ترک پری چهر که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت // خ |
اکنون ساعت 06:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)