آن گوش که حلقه کرد در گوش جمال
آویزهٔ در ز نظم حافظ بادش |
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلاي سرخوشي اي صوفيان باده پرست |
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود |
دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت
دايما يکسان نباشد حال دوران غم مخور |
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر
پیش شمع آتش پروا نه به جان گو درگیر |
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت |
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که میرويی |
یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم |
من ارچه در نظر يار خاكسار شدم
رقيب نيز چنين محترم نخواهد ماند |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
ون در ان ظلمت شب اب حياتم دادند |
دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش |
شود چون بید لرزان سرو آزاد
اگر بیند قد دلجوی فرخ |
خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم
یا رب ز چشم رخم زمانش نگاه دار |
روزگاریست که ما را نگران می داری
مخلصان را نه به وضع و گران می داری |
یا رب اندر کنف سایه آن سرو بلند
گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود |
در وفای عهد تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع |
عافیت میطلبد خاطرم ار بگذارند
غمزه شوخش و آن طره ی طرار دگر |
روح القدس آن سروش فرخ
بر قبهٔ طارم زبرجد |
دیده ها در طلب لعل یمانی خون شد
یا رب آن کوکب رخشان بیمن باز رسان |
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد |
در مقامی که به یاد لب او می نوشند
سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش |
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطر گرد انرا شکر در مجمر اندازیم |
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است |
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که میرويی |
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش میسپارم به تو از چشم حسود چمنش گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور دور باد آفت دور فلک از جان و تنش |
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است |
تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر کز غمت دیده مردم همه دریا باشد از بن هر مژهام آب روان است بیا اگرت میل لب جوی و تماشا باشد |
دل سراپرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه |
هر دم به خون دیده چه حاجت وضو چو نیست
بی طاق ابروی تو نماز مرا جواز ن |
نبینی باغبان چون گل بکارد
چه مایه غم خورد تا گل برآرد ی |
يار من باش که زيب فلک و زينت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروين من است |
تا آسمان ز حلقه بگوشان ما شود
کو عشوه ای ز ابروی همچون هلال تو |
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند |
دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان ز تن رفته به تن باز رسان |
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش
زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک |
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
اینقدر هست که بانگ جرسی میاید |
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد |
در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند
گرت ز دست برآید نگار من باشی |
يار مفروش به دنيا كه بسي سود نكرد
آنكه به يوسف به زرنا سره بفروخته بود |
اکنون ساعت 01:14 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)