آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت |
دلت گر به راه خطا مایلست
ترا دشمن اندر جهان خود دلست |
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا میفرستمت |
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت |
عافیت خواهی نظر در منظر خوبان مکن
ور کنی بدرود کن خواب و قرار خویش را |
به گیتی ز خوبان مرا جفت نیست
چو من زیر چرخ کبود اندکیست |
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را |
صحرا چو بهشت است ز کوثر گم گوی
بنشین به بهشت با بهشتی رویی |
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما |
مشرف و اهل قلم بر دست راست
زانک علم خط و ثبت آن دست راست |
سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دام آوردهام
مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را |
هین باز پرید جمله یاران
شه باز بکوفت طبل شهباز |
امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را |
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است |
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است مرسی از همراهیتون:53: |
بامداد بخیر
درون خلوت کروبیان عالم قدس صریر کلک تو باشد سماع روحانی |
مرغ روحش کاو همای آشیان قدس بود
شد سوی باغ بهشت از دام این دار محن |
تا چند زنم بروی دریاها خشت
بیزار شدم ز بتپرستان کنشت خیام که گفت دوزخی خواهد بود که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت |
قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای
ما را نگذارد که درآییم ز پای |
قسمت قسام بین هیچ مگو و مچخ
کار بتر میشود گر تو در این میچخی |
با چون خودی درافکن اگر پنجه میکنی
ما خود شکستهایم چه باشد شکست ما |
دگر پنجه اندیشهٔ جامه کرد
که پوشند هنگام ننگ و نبرد |
ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است |
سحرگهم چه خوش آمد که بلبلی گلبانگ
به غنچه میزد و میگفت در سخنرانی |
بلبل و سرو و سمن یاسمن و لاله و گل
هست تاریخ وفات شه مشکین کاکل |
بران سفت سیمنش مشکین کمند
سرش گشته چون حلقهٔ پایبند |
ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را
سر و زر در کنف همت درویشان است |
نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم |
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها |
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامدهست و روزی که گذشت |
غنیمت دان اگر روزی به شادی دررسی ای دل
پس از چندین تحملها که زیر بار غم کردی شب غمهای سعدی را مگر هنگام روز آمد که تاریک و ضعیفش چون چراغ صبحدم کردی |
شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان
که مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش |
شب صحبت غنیمت دان كه بعد از روزگار ما
بسي گردش كند گردون بسي ليل و نهر آرد |
امشب غنیمت دارمت باشم غلام و چاکرت
فردا ملک بیهش شود هم عرش بشکافد قبا |
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت |
داغ تو مرا شمع صفت سوخت کجایی
مگذار که با اشک ندامت بنشینم |
کجایی؟ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد ، من رفتم
بیا در من خوشی بنگر، شبت خوش باد من رفتم نگارا، بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی ز من دلخسته یاد آور، شبت خوش باد من رفتم |
اندر دل ما تویی نگارا
غیر تو کلوخ و سنگ خارا هر عاشق شاهدی گزیدست ما جز تو ندیدهایم یارا |
مرا آن گوشه چشم دلاویز
به کشتن میکند گویی اشارت |
عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح
نام مستوری و ناموس کرامت برخاست |
اکنون ساعت 06:07 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)