شوق درون به سوی درون میکشد مرا من خود نمی روم دگری میکشد مرا با آن مدد که جذبهٔ عشق قوی کند دیگر به جای پرخطری میکشد مرا |
ای آنکه به تدبیر تو گردد ایام
ای دیده و دل از تو دگرگون مادام ای آنکه به دست توست احوال جهان حکمی بفرما که گردد ایام به کام |
ما بهر هلاک خود هلاکیم ز آلایش آب و خاک پاکیم |
من این چاره اکنون بجای اورم
ز هرگونه پاکیزه رای اورم فردوسی |
می بیاور که ننازد به گل باغ جهان
هرکه غارتگری باغ خزانی دانست |
تو ای زاهد برو افسانهٔ باغ ارم بشنو ولی از وصف کوی او به بانگ شمه هم بشنو به ناکامی بمیرد هر که راه عشق پیماید عنان را نرم کن وین مژدگانی هر قدم بشنو |
ولی تو تالب معشوق وجام می خواهی
طمع مدار که کار دگر توانی کرد |
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند |
در خموشی همه صلح است ، نه جنگ است اینجا غنچه شو، دامن آرام به چنگ است اینجا چشم بَر بند ، گرت ذوق تماشایی هست صافی آینه درکسوت زنگ است اینجا |
اگرچه عرض هنر پیش یار بی ادبی است
زبان خموش ولیکن دهان پُراز عربی است پری نهفته رخ و دیو در کرشمه ی حسن بسوخت دیده زحیرت که این چه بوالعجبی است |
اکنون ساعت 12:07 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)