دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
ابر آزاری برآمد بادنوروزی وزید وجه می خواهم ومطرب که می گویدرسید |
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند |
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است |
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد هرکه خاک در میخانه به رخسار نرفت |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
ای که انشاءِ عطاردصفت شوکت توست
عقل کل چاکر طغراکش دیوان توباد |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
آشنائی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت |
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب |
به روی ما زن از ساغر گلابی
که خواب آلوده ایم ای بخت بیدار |
روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم
در لباس فقر کار اهل دولت میکنم |
مکش آن آهوی مشکین مرا ای صیاد
شرم از آن چشم سیه دار و مبندش به کمند |
در میخانه بستهاند دگر
افتتح یا مفتح الابواب |
به کوی میکده گریان وسرفکنده روم
چرا که شرم همی آیدم زحاصل خویش |
شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد |
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس |
سخندانیّ و خوشخوانی نمیورزند در شیراز بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم |
منکران را هم از این می دوسه ساغر بچشان
وگر ایشان نستنند روانی به من آر |
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه هنوز و صدت عندلیب هست |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه ی مرادرسیدای محب خموش |
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که بمژگان شکند قلب همه صف شکنان |
نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست
آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم |
منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
از نی کلک همه قند و شکر میبارم |
من ِ گدا و تمنای وصل او ، هیات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست ...{پپوله} |
تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم |
منم که بی تو نفس می کشم زهی خجلت
مگر تو عفو کنی ورنه چیست عذر گناه |
همان مرحله است این بیابان دور
که گم شد درو لشکر سلم و تور.. |
نقل قول:
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر پیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر |
روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد کامم از تلخی غم چون زهر گشت بانگ نوش شادخواران یاد باد |
در بهر مایی و منی افتاده ام به یار / تا می خلاص بخشدم از مایی و منی |
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد |
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
حاصل خرقه وسجاده روان دربازم |
ما بيغمان مست دل از دست داده ايم/ همراز عشق وهمنفس جام باده ايم
|
ملک این مزرعه دانی که ثباتی ندهد
آتشی از جگر جام در املاک انداز |
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست راه هزار چاره گر از چار سو ببست تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان بگشود نافهای و در آرزو ببست |
تنم از واسطه ی دوری دلبر بگداخت / جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت حافظ |
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی ازاین طرفه تر بر انگیزد |
اکنون ساعت 01:17 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)