عمر ها،همسفر در به در رود به رود
سال ها،همنفس لاشه ی مرداب شدن //ت |
تکبر مکن چون به نعمت دري
که محرومي آيد ز مستکبري /////ت |
تو را آسمان خط به مسجد نبشت
مزن طعنه بر ديگري در کنشت ////////ت |
ترك فلك گاو را بر سر گردون ببست كرد ندا در جهان كي به سفر مي رود //// ب |
بشنو از ني، چون حکايت ميکند
وز جداييها، شکايت ميکند» ////ب |
به تجمل بنشيند به جلالت برود
سالک از نور هدايت ببرد راه به دوست //////ب |
به تکلم به تبسم به خموشی به نگاه
می توان برد به هر شیوه دل آسان از من ج |
جنت مرا بي روي او هم دوزخست و هم عدو من سوختم زين رنگ و بو كو فر انوار بقا ش |
شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید |
حرفت کو;)
در هر دو جهان دلبر و يارم تو بسي زيرا كه به هر غميم فرياد رسي //// ..... |
:65:..........
سعدیا مرده نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ه |
هر آنكو صبر كرد اي دل ز شهوتها درين منزل عوض ديدست او حاصل بجان زان سوي آب و گل //// ش |
شور و غوغایی بر آمد از جهان
حسن او چون دست در یغما نهاد ت |
تيغ كشيد آفتاب خون شفق را بريخت خون هزاران شفق طلعت او را حلال ب |
برو طواف دلی کن که کعبه ی مخفی است
که آن خلیل بیان کرد و این خدا خود ساخت ل |
لب عيسي صفتش مرده بدم زنده كند گر پرد با پر جان جانب كيوان رسدش ه |
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها |
اگر صالح آن جا به ديوار باغ
برآيد، به کفشش بدرم دماغ ///ت |
تو دوش چه خواب ديده اي مي داني ني دانش آن نيست بدين آساني //// ب |
باده درده چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را و |
وقت صبح از گور مشرق سر برآر و زنده شو منكران حشر را آگه كن از برهان من //// ش |
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت ت |
شمس الحق تبريزي با غنچه دل گويد چون باز شود چشمت بيننده شوي با ما |
دگر شب نمایش کند بیشتر
ترا روشنایی دهد بیشتر ب |
بشنو ز بهار نو سقاهم در جام كن آن شراب احمر ن |
نازپرورد تنعم مبرد راه به دوست
عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد // ش |
شد گلشن روي تو تماشاي دلم شد تلخي جورهات حلواي دلم س |
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش ،بی یار مهیا نشود یار کجاست ؟ // ز |
زلف مشکين تو در گلشن فردوس عذار
چيست طاووس که در باغ نعيم افتادست ر |
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو ه |
هر چند رهـایی ز قفس قسمت ما نیست
آن نیست که برهم نزنم بال و پری چند ی |
یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده ش |
شب عاشقان بيدل چه شبي دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد // ... |
ساقی به مژدگانی عیش از درم درآی
تا یک دم از دلم غم دنیا به دربری ف |
فردا كه قيامت آشكارا گردد تو خون طلبي و من به رويت نگرم //// ب |
به محمود گفت اين حکايت کسي
بپيچيد از انديشه بر خود بسي //////ج |
جوابمان دهد آن ساقيم كه نوش خوريد كه ما به نور فشاني چو مه جوا مرديم //// خ |
خلاف طريقت بود کاوليا
تمنا کنند از خدا جز خدا ////خ |
خليل وار نپيچم سر خود از كعبه مقيم كعبه شوم كعبه را ستون باشم ر |
رمق ماندهاي را که جان از بدن
برآمد، چه سود انگبين در دهن؟ /////////ن |
اکنون ساعت 08:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)