|
یک بار بی خبر به شبستان من درآ چون بوی گل ، نهفته به این انجمن درآ از دوریت چو شام غریبان گرفته ایم از در گشاده روی چو صبح وطن درآ |
اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
رسد به دولت وصل تو کار من به اصول |
لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است که مدعا طلبیدن ز یار بیادبی است |
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود |
دلی کزمعرفت نورصفادید
به هرچیزی که دیداول خدا دید |
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم این که میگویند آن خوشتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم |
مهتاب به نور دامن شب بشکافت می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت |
تا بر دلش از غصّه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش |
شیرین دهنی که از لبش جان میریخت کفرش ز سر زلف پریشان میریخت گر شیخ به کفر زلف او ره میبرد خاک ره او بر سر ایمان میریخت |
اکنون ساعت 09:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)