تا شدي ز من غافل سر زدم به هر محفل
بي تو ميكشد كارم عاقبت به رسوايي |
یک دم غریق بحرخداشو گمان مبر
کزآب هفت بحربه یک موی ترشوی |
یاد باد انکه زما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غم دیده ما شاد نکرد |
دل راکه مرده بود حیاتی به جان رسید
تابوئی از نسیم میش در مشام رفت |
تو مرو،گر بروی،جان مرا با خود بر ور مرا مینبری با خود از این خوان،تو مرو
|
ما در این انبار گندم می کنیم *گندم جمع آمده گم می کنیم
می نیندیشیم آخر ما به هوش *کین خلل در گندمست از مکر موش موش تا انبار ما حفره زدست *وز فنش انبار ما ویران شدست اول ای جان دفع شر موش کن *و انگهان درجمع گندم کوش کن گرنه موشی دزد در انبار ماست *گندم اعمال چل ساله کجاست ریزه ریزه صدق هر روزه چرا*جمع می ناید در این انبار ما موش = نفس گندم = جان – روح انبار = جسم |
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بیمعنی غرق می ناب اولی |
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس |
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی |
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست در خلوتی چنان ، که نگنجد کسی در آن یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست |
اکنون ساعت 10:02 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)